شوهرم با شناسنامه جعلی با من ازدواج کرد؛ ۳ فرزندم شناسنامه ندارند
بعد از ۱۳ سال زندگی مشترک و زمانی که همسرم به طور ناگهانی من و فرزندانم را ترک کرد و به مکان نامعلومی رفت، تازه فهمیدم که او مردی بی هویت بوده و با شناسنامه جعلی زندگی می کرده است.
به گزارش تازهنیوز، زن ۴۹ ساله ای که برای هویت بخشیدن به فرزندانش دست به دامان قانون شده است با بیان این که فرزندانم از کم اهمیت ترین خدمات اجتماعی هم محروم هستند، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: کودک خردسالی بودم که مادرم به دلیل ابتلا به یک بیماری صعب العلاج جان سپرد و پدرم نیز با زن دیگری ازدواج کرد. در این شرایط سرپرستی مرا یکی از بستگان دور پدرم به عهده گرفت که فرزندی نداشتند و مرا به فرزند خواندگی پذیرفتند اما من در منزل آنها هیچ آرامشی نداشتم و تصور می کردم فقط کارگر آن ها هستم.
به نقل از خراسان، خلاصه ۲۲ ساله بودم که با اصرار مادرخوانده ام با «قربان علی» ازدواج کردم. او در منزل یکی از همسایگان مادر خوانده ام کارگری می کرد که به خواستگاری ام آمده بود. او نیز شرایطی مشابه من داشت و به خاطر فوت پدر و مادرش در سانحه رانندگی به مشهد مهاجرت کرده بود و در این جا کارگری می کرد. با آن که همسرم برای کار به شهرهای مختلف خراسان رضوی میرفت اما من به او علاقه مند شده بودم و روزهای خوبی را می گذراندم.
او بیشتر به سفر می رفت و من هم در این سفرهای کاری همسرم را همراهی میکردم تا این که در یکی از معادن کشور استخدام شد و من برای ادامه زندگی به یکی از استان های جنوبی کشور رفتم ولی ۱۰ سال بعد در حالی که دو فرزند پسر داشتم، همسرم شامل تعدیل نیرو شد و دوباره بیکاری گریبانش را گرفت. به ناچار باز هم به مشهد بازگشتیم و همسرم همان شغل کارگری ساختمان را در پیش گرفت. در حالی که فرزند سومم به دنیا آمده بود، ورق برگشت و روزگارم سیاه شد. حدود ۱۵ سال قبل بود که برای گرفتن شناسنامه آخرین فرزندم به ثبت احوال رفتم اما آن جا شناسنامه همسرم را ضبط کردند.
هرچه از قربان علی درباره این ماجرا و پریشانی و آشفتگی اش سوال می کردم، مدعی می شد که مشکلی نیست اما از نگرانی که در چهره اش موج می زد به خوبی می فهمیدم که موضوعی را از من پنهان می کند. بالاخره یک هفته بعد و قبل از آن که برای گرفتن شناسنامه ها به ثبت احوال برود، به بهانه رفتن به سرکار، از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. مدت ها به همراه سه فرزندم چشم به راه بودم تا همسرم به خانه بازگردد ولی او هیچ گاه نیامد. به ناچار به کارگری در خانه های مردم روی آوردم تا هزینه های زندگی ام را تامین کنم. سال ها بعد وقتی فرزندانم به خاطر نداشتن شناسنامه دچار مشکل شدند به خود آمدم و برای پیگیری دریافت شناسنامه به اداره ثبت احوال رفتم.
آن جا بود که فهمیدم همسرم روی شناسنامه فردی معلول عکس خودش را نصب و با همان شناسنامه با من هم ازدواج کرده بود. او وقتی متوجه شد که کارکنان ثبت احوال متوجه جعلی بودن شناسنامه شده اند به طور ناگهانی در حالی به مکانی نامعلوم گریخت که من هنوز هم نمی دانم نام واقعی همسرم چه بود و اهل کدام کشور است؟!
اکنون که سال ها از این ماجرا می گذرد، من مانده ام و سه فرزندی که به خاطر بی هویتی پدرشان دچار مشکلات حاد اجتماعی شده اند و…
حالا نیز به کلانتری آمده ام تا چاره قانونی برای مشکلاتم بیابم. بررسی های تخصصی و کارشناسی این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ غلامعلی مالداری (رئیس کلانتری پنجتن) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
بیشتر بخوانید: