فروپاشی زندگی مشترک با دروغ‌های بزرگ نوعروس

مردی که متوجه شده همسرش درباره خانواده‌اش دروغ گفته بود، خواستار جدایی از او شد.

به گزارش تازه‌نیوز و به نقل از اعتمادآنلاین، ریحانه و امیرحسین شش ماه بعد از عقد، برای طلاق به دادگاه آمده‌اند. امیرحسین خواهان طلاق است و ریحانه دوست دارد به این زندگی ادامه بدهد. مرد ۲۵ ساله از زندگی‌اش می‌گوید.

*چرا با این سرعت تصمیم به طلاق گرفتید؟

دیگر نمی‌توانم به زندگی با ریحانه ادامه دهم. او بسیار دروغگوست.

 

*چه دروغی گفته که تا این حد تحت تاثیر قرار گرفته‌ای؟

ریحانه درباره همه چیز زندگی‌اش دروغ گفته است. او به من گفته بود از یک خانواده تحصیل‌کرده‌ است و زندگی متوسطی دارند اما حالا فهمیدم همه‌اش دروغ بود.

*کی متوجه این ماجرا شدی؟

وقتی عقد کردیم. بعد از عقد او دوست نداشت من زیاد به خانه پدرش بروم و هر بار قرار داشتیم از مسیری می‌آمد که خانه‌ای که من به عنوان خانه پدرش می‌شناختم، نبود. چند بار او را تعقیب کردم و بعد متوجه شدم هرچه درباره خانواده‌اش به من گفته، دروغ است.

*چطور با هم آشنا شدید؟

من در پارک با او آشنا شدم. بعد چند کنسرت با هم رفتیم و ازدواج کردیم.

*چرا ریحانه واقعیت زندگی‌اش را از تو پنهان کرده بود؟

او خانواده‌اش را دوست ندارد و می‌خواهد طور دیگری زندگی کند. از خانواده‌اش خجالت می‌کشد. او نه فقط به من بلکه به همه دوستانش دروغ گفته است.

*پس جایی که برای خواستگاری رفتید، کجا بود؟

خانه شوهرخاله‌اش بود. آنها هم به من چیزی نگفتند.

*همسرت با این جدایی موافق است؟

نه. او به هر دری زده که جدا نشود. حتی تهدید به اسیدپاشی کرده اما من حاضر نیستم با او زندگی کنم.

*اگر واقعیت را به تو می‌گفت، با او زندگی می‌کردی؟

حتماً این کار را می‌کردم. من واقعاً دوستش داشتم. دختری که روی پای خودش است و کار می‌کند و درس می‌خواند، حتماً دختری است که می‌تواند زندگی مشترک را اداره کند. ایراد بزرگ ریخانه دروغ‌های اوست. من نمی‌توانم این دروغ‌گویی را تحمل کنم. من به اموال پدرش چشم نداشتم و حتی دوست نداشتم ریحانه جهیزیه‌ای داشته باشد. دوست داشتم با هم زندگی بسازیم. او همه آرزوهای من را خراب کرد. حالا هم هر کاری بکند من دیگر در این زندگی نمی‌مانم.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.