پژمان جمشیدی: پول داشتم هم پرسپولیس را نمیخریدم/ از استقلال پیشنهاد داشتم!
پژمان جمشیدی در خصوص فعالیت کمرنگش در فضای مجازی گفت: حالم خیلی در اینستاگرام خوش نبود و به همین خاطر بستم و الان صرفا برای دیدن و خواندن اخبار ورزشی و سینمایی گاهی اوقات آن را دنبال می کنم.
به گزارش تازه نیوز، پژمان جمشیدی در گفتگو با خبرورزشی در مورد فوتبال و ستاره هایش و البته تجربیاتش در دنیای بازیگری حرفهای جالبی زده که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
اولین سئوال این مصاحبه را دوست دارم خودت از پژمان جمشیدی بپرسی؟
از خودم می پرسم که «فوتبال را بیشتر دوست داری یا سینما؟» جوابش هم همیشه معلوم و «فوتبال» بوده است. به دلایل خاصی زمانی را که فوتبال بازی می کردم و آن دوران را حتی بیشتر از امروز دوست دارم.
- ویدئو| رشوه سنگین جنابخان به مربی تیم ملی به خاطر احلام!
- ویدئو| فراستی بالاخره از یک فیلم تعریف کرد!
من و بسیاری از مردم با فیلم وسریال های پژمان جمشیدی از ته دل خندیده و قهقهه زده ایم. برای خودت هم کمدین خاصی وجود دارد که هنگام تماشای فیلم و سریال هایش از ته دل خندیده یا قهقهه زده باشی؟
اصولا آدم خوش خنده ای هستم اما گاهی ممکن است به خاطر یک بازی ساده از سوی یک بازیگر نه چندان شناخته شده بیشتر بخندم و کیف کنم تا یک سوپر استار و درموسیقی و سینما سلیقه خاصی ندارم. شاید یک آهنگ از یک خواننده ناشناس مرا به وجد بیاورد و بارها آن را گوش کنم. البته بیشتر که فکر می کنم بازی رضا عطاران را خیلی دوست دارم چون اصلا تلاشی برای خنداندن مخاطب نمی کند ولی همه را از خنده روده بُر می کند. سال گذشته هم با هم در فیلم “شیشلیک” به کارگردانی “محمد حسین مهدویان” همبازی بودیم که به خاطر نقشی که بازی کردم نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد درجشنواره فیلم فجر شدم. از این همکاری خیلی کیف کردم و لذت بردم.
پای پرانتزی در فوتبال و نزد فوتبالیست ها یک مزیت محسوب می شود که باعث می شود بازیکنان راحت تر دریبل بزنند. گارینشا فوتبالیست پیشین و افسانه ای برزیل یا همین مهدی قایدی خودمان از جمله بازیکنان با پاهای پرانتزی هستند. این ویژگی شامل حال پژمان جمشیدی هم می شود. آیا تا به حال پیش آمده کارگردان یا همبازیانت در سینما کنجکاو شده و سئوالی در خصوص پاهای پرانتزی بپرسند؟
(با خنده ای بلند) خدا مهرداد میناوند را بیامرزد. پاهای پرانتزی من سوژه شوخی های دورهمی ما بود و وقتی با مهرداد و دوستان مشترک جمع می شدیم همیشه راه رفتن من را تقلید می کرد و می خندیدیم. کاش الان هم زنده بود و باز ادای من را درمی آورد…
سختیهای زیادی کشیدی تا به این جایگاه در سینما و تلویزیون برسی. اساسا موفقیت محصول سختی و خلا است. پژمان جمشیدی هم از محیط فوتبال ناگهان افتاد وسط سینما، آن هم تک و تنها! آن دوران سخت ترین دوران زندگی ات نبود؟ نگاه های متفاوت یا پچ پچ های درگوشی و … صحبتی در این خصوص داری؟
با این حرف موافقم. نمی خواهم آن را به همه کشورها تعمیم بدهم اما در کشورمان آدم های موفق معمولا رنج کشیده هستند. در کشورهای اروپایی یا پیشرفته معمولا خانواده ها از یک رفاه نسبی برخوردارند و لزوما یک آدم موفق در فوتبال یا سینما و هر رشته دیگری نباید طعم فقر و سختی را چشیده باشد. در برزیل و آرژانتین هم نمونه هایی مثل ریوالدو یا مارادونا را می شناسیم که از اوج فقر به اشتهار و ثروت رسیدند. درمورد خانواده خودم باید بگویم پدر و مادرم فرهنگی بودند و جزو خانواده های متوسط جامعه بودیم اما به دلایلی اواخر دهه ۵۰ و اوایل ۶۰ متحمل سختی هایی شدیم که اصلا و ابدا دوست ندارم به آن اشاره کنم چون نمی خواهم آن تلخی ها یادآوری شود. آن تلخی و دشواری ها بعدها خیلی به من کمک کرد تا در اردوهای تیم های ملی رده های مختلف به خاطر محل هتل، خوابگاه، اتاق، سردی غذا یا شوری آن و … غرولند نکنم و راحت تر از بقیه با مشکلات کنار بیایم. درمورد بخش دوم سئوال باید بگویم آن اوایل برای تماشای یک تئاتر یا وقتی اجرا داشتم به سالن می رفتم و از جلوی گیشه بلیت فروشی رد می شدم می شنیدم برخی شوخی می کردند که “مگر مسابقه فوتبال است؟” یا ” قرار است به جای تئاتر، فوتبال اجرا کنند” و… اما ناراحت و دلخور نمی شدم و فقط به این شوخی ها می خندیدم.
