سرگذشت عجیب یک زن؛ همسر دوم مردی متاهل شدم تا بچه‌دار شود

سودابه زنی جوان است که تصمیم گرفته تا زن دوم یک مرد متاهل شود.

به گزارش تازه‌نیوز و به نقل از اعتمادآنلاین، سودابه زنی جوان است که همسر دوم شوهرش است. او تصمیم به طلاق گرفته است. این زن از زندگی عجیبش می‌گوید.

*چند سال است ازدواج کرده‌ای؟

سه سال قبل با حمید ازدواج کردم.

 

*چطور با هم آشنا شدید؟

خواهرش من را دیده بود و به خواستگاری آمد. همان اول هم گفت برادرش متاهل است.

*چطور چنین اتفاقی افتاد؟ چطور قبول کردی با او ازدواج کنی؟

آنها زوج میانسالی بودند که بچه نداشتند. می‌خواستند بچه‌دار شوند.

* پیشنهاد می‌دادی از پرورشگاه بیاورند.

می‌خواستند بچه مال خودشان باشد. من هم قبول کردم.

*چرا قبول کردی؟

چون من یک دختر فقیر بودم. یک بار ازدواج کرده بودم و نامزدم ولم کرده بود. در جایی که من زندگی می‌کردم این اتفاق خیلی بد بود. برای همین ازدواج کردم تا هم از بدبختی بیرون بیایم و هم اینکه از محیطی که در آن بودم جدا شوم.

*با شوهرت چقدر اختلاف سنی داری؟

۳۰ سال.

*حالا چرا می‌خواهی طلاق بگیری؟

از وقتی بچه به دنیا آمد، طبق توافقی که کرده بودیم من بچه را به شوهرم و زن اولش دادم تا بزرگش کنند. سه سال گذشته و بچه از آب و گل درآمده است. شوهرم هم زن اولش را خیلی دوست دارد. بیشتر روزهای هفته را با او می‌گذارند. برای من هم خانه‌ای کوچک خریده است. من دیگر با این خانواده کاری ندارم.

*یعنی فقط به خاطر بچه تو را می‌خواست؟

بله.

*از این موضوع ناراحت نیستی؟

خانواده من آنقدر فقیر و بدبخت بودند که این چیزها برایم مهم نبود. حالا یک خانه دارم. هر ماه هم مبلغی برای خرجی به حسابم می‌آید. شوهرم مقداری پول به نام خودم در بانک گذاشته و من سودش را می‌گیرم.

 

*هر دو به این طلاق راضی هستید؟

بله. حتی پسرم فکر می‌کند زن اول شوهرم مادر اوست. حضانت بچه را هم به شوهرم می‌دهم. من می‌توانم دوباره زندگی برای خودم بسازم. من به چیزی که می‌خواستم رسیدم.

*از این وضعیت ناراحت نیستی؟

عشقی بین ما نبود. پس ناراحتی‌ای هم وجود ندارد.

*نمی‌خواهی سراغ پسرت بروی؟

نه. او با آن خانواده بسیار خوشبخت‌تر است. دوستش دارم و می‌خواهم راحت زندگی کند. پدرش ثروتمند است. می‌تواند زندگی خوبی برای او بسازد.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.