سردسته باند خطرناک سرقت مسلحانه: زنم طلاق گرفت، سارق شدم!

سردسته یک باند سرقت مسلحانه داستان زندگی‌اش را تعریف کرده و می‌گوید شکست عشقی او را در این مسیر انداخت.

به گزارش تازه‌نیوز، سردسته باند خطرناک سرقت مسلحانه که با شلیک گلوله، فروشنده یک دستگاه خودروی تویوتا هایلوکس را روانه بیمارستان کرده بود، روز گذشته در حالی به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان پاسخ داد که ریشه تبهکاری‌هایش را در یک شکست عشقی خلاصه کرد.

به نقل از خراسان، این جوان ۲۵ ساله که بعد از انجام سرقت مسلحانه در بولوار شهید فرامرز عباسی مشهد متواری شده بود با رصدهای اطلاعاتی گروهی از کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سرهنگ همتی (رئیس دایره مبارزه با سرقت‌های مسلحانه) در یکی از هتل آپارتمان‌های شهرستان چناران به همراه همدستش دستگیر شد و به مشهد انتقال یافت. این متهم خطرناک پس از آن‎که به سوالات «مهربان»  (افسر پرونده) پاسخ داد، درگفت‎وگو با خبرنگار روزنامه خراسان نیز به تشریح سرگذشت خود پرداخت. آن‎چه می‌خوانید نتیجه این گفت‎وگوی یک ساعته است:

*خودت را معرفی می‎کنی؟

من امیر هستم و ۲۵ سال سن دارم.

* اهل کجایی؟

کرمانشاه.

* درس هم خوانده‌ای؟

تا ترم چهارم رشته حقوق در دانشگاه آزاد تحصیل کردم اما دیگر ادامه ندادم و نتوانستم مدرک کارشناسی بگیرم.

* چرا؟

پدرم در سال ۹۷ عمل جراحی قلب باز انجام داد و بعد از آن پزشکان توصیه کردند که باید در یک منطقه خوش آب و هوا و مرطوب زندگی کنیم که ما هم به «قائمشهر» در استان مازندران رفتیم ولی وقتی دوباره به کرمانشاه بازگشتیم من هم تحصیل را رها کردم.

* بعد از ترک تحصیل به چه شغلی مشغول شدی؟

یک رستوران با شراکت یکی از دوستانم راه اندازی کردیم ولی فقط ۹ ماه رستوران داری کردیم و به خاطر خرابی بازار از این شغل منصرف شدم  و به کناف کاری در ساختمان‌ها روی آوردم.

* پدرت چه شغلی دارد؟

کارگر بازنشسته تامین اجتماعی است.

*چند خواهر و برادر داری؟

فقط ۳ برادر دارم.

*متاهلی؟

بله ولی به طور مشروط ! اولین ازدواجم سال ۱۳۹۹ بود.

* با همسرت چگونه آشنا شدی؟

من در خیابان به طور اتفاقی با همسرم آشنا شدم. البته او را یکی از دوستانم معرفی کرده بود. در واقع با یک نگاه عاشق شدم و با او به مدت یک سال و نیم رابطه داشتم که بعد هم ازدواج کردیم و من به خدمت سربازی رفتم.

 

* طلاق گرفت؟

بله! به طور توافقی بعد از مدت کوتاهی جدا شدیم یعنی تابستان ۹۹ ازدواج کردیم و زمستان سال 1400  از یکدیگر جدا شدیم.

* دلیل طلاق چه بود؟

خانواده خودم بیشتر در زندگی‌ام دخالت می‌کردند چراکه مخالف این ازدواج بودند و وقتی من به خدمت سربازی رفتم آن‎ها همسرم را تحت فشار گذاشتند. اگر دیر به خانه می‌آمد از او بازخواست می‌کردند. یا نمی‌گذاشتند که از خانه بیرون برود.  ما بعد از سه ماه دوران نامزدی زندگی مشترکمان را در منزل پدرم آغاز کرده بودیم. به همین خاطر خانواده‌ام او را کنترل می‌کردند که دیگر نتوانست تحمل کند و از من طلاق گرفت.

* دوباره ازدواج کردی؟

بعد از این ماجرا با دختر دیگری در کرمانشاه دوست شدم با او در یک مجلس عزاداری آشنا شدم و روابط ما ادامه داشت تا این که در مشهد به جرم سرقت مسلحانه دستگیر شدم.