به طور مثال خود من به عنوان یک خبرنگار ورزشی از شنیدن یک جمله تکراری و ببخشید مشمئز کننده برخی اهالی به ظاهر انتلکتوئل (روشنفکر) سینما متنفرم! اینکه با افتخار و غرور می گویند ما که اصلا فوتبال نگاه نمی کنیم یا اینکه از فوتبال خوشمان نمی آید اما در برنامه های خود مهمانان فوتبالی دعوت می کنند! این جملات که بعضا درگفت و گو با خودت هم تکرار شده، تو را اذیت نمی کند؟ برای اهالی سینما افتخار است که بگویند فوتبال تماشا نمی کنند یا فوتبالیست ها را نمی شناسند؟
بله، متأسفانه ژست فوتبال ندیدن گرفتن انگار مترادف با روشنفکر بودن شده است اما به نظرم پدیده ای جذاب تر، ماندگارتر و تأثیرگذارتر از فوتبال وجود ندارد. شاید نیازی به گفتن نباشد اما بزرگانی مثل آقای ناصر تقوایی، آقای مسعود کیمیایی، آقای داریوش مهرجویی و خیلی اهالی سینما و ادیبانی در عرصه قلم عاشق فوتبال بوده و هستند. این پدیده در تضاد با فرهنگ یا ادبیات و شعر نیست. یکی مثل مرحوم دکتر صدر با وجود تحصیلات معماری از دانشگاه لندن چنان شیفته فوتبال می شود و در مورد آن صحبت می کند که شاید از برخی نقدهای سینمایی هم جذاب تر بوده باشد. البته ایرادی ندارد اگر چهار نفر هم فوتبال نگاه نکنند چرا که آن قدر مشتاق، تماشاگر و بیننده دارد که ندیدن این افراد به جایی برنمیخورد! مگر مهم است؟!
یک شهروند عادی برای خرید به هایپر مارکت یا فروشگاه های بزرگ می رود. آخرین باری که به یک فروشگاه بزرگ رفتی چه زمانی بود؟
اتفاقا من زندگی ام را محدود نکرده و خیلی راحت به فروشگاه های بزرگ یا رستوران می روم و از مردم گریزان نبوده و نیستم. خیلی هم از دیدن و روبرو شدن با مردم کیف می کنم و لذت می برم.
حالا به نظرت پژمان جمشیدی بودن دلچسب است یا زجرآور؟ اینکه نمی توانی آزادانه مراکز خرید بروی یا در پارک نزدیک منزل خودت قدم بزنی چون ده ها نفر شاید صدها نفر دوروبرت را می گیرند و…
زجرآور که اصلا نیست و بیشتر دلچسب است. شاید نتوانم به آن صورت تهران گردی کنم یا وقتی به شهرستان ها می روم به اماکن تفریحی و باستانی بروم اما گریزی نیست. شهرت با همه جذابیت هایش تاوان هم دارد که من آن را پذیرفته ام.
