پسرم باعث فرار خواهرش از خانه شد
دیگر به بن بست رسیده ام و نمی دانم با این پسر نااهل چه کنم! او نه تنها روزگار مرا سیاه کرده است بلکه همه اطرافیانم را آزار می دهد به گونه ای که دختر نوجوانم از خانه فرار کرد.
به گزارش تازهنیوز، زن ۴۵ ساله در حالی که بیان می کرد به خاطر ناآگاهی ام درباره ازدواج با اتباع بیگانه زندگی ام را نابود کرده ام به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم اما اوضاع مالی و اقتصادی خانواده ما بسیار ضعیف بود تا جایی که هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند به تحصیل ادامه بدهند. خواهر بزرگ ترم نیز که با مرد کارگری ازدواج کرده بود صاحب فرزند نشد و به همین دلیل با همسرش اختلاف داشت. در همین روزها بود که جوانی از اتباع خارجی به خواستگاری ام آمد.
به نقل از خراسان، او از حدود یک سال قبل به طور غیرقانونی در ایران زندگی می کرد و من هم مانند خانواده ام هیچ گونه اطلاعاتی درباره قوانین و شرایط ازدواج با اتباع بیگانه نداشتم، حتی نمی دانستم که ازدواج ما به صورت محضری و قانونی ثبت نمی شود. آن زمان ۲۰ سال بیشتر نداشتم که پای سفره عقد نشستم و به عقد غلام احمد درآمدم و با خواندن صیغه محرمیت زندگی مشترکم را آغاز کردم. او در مشهد کارگری می کرد و مدعی بود به محض این که مدارک اقامتش تکمیل شود ازدواج مان را به صورت رسمی ثبت می کند ولی هنگامی که من شش ماهه باردار بودم او به کشور خودش رفت و دیگر بازنگشت چرا که ادعا می کرد به دلیل اقامت غیرقانونی در ایران تحت تعقیب قرار دارد.
تلاش های من برای پیدا کردن غلام احمد نتیجه ای نداشت و در این شرایط تصمیم گرفتم جنینم را سقط کنم چرا که افراد خیلی کمی از ازدواجم با خبر بودند اما خواهرم با التماس از من خواست این کار را نکنم و فرزندم را به او بدهم تا زندگی اش متلاشی نشود به همین دلیل زمانی که «هاشم» به دنیا آمد، او را به خواهرم بخشیدم و چون ازدواج من و غلام احمد قانونی نبود شوهر خواهرم شناسنامه هاشم را به نام خودش گرفت و این گونه من هم پسرم را به فراموشی سپردم و مدتی بعد با یک جوان ایرانی ازدواج کردم.سال ها بعد زمانی که هاشم به سن بلوغ رسید به پسری سرکش و مردم آزار تبدیل شد تا جایی که خواهر و شوهر خواهرم را عاصی کرده بود و آن ها را به شدت آزار می داد. در این شرایط آن ها هاشم را به خانه پدری ام بردند تا نزد پدربزرگش بماند ولی او با بدرفتاری و ناسزاگویی هایش پدر و مادرم را رنجاند به طوری که دیگر هیچ کس دوست نداشت هاشم را به خانه اش راه بدهد.
در این هنگام من با التماس و خواهش به همسرم اصرار کردم تا اجازه دهد پسرم را نزد خودم بیاورم چرا که فکر می کردم هاشم فرزند خودم است و می توانم او را درست تربیت کنم ولی تلاش های من نیز بی فایده بود و پسرم به هرزگی ها و رفتارهای زشت خودش ادامه داد. در همین روزها همسرم نیز به جرم توزیع مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد. حالا دیگر هاشم فرصت خوبی برای آزار و اذیت دیگران پیدا کرده بود تا حدی که دختر نوجوانم از خانه فرار کرد و پس از دو روز تلاش بالاخره دخترم را در خانه یکی از دوستانش پیدا کردیم ولی او مدعی شد تا روزی که هاشم در خانه ما زندگی می کند نزد من بازنمی گردد چرا که دیگر تحمل رفتارهای زشت او را ندارد و …
امروز نیز به قانون پناه آورده ام تا شاید چاره ای برای این مشکل بیابم چرا که احساس می کنم او فردی بیمار است و …
بیشتر بخوانید:
بفرستینش همون افغانستان با غلام احمد زندگی کنه،خویشان یکیست