*پس معتقدی که خانواده‌ات در مسیر خلافکاری‌های تو نقش داشته‌اند؟

البته ریشه اصلی این تبهکاری‌ها را شکست عشقی می‌دانم اما خانواده‌ام نیز پشتم نبودند و از من حمایت نکردند.  آنها انتظارات بیهوده‌ای از من داشتند یعنی می‌خواستند تحت نظر آن ها باشم ولی من غرورم اجازه نمی‌داد. حتی از ۱۲ سالگی در قالی شویی کارمی‎کردم تا پول توجیبی خودم را تامین کنم ولی نمی‌دانم چرا این گونه شد.

*مواد مخدر هم مصرف می‌کنی؟

نه! اهل دود و دم و مشروبات الکلی نیستم!

*چه شد که تصمیم به سرقت مسلحانه گرفتی؟

بدهی داشتم سفته‌های زیادی به طلبکارانم داده بودم و لوازم منزل خریده بودم.

* چقدر بدهکاری داشتی؟

حدود ۳۰۰ یا ۴۰۰ میلیون تومان!

*طعمه‌هایت را در فضای مجازی انتخاب می کردی؟

همین سرقت اولین بارم بود. در کرمانشاه که بودم فروش خودرو هایلوکس را در سایت دیوار مشاهده کردم و با فروشنده که در مشهد بود، تماس گرفتم که در بولوار شهید فرامرز عباسی قرار گذاشتیم.  من هم به سراغ دوستم رفتم و از او خواستم برای بازدید فنی خودرو همراهم به مشهد بیاید!

* یعنی دوست تو ابتدا از ماجرای سرقت مسلحانه خبر نداشت؟

نه! او وقتی اسلحه را کشیدم که فروشنده را از خودرو بیرون بیندازم تازه فهمید که قصد سرقت دارم.

* اسلحه جنگی را چگونه تهیه کردی؟

از کرمانشاه به مبلغ ۸ و نیم میلیون تومان خریدم و برای هر گلوله آن نیز ۶۰ هزار تومان پرداختم.

*چرا به فروشنده شلیک کردی؟

هنگام درگیری اسلحه گیر کرد و من اصلاً نفهمیدم که او مجروح شده است فکر می‌کردم گلوله به شیشه خودرو اصابت کرد.

* بعد از سرقت مسلحانه چه کردید؟

با دوستم مهرشاد سوار بر تویوتای سرقتی به طرف چناران رفتیم اما در میانه راه پشیمان شدیم و خودرو را در نقطه‌ای از کمربندی شهر رها  کردیم تا مالباخته آن را پیدا کند!  بعد هم یک سوئیت اجاره کردیم که چند ساعت بعد هم وقتی خواب بودیم ناگهان کارآگاهان پلیس آگاهی را روی سرمان دیدیم!

*فکر می کردید دستگیر شوید؟

نه! اصلاً!  نقشه سرقت را طوری طراحی کرده بودم که هیچ کس متوجه نمی‌شد فردی از کرمانشاه این سرقت را انجام داده باشد ولی نمی‌دانم چگونه با این سرعت به دام افتادیم.

* درباره کارآگاهان مشهد چیزی نشنیده بودی؟

اگر می‌دانستم در مشهد با این سرعت شناسایی می‌شویم هیچ گاه وقتم را تلف نمی‌کردم!

*پشیمانی؟

هزار بار!  دیگر حتی اگر یک شکلات هم روی زمین بیفتد خم نمی‌شوم که آن را بردارم!  البته تلنگری لازم بود تا قدر زندگی و آزادی را بدانم.  حتی هزاران میلیارد تومان پول هم ارزش یک ثانیه سلب آزادی را ندارد.  الان که دستگیر شدم تازه معنی آزادی را می‌فهمم! ولی اشتباهات بزرگی در زندگی مرتکب شدم که مهم ترین آن ها همان شکست عشقی بود! بعد هم بدهکاری‌ها و اقساط بانکی و…  انگار خواب بودم و الان بیدار شدم!

*اکنون چه احساسی داری؟

خیلی حس بدی دارم .زندگی اطرافیانم را هم نابود کردم!

*چه کسی را مقصر این تبهکاری‌ها می‌دانی؟

بیشتر خودم مقصرم اما همه این اتفاقات ریشه در گذشته‌ام دارد و خانواده ام نیز ۵۰ درصد مقصرند!

*خوشبختی را در چه می دانی؟

در آزادی !

*پس چرا دست به سرقت مسلحانه خطرناک زدی؟

خریت کردم! غرور داشتم!

*به دیگر افرادی که قصد تبهکاری دارند، چه می گویی؟

از سرنوشت من درس بگیرند اکنون حتی پدرم به دیدارم نمی آید! ناامید و سرگردان هستم! چرا باید کار اشتباهی بکنند که عاقبت آن کاملا معلوم است!

*آخرین کلام؟

فقط خریت کردم!خیلی پشیمانم ….

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.