بر کسی پوشیده نیست که شهرت یک شمشیر دولبه است اما تو قبلا تجربه اش را در فوتبال داشتی. تجربه شهرت فوتبالی چقدر کمک کرد غرق در شهرت سینمایی نشوی یا اینکه اشتباهات گذشته را (اگر اشتباهی بوده) تکرار نکنی؟
در دوران فوتبالم هم آن قدر غرق در شهرت نبودم و می دانستم یک روزی ممکن است به پایان برسد بنابراین حداقل سعی کردم پُل های پشت سر خودم را خراب نکنم. هرگز با مربی، همبازی، خبرنگاران عزیز ورزشی، عکاسان یا هیچ شخص دیگری در طول دوران بازی فوتبال درگیر نشدم و دلخوری به بار نیاوردم. نه از کسی دلخور شدم و نه کسی از من دلخور شد و اشتباه خاصی هم مرتکب نشدم.
وقتی تصاویر خودت را روی بیلبوردهای تبلیغاتی در اتوبان و خیابانها می بینی چه احساسی پیدا می کنی؟ غرور، شکرگزاری دلی از خداوند یا ترس از نابودی این شهرت؟
راستش را بخواهید الان دیگر تصویر خودم روی بیلبوردهای تبلیغاتی را نگاه نمی کنم. (با تواضع خاصی ادامه می دهد) همیشه هم خدا را به خاطر اندک موفقیتی که شاید بدست آورده باشم شکر می کنم. می دانم هر لحظه ممکن است این شهرت از بین برود و مطمئن باشید درصورت وقوع این اتفاق به راحتی با آن کنار خواهم آمد چون سال های سال از آن لذت برده و کیف کرده ام.
تو هنرپیشه فوق العاده ای هستی و خیلی هم معروفی. به نظرت اینستاگرام و تعداد فالوور می تواند معیار و ملاک خوبی برای سنجش میزان محبوبیت یا شهرت یک چهره باشد؟
به شخصه خیلی درگیر اینستاگرام و فضای مجازی نبوده و نیستم. شاید برای خیلی ها ملاک باشد اما من…
می دانیم یک میلیون و پانصد هزار فالوور داری. اول اینکه دوست داری این تعداد به ۱۵ میلیون فالوور برسد و دوم اینکه چه صحبتی با دنبال کننده های خودت داری؟ چرا کامنت هایت را بسته ای؟
اگر به دنبال جمع کردن فالوور بودم قطعا اینستاگرام خودم را نمی بستم. دو سال و نیم پیش که اینستاگرام خودم را بستم یک میلیون و ۵۰۰ هزار دنبال کننده داشتم و فکر می کنم الان هم همان تعداد مانده اند. حالم خیلی در اینستاگرام خوش نبود و به همین خاطر بستم و الان صرفا برای دیدن و خواندن اخبار ورزشی و سینمایی گاهی اوقات آن را دنبال می کنم.
- ویدئو| حسن عباسی: مردم امریکا عوضیاند و خدا جز ایرانیها کسی را ندارد!
- وام خودروی این بانکها برای خرید یک چرخ پراید است! +عکس
الان که در خلوت با خودت فکر می کنی باورت می شود کسی که ۷۵ درصد زندگی اش فوتبال بوده حالا با سپری کردن ۲۵ درصد از زندگی اش در سینما و تلویزیون به شهرتی باورنکردنی رسیده باشد؟
خوشحالم که در زندگی ام اتفاقی کم نظیر و شاید بی نظیر رُخ داد و تلاش می کنم تا هرزمانی که در این حرفه فعالیت می کنم، برای مخاطب ارزش قائل شده، موقعیت خودم را حفظ کرده و کارهایی انجام دهم تا مردم شاد و خوشحال شوند.
پیش آمده است که از پژمان جمشیدی بودن خسته شده باشی؟
نه، هرگز از پژمان جمشیدی بودن خسته نشده ام. همین که مردم دوستم داشته باشند برایم ارزشمند و امیدوارکننده است.
اخیرا گریه هم کرده ای؟ لطفا با جزئیاتش بگو؟
اساسا آدم رقیق القلبی هستم و زیاد هم گریه می کنم اما ببخشید جزئیات آن را نمی توانم بگویم.
در سریال «پژمان» پیش روانشناس می رفتی. در زندگی واقعی هم تا به حال به روانشناس مراجعه کردی؟
صادقانه بگویم هرگز پیش نیامده است که نیاز به روانشناس پیدا کنم یا این احساس را داشته باشم.
