زایمان طبیعی یا سزارین؛ مسئله این است!
پای صحبت مادرانی نشستهایم که هرکدام تجربه متفاوتی از زایمان و انواع چالشهای آن داشتند
زهرا خنداندل- شنیدن خبر بارداری معمولا تجربهای شیرین و دلپذیر است مخصوصا برای مامان اولیها اما کمی که از خبر بارداری و خوشحالی ورود یک انسان کوچک به زندگی میگذرد، دغدغه مادر باردار برای نحوه زایمانش شروع میشود مخصوصا که مدام با سوال اطرافیان مورد چالش قرار میگیرد که. طبیعی یا سزارین؟
برای همین پای صحبت مادرانی نشستهایم که هرکدام تجربه متفاوتی از زایمان و انواع چالشهای آن داشتند
بارداری آسان؛ زایمان سخت
زهرا یک زن ۳۳ساله است که از زایمانش نزدیک به ۷ سال میگذرد و کودکش حالا کلاس اول است. او تجربه یک زایمان طبیعی سخت را داشته است:
از اول دلممیخواست طبیعی زایمان کنم و حتی به سزارین فکر هم نمیکردم با وجود اینکه مادر و خالهام خیلی از سختیهای زایمان طبیعی میگفتند. اما من تصمیم خودم را گرفته بودم چون فکر میکردم راهی که خداوند در طبیعت ما گذاشته است درستترین راه است و دست بردن درآن یعنی دست بردن در امری که هزاران سال است مادران ما آن را انجام میدادند.
برای زایمان یک ماما همراه گرفتم تا تایم زایمان کنارم باشد. شب قبل از زایمان احساس کردم فرزندم تکان نمیخورد و تحرکش خیلی کم شده است برای همین فردا صبح به بیمارستان مراجعه کردم. پس از معاینه گفتند باید بستری بشوی که موقعاش است. ندساعتی معطل شدیم و پرستاران به من آمپول فشار زایمان تزریق کردند و چندی بعد یک پرستار برای سریعتر شدن روند زایمان کیسه آب را پاره کرد ساعت ۶عصر اما فرزند من ساعت ۱۲ و۳دقیقه بامداد به دنیا آمد. زمان تولد کودکآنقدر فشار آوردم و داد زدم که زورم تمام شده بود دیگر وقتی کودکم به دنیا آمد تمام بدنم میلرزید به شدت و دندانهایم محکم بهم میخورد. یادم است که صدای گریه اش را که شنیدم گفتم: «قربونت برم مامان خوش اومدی» و بعد از آن تازمانی که در ریکاوری به هوش آمدم چیزی به خاطر ندارم. کودکم بعد از به دنیا آمدن تاندون دستهایش به خاطر فشار در کانال زایمان و طولانی شدن روند زایمان آسیب دیده بود و دستش را نمیتوانست بالا بیاورد که با راهنمایی ارتوپد مخصوص نوزادان ظرف دوهفته بهبود کامل یافت.
با تمام سختیها و دردهایی که کشیدم و باجود تمام حرفهایی که بعد از زایمان شنیدم، یک چیز برای من ارزش بسیاری دارد من توانستم مثل تمام زنان زمانهای گذشته وضع حمل کنم کاری که سختترین کار یک زن است و واقعا به خودم و شجاعتم افتخار میکنم.
اگر برگردم عقب باز هم سزارین میکنم
محبوبه مادر سه فرزند است. زمانی که فرزند اولش به دنیا آمده سزارین بهگونهای مدروز بوده است و نشانه باکلاسی یک زن این بوده که همسرش هزینه های سزارین را تامین کند.
وقتی یک چیزی در جامعه یا یک خانواده مد و یا تبدیل به چشم و همچشمی میشود شما هم مجبور به رعایت آن میشوید و اگرنه در یک دورباطل میافتید، باید با همه بجنگید تا نظر خودتان را به کرسی بنشانید. اما من علاوه بر مد بودن زایمان سزارین، خودم هم خیلی از زایمان طبیعی میترسیدم مخصوصا با داستانهایی که درباره آن شنیده بودم از دردناک بودن روند زایمان تا عوارض بعدش، حتی میگفتند فلانی زنش را چون زایمان طبیعی کرده بود طلاق داد؛ چون بدنش دیگر فرم اولیه را نداشته است!
من سه فرزند به دنیا آوردم که هرسه زایمان سزارین شدند. خداراشکر هیچ مشکلی هم نداشتم. دکترم هم آنقدر حرفهای بود که جز یک خط بخیه کمرنگ و کوچک هیچ یادگاری دیگری از زایمان ندارم. واقعا اگر برگردم عقب باز هم سزارین میکنم، درست است که خوب شدن بخیهها زمان بر است و دردناک هستند اما روند زایمان و بعد از آن به نظر من ارزش این را دارد که آدم بخواهد سزارین کند. اینکه میگویند عوارض دارد و مشکل ایجاد میشود و… من که دار عارضه خاصی نشدم و برایم خوب بود. اما خوب حتما یکسری از خانمها دار عوارضی میشوند که الان میگویند تا کسی شرایطش حاد نباشد سزارین نمیشود.
