همگام با «همنام» جومپا لاهیری؛ رمانی که از خواندنش سیر نمی‌شوید!

جومپا لاهیری متولد ۱۱ ژانویه‌ی ۱۹۶۷ در انگلستان است. او از پدر و مادری بنگالی متولد شد. و در سن سه سالگی به همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرده است. پدر و مادر لاهیری از مهاجران هندی بنگالی بودند که از کلکته به لندن مهاجرت کرده بودند.

زهرا خنداندل/ تازه نیوز؛ اگر جومپا لاهیری را می‌شناسید و از او اثری را خوانده‌اید به جرات می‌توان گفت تا کتاب “همنام” که نخستین رومان این نویسنده آمریکایی هندی‌تبار است را نخوانده باشید به درستی او را نشناخته‌اید، همنام کتابی درباره یک زوج هندی با روایت یک سوم شخص نسبتا سرد است که به صورت کاملا سنتی در هند بایکدیگر ازدواج می‌کنند و بعد به آمریکا مهاجرت می‌کنند.

داستان با این زوج و سختی عادت کردنشان به آمریکا شروع می‌شود در جایی از رمان می‌خوانیم: «آشیما و آشوک سر چیزهای دیگر هم کوتاه آمده‌اند، آشیما همچنان ساری و صندل می‌پوشد ولی آشوک که تمام مدت عادت داشت شلوار و پیرهن دست دوز بپوشد، کم‌کم یاد می‌گیرد لباس آماده بخرد. خودنویس را می‌گذارد کنار و خودکار دست می‌گیرد.» شخصیت اصلی داستان «گوگول» فرزند بزرگتر خانواده «گانگولی» است که مدام درگیر سنت‌های خانواده و اسم عجیبش و تمایزهایش با فرهنگ سنتی هند می‌شود او کلا کسی است که نمی‌داند چه آرزویی دارد و چه می‌خواهد، هند را دوست ندارد و کم‌کم کاملا غربی می‌شود، در این رمان با توجه به شیوه روایت ساده و ملموس لاهیری متوجه می‌شوید که پدرو مادر او هم کم‌کم رفتارهایش را می‌پذیرند اگرچه که کاملا خلاف عقاید و سنت‌هایشان است.

این کتاب داستان دو نسل و تقابل فرهنگی بین آن‌ها است که خواننده ایرانی هم به راحتی قادر است بعضی قسمت‌های آن را به زندگی خود تعمیم دهد. لاهیری درواقع در این رمان نیز مانند مجموعه‌داستان «مترجم دردها» مسائل فرهنگی و احساسی مهاجران هندی به آمریکا را واکاوی کرده است. وقتی گوگول رفته رفته بزرگ می شود و از بچه ای خجالتی به یک مهندس معمار جوان با اعتماد به نفس تر ولی آزاد و فارغ تبدیل می شود و از والدین خود کم کم دور می شود لاهیری ظرایف تاریخی و فرهنگی و خانوادگی بسیاری را به شکل بافته ای پیچ در پیچ وارد رمان می کند.

این رمان به بررسی تفاوت‌های موجود بین دو فرهنگ متضاد با تفاوت‌های مذهبی، اجتماعی و ایدئولوژیک بسیار متمایز می‌پردازد. با جلو رفتن داستان گوشه گیری و درونگرایی گوگول برای او تبدیل به یک چالش می شود ولی این چالش ارزشش را دارد. گوگول خیلی سرد و راحت از زندگی دیگران بیرون می‌رود و همین ‹سردی و راحتی› مضمون رمان مبنی بر رابطه بین آشفتگی فرهنگی و شخصی را ارایه می دهد. در دیالوگی بین گوگول و مادرش می‌خوانیم:
« مادرش می‌گوید: تو نباید این‌جوری فکر کنی گوگول، ازت خواهش می‌کنم. از بهار تا حالا پایت را اینجا نگذاشته‌ای.
بیکار نیستم که، مادر. گرفتارم. تازه مگر سونیا می‌آید؟»
در انتهای رمان گوگول کتابی را شروع به خواندن می‌کند که پدرش در نوجوانی به او هدیه کرده است و نام همان نویسنده را بر او گذاشته، اما تا به حال او لای این کتاب را باز نکرده است، و به گونه‌ای لطیف لاهیری بازگشت او به ریشه و خانواده‌اش را نشان می‌دهد.

جومپا لاهیری
جومپا لاهیری نویسنده کتاب همنام
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.