سال ها پیش همکار خوب ما آرش ظلی پور یک شوخی وحشتناک با تو کرد و از قولت نوشت، پژمان جمشیدی: به تیم ملی دعوت نشدم، خودکشی کردم! می دانیم واقعیت نداشت اما می خواهیم بپرسیم در زندگی روزی بوده که به این موضوع (خودکشی) فکر کنی؟
نه، آرش (ظلی پور) از دوستان خوبم در مطبوعات ورزشی بود کما اینکه هنوز هم دوستان نازنینی در این عرصه دارم. دوران و اوقات خوشی را با هم سپری می کردیم و آرش و احسان ظلی پور هم از رفقای دوران جوانی ما بودند. همه جوان و جویای نام بودیم و آرش هم آن تیتر را بدون هماهنگی با من به شوخی زد و آن را تیتر یک کرد! خیلی هم بعد از آن دو تایی خندیدیم و… یادش به خیر.
ببخشید این سئوال را می پرسیم؛ به مرگ فکر کردی یا اینکه از آن چقدر می ترسی؟
خیلی از خود مرگ نمی ترسم. اتفاقی که برای همه می افتد نمی تواند ترسناک باشد ولی شاید از قبر و محل دفن شدن یک مقدار بترسم.
در این یکی دوسال، کسب و کارهای زیادی به خاطر کُرونا دچار مشکل یا حتی ورشکسته شده اند نه اینکه لزوما به این ویروس دچار شوند بلکه بازار آنها کساد شده است. شاید تصور عموم بر این باشد که سلبریتیها زندگی راحتی دارد، خوب پول در می آورید و کرونا هیچ صدمه ای به شما نزده است؟
نمی توانم این موضوع را منکر شوم که در دوران پساکُرونا، سریال یا برنامه های سرگرم کننده تلویزیونی یا اینترنتی ساخته و بازیگرانی شاید پُرکارتر شدند منتهای مراتب سالن های سینما خالی شد، تئاتر ورشکسته و سینما داران به مشکل برخوردند. متأسفانه اما قبول دارم ویروس کُرونا به کسب و کار خیلیها لطمه زد و اقشار مختلف مردم صدمه دیدند. شوربختانه قشر آسیب پذیر بیشتر متضرر شدند و امیدوارم هر کسی دستش می رسد به اطراف خودش کمک کند. برای دستگیری نیازی به چرخیدن دور کشور نیست و اگر هر انسان متمول و توانمندی نگاهی دقیق به دورو بر خودش داشته باشد می تواند خیلی کمک حال دیگران باشد.
همه ما خاطره خوبی از سریال «پژمان» داریم. آیا این سریال همچون «پایتخت» این پتانسیل را داشت که به ۶ یا ۷ فصل برسد؟ قرار بود فیلم «پژمان» ساخته شود اما نشد!
سریال «پژمان» از آنجایی که برند تلویزیون بود اجازه تبدیل شدن به فیلم را پیدا نکرد. خوب، بد، جلف ساخته شد که سری دوم آن خورد به شیوع بیماری کووید ۱۹ و نشد آنچه باید می شد و پرونده اش بسته شد.
اگر این پروژه واقعا کلید بخورد دوست داری کدام فوتبالیستها را به خودت به این فیلم ببری که بازی کنند؟ در سریال پژمان از حمید درخشان، بهروز رهبری فرد، محمد محمدی، علی موسوی، آرش برهانی، خسرو حیدری و…استفاده کردی.
واقعیت این است که کارگردان این اثر سروش صحت و نویسنده آن پیمان قاسم خانی است و طبعا من نمی توانم نقشی در انتخاب بازیگران یا فوتبالیست ها داشته باشم.
تا به حال این شوخی به گوش تو رسیده که می گویند «پژمان جمشیدی با یک گل ملی این همه در سینما و تلویزیون خوش درخشید و حالا تصورش را بکنید اگر علی دایی هنرپیشه می شد چه اتفاقی می افتاد؟»
(می خندد) شاید کسانی که فوتبال را تفننی دنبال می کنند این موضوع را به شوخی بگیرند اما یک گل ملی برای یک مدافع راست خیلی هم نمی تواند بد باشد مضاف براینکه زدن گل ملی خیلی خیلی سخت است. اصولا رسیدن به تیم ملی و پوشیدن پیراهن غرورانگیز آن اصلا راحت نیست و من به آن همواره افتخار کرده و می کنم.