طبیعی بسیار تجربه بهتری از سزارین بود
الهه اولین تجربه زایمانش را در ۱۷ سالگی داشته و در ۳۷سالگی برای بار سوم مادر شده است. او ۲دخترش را به روش طبیعی به دنیا آورده اما پسرش را به خاطر وزن بالای ۴کیلوگرم جنین مجبور به سزارین شده است و درباره تجربهاش میگوید:
زایمانهای طبیعیام خیلی دردناک و سخت بود بود اما این درد تنها زمان زایمان بود. وقتی خبر بارداری سومین فرزندم را شنیدم اصلا دوست نداشتم که طبیعی وضع حمل کنم و به شدت به خاطر تجربههای قبلی وحشت داشتم. وقتی شنیدم فرزندم وزنش بالای ۴کیلو است و باید سزارین بشوم انگار دنیا را به من دادند. زمان زایمان هنوز کامل بیهوش نشده بودم یعنی زمانی که تیغ جراحی روی شکمم کشیده شد دردش را احساس کردم و بعد از هوش رفتم. بعد از آن هم خیلی سخت بود از شیر دادن بچه تا خوب شدن طولانی زخم، هرتکانی که میخوردم دردی وحشتناک به سراغم میآمد. آنجا بود که گفتم صد رحمت به زایمان طبیعی!
اولین نمونه فرهنگی سزارین
جالب است بدانید که گفته میشود رستم دستان، اولین ایرانی بوده که به وسیله زایمان سزارین متولد شده است به همین دلیل برخی معتقدند سزارین باید جای خودش را به واژه رستمزایی بدهد.
در شاهنامه آورده شده زمانی که رودابه (مادر رستم) باردار شد، درد زیادی احساس میکرد، چهرهاش زرد شده بود و شب و روز آرام و قرار نداشت تا جایی که به مادرش گفت به نظر میرسد زمان مرگ من فرا رسیده است و انگار در شکم خود سنگ و آهن دارم. او یک روز از شدت درد بیهوش شد. زال وقتی حال همسرش رودابه را دید یاد پر سیمرغ افتاد. تکهای از پر سیمرغ را آتش زد. درست همان لحظه سیمرغ پدیدار شد و با دیدن آشفتگی زال گفت: «چه شده؟ چرا اینقدر غمگین و نگرانی؟ از همسر تو کودکی چون شیر زاده خواهد شد که هیچکس حریف نبرد با او نخواهد شد. او همچون سام خردمند خواهد شد و در میدان نبرد مانند شیری خشمگین خواهد جنگید. او اندامی درشت و نیرویی به اندازه یک فیل خواهد داشت و تیری که پرتاب میکند، دو میل پرواز خواهد کرد. او به طور طبیعی زاده نخواهد شد و این خواست خداست. تو باید رودابه را بیهوش کنی تا دردی احساس نکند آن وقت از یک فرد ماهر بخواهی با خنجر پهلوی همسرت را بشکافد و کودک را بیرون بیاورد سپس بدون آنکه بترسی جای زخم را بدوز. گیاهی را که به تو میدهم، بکوب و با شیر و مشک بیامیز آن را در سایه خشک کن و بسای و روی شکافتگی زخم پهلوی همسرت بگذار. تکهای از پر من را هم روی زخم بمال. زخم همان روز خوب خواهد شد چون پر من فرّ دارد و رودابه دردی را احساس نخواهد کرد. تو باید از این پیشامد شاد باشی و خدا را بستایی که چنین فرزندی به تو بخشیده است. آنگاه یک پر از بال خود کند و به زال داد.
زال هر چه سیمرغ گفته بود، انجام داد. همه مردم منتظر بودند ببینند چه پیش خواهد آمد. سیندخت مادر رودابه نگران بود، گریه میکرد و میگفت: «آخر چگونه ممکن است کودک از پهلوی مادر زاده شود؟» موبدی کاردان و ماهر رودابه را بیهوش کرد، پهلوی او را شکافت و کودک را بدون اینکه آسیب ببیند، بیرون آورد. هیچکس در جهان چنین چیز شگفتآوری نشنیده بود. کودک بسیار درشت اندام و زیبا بود. همهی مردم با شگفتی به او نگاه میکردند چون کسی بچهای به آن اندازه درشت ندیده بود. آن کودک یک روزه به اندازه یک کودک یکساله بود. پهلوی رودابه را که از هوش رفته بود دوختند و آن زخم با دارویی که سیمرغ گفته بود، بهبود یافت. هنگامی که رودابه به هوش آمد کودکش را نزدش بردند و در آن فّر شاهی (فروغی ایزدی که به دل هرکه بتابد، ازهمگان برتری یابد) دید. نام آن کودک را رستم گذاشتند.»