میروسلاو بلاژوویچ اعتقاد زیادی به فوتبالت داشت. اگر آن تیم ملی ایران به جام جهانی ۲۰۰۲ صعود می کرد و چیرو (لقب بلاژوویچ) سرمربی تیم کشورمان می ماند چه سرنوشتی در انتظار پژمان جمشیدی بود؟
میروسلاو بلاژوویچ یکی از بهترین و تأثیرگذارترین مربیان عمرفوتبالی ام بود. اگر آن تیم به جام جهانی صعود می کرد سرنوشت من، حامد (کاویانپور)، علیرضا نیکبخت واحدی، مجاهد خذیراوی و خیلی ها عوض می شد. قسمت این بود و من هم همیشه به تقدیر ایمان و باور دارم.
پژمان جمشیدی یک رکورد منحصر به فرد در فوتبال ایران و تیم پرسپولیس دارد. خودت می گویی یا ما بگوییم؟
بله، سال ۸۲ پرسپولیس با گل من در اصفهان موفق به شکست سپاهان شد و پس از آن به مدت ۱۳ سال نتوانست در این شهر زردپوشان را ببرد. متأسفانه هنگام پخش مستقیم آن بازی، برق شبکه سوم سیما قطع شد و هیچ فیلمی از آن گل معروف ضبط نشد!
دوست داشتی استعداد علی کریمی را در فوتبال داشتی یا پشتکار علی دایی؟
با تمام احترامی که برای این دو بزرگ فوتبال ایران قائلم همیشه دوست داشتم خودم باشم. شاید با توجه به شرایط، امکانات و تفکری که در فوتبال دوران ما حاکم بود سقف آرزوهایم کمی کوچک شد چون اصلا در رؤیا هم نمی توانستیم به لژیونر شدن فکر کنیم و فوتبال اروپا را فقط از تلویزیون تماشا می کردیم. به آنچه شدیم یا بودیم قانع شدیم و باز هم خدا را شکر می کنم به هر آنچه که در نوجوانی از فوتبال درسر داشتم رسیدم.
چرا همیشه از حمید علیدوستی به عنوان الگوی خودت یاد می کنی؟ برای نسل جدیدی که شاید این مهاجم ششدانگ را نشناسد توضیح می دهی او چه ویژگی داشته و دارد؟
حمید علیدوستی را عاشقانه دوست داشته و دارم چرا که شبیه هیچ آدم دیگری در فوتبال نبود. فوتبالیست و مهاجم بی نظیری بود که قدیمی های فوتبال هنوز هم شم گلزنی، سرعت، تکنیک و قدرت سرزنی او را به یاد دارند. در کنار آن یک انسان جامع الشرایط بود و همیشه هم دوست داشتم بدانم چه کتابی می خواند، چه فیلمی می بیند و … خلاصه آن که یک الگوی تمام عیار بوده و هست.
اگر پولش را داشتی، باشگاه پرسپولیس را می خریدی؟
نه، قطعا نه! نه جسم و نه روح من توانایی این همه عاشق پرسپولیس و انتظارات به حق این عزیزان را ندارد.
اگر می توانستی یک بازیکن (فقط یک بازیکن) استقلال را به پرسپولیس بیاوری؟
به نظرم بازیکن پرسپولیس باید در پرسپولیس بازی کند و بازیکن استقلال هم در استقلال! بنابراین نمی توانم دست روی بازیکنی بگذارم.
به اندازه کافی همه از دربی کسالت آور و خسته کننده اخیر صحبت کرده اند. می توانی یک خاطره واقعا خنده دار از دوران بازی ات در دربی تعریف کنی؟
(دوباره می خندد) در یکی از دربی ها وقتی از رختکن بیرون آمدیم، زنده یاد علی انصاریان در راهروهای ورزشگاه آزادی و تونل، کِش به من داد تا موهایش را ببندم. من هم موهای او را از وسط سرگرفتم، جمع کردم و بستم، شبیه ساموراییها شد و کلی جنجال به پا کرد. آن ماجرا به مجلس هم کشیده شد و … (بازهم می خندد و ادامه می دهد) البته دربی اخیر فکر می کنم بیشتر نیمه اول کسل کننده بود و نیمه دوم بد نبود.
دربی بازترین بازیکن دربی که همیشه در رختکن تحت تأثیر اعتماد به نفس، خونسردی و رفتارش در روز بازی با استقلال قرار می گرفتی؟ کسی که انگار به جای دربی توی پارک با بچه محل هایش فوتبال بازی می کند؟
من الان بیشتر متوجه می شوم که چقدر آن زمان تحت تأثیر حامد کاویانپور بودم. در تمام رده های ملی از نوجوانان تا جوانان، امید و بزرگسالان با هم بودیم. با اینکه یک سال از او بزرگتر بودم اما او خیلی روی من تأثیر می گذاشت. مثل برادرم بود اما نه اینکه رفیق باشیم این حرف را بزنم «هافبکی خوش استیل تر از حامد ندیدم چون استعداد شگرفی داشت و هرگز به حق خودش در فوتبال نرسید.» دربی باز هم باید به رضا جباری اشاره کنم که او هم به اندازه استعداد و لیاقتش در فوتبال قدر ندید. بسیار خونسرد بود و در دربی راحت تر از هر بازیکن دیگری دریبل می زد و از مدافعان روبروی خودش رد می شد. وقتی در دربی رضا جباری را می دیدم با فوتبالش به من اعتماد به نفس می داد.
راستی قبل یا بعد از پیوستن به پرسپولیس هرگز پیش آمد که از تیم استقلال هم پیشنهاد داشته باشی؟
وقتی می خواستیم با بهنام (ابوالقاسم پور) از سایپا جدا شویم از استقلال پیشنهاد داشتم اما تصمیم خودم را گرفته بودم و پرسپولیسی شدم.
درگذشت مهرداد میناوند و علی انصاریان فوق العاده تلخ و دردناک بود. خداوند به خانواده این دو عزیز به ویژه مادران هر دو صبر عنایت کند اما در مراسم ختم زنده نامان مهرداد میناوند و علی انصاریان یک قاب به یاد ماندنی ثبت شد. ایستادن علی دایی و علی کریمی کنار هم! این قاب زیبا را دیدی و اگر دیدی چه صحبتی در مورد آن داری؟
در این روزهای سخت آدم ها قدر یکدیگر را بیشتر می دانند و متأسفانه ویروس کُرونا ابهت مرگ را برای همه ما شکست. هم علی دایی و هم علی کریمی را خیلی دوست دارم مطمئن هستم این دو در کنارهم قادر به خیلی کارها در کشور هستند و مردم و طرفداران هر دو هم همین را می خواهد. اینکه دو بزرگ فوتبال این مملکت را دست در دست کنار هم ببینند. واقعا این دنیا ارزش هیچ کدورت و اختلافی را ندارد.
در این دنیا یک نفر را اسم ببر که واقعا به او اعتماد داری و حاضری تمام زندگی ات را به نامش کنی؟
پدرم، برادرم و خواهرم که همه زندگی ام را در طبق اخلاص حاضرم به نام این سه عزیز بزنم.
پرسپولیس تیم محبوبت در حال حاضر با کسب ۱۶ امتیاز در رده ششم جدول ایستاده است. تساوی با تیم «هوادار» نشان دهنده بحران در این تیم است یا نه؟ چرا همین فردا یا سه شنبه قبل از بازی با پیکان به اردوی پرسپولیس نمی روی؟ دلت برای دیدن دوستان، همبازیان یا اصلا تیم پرسپولیس تنگ نشده است؟
من باز اسم این روزها را بحران نمی گذارم و حتی معتقدم تیمی که دو مرتبه ولو از تیم هوادار عقب می افتد، پا پس نمی کشد و تا سوت پایان داور برای جبران نتیجه و شکست نخوردن تلاش می کند نشان دهنده شخصیت پرسپولیس و بیزاری بازیکنان از شکست است. دلم تنگ شده و برخی اوقات دوست دارم بروم و سری بزنم اما صادقانه بگویم در باشگاه کسی را نمی شناسم یا بهتر است بگویم ارتباطی ندارم که بتوانم به اردوی تیم بروم. البته آقا یحیی، آقا افشین و آقا کریم دوستانم هستند ولی نمی خواهم مزاحمتی ایجاد کنم و نمی دانم چه روزی اصلا حوصله دارند یا ندارند که بخواهم به اردو یا تمرین پرسپولیس بروم.
به عنوان حُسن ختام این گفت وگو می خواهیم همان سئوالی را مطرح کنیم که از مهمانان خودت در برنامه “پیشگو” می پرسیدی. اگر قرار بود به ۱۰۰ سال بعد بروی یا اینکه مجبور می شدید سال ها در یک جزیره دورافتاده زندگی کنید و فقط می توانستی ۵ نفر را با خود ببری چه کسانی را می بردی؟
اعضای خانواده ام و حتما یک توپ فوتبال هم با خودم خواهم بُرد!