پایتخت درس عبرتی برای مدیران صداوسیما/ رسانه ملی راهی جز…

پخش سریال پایتخت بعد از مدت‌ها نشان داد که صداوسیما برای جذب مخاطب و بازپس گرفتن مرجعیت رسانه‌ای خود مجبور است که به «سرگرمی» نگاه جدی داشته باشد.

روزنامه فرهیختگان نوشت: فصل هفتم «پایتخت» با استقبال گرم مخاطبان و مردم پایان یافت و مجال این پرسش را به وجود آورد که چرا تلویزیون به‌رغم بحث‌های مختلف در توجیه کاهش مخاطبانش در سطح جهانی مانند رقبایی که در فضای اینترنت برایش به وجود آمده است، همچنان توانسته موضوعیت اجتماعی نیرومندی داشته باشد به شکلی که بیان می‌کنند در طول نمایش مجموعه «پایتخت» مصرف اینترنت کاهش قابل‌توجهی پیدا کرده است و جمع‌های خانوادگی و فامیلی برای تماشای «پایتخت» تشکیل شده است؟ پاسخ به این پرسش در ماهیت تلویزیون از یک سو و توان بهره‌برداری حداکثری از آن، از سوی دیگر نهفته است.

اگر بخواهیم به پرسش تلویزیون چیست؟ یک پاسخ مصداقی بدهیم که واجد علی‌الاغلب مؤلفه‌های تئوریک درباره تلویزیون چه از نظرگاه کارکردگرایانه و چه از نظر انتقادی باشد، می‌توان گفت تلویزیون یعنی «پایتخت» و «پایتخت» یعنی «سرگرمی بعلاوه مخاطب انبوه.» انتظاری غیر از این از تلویزیون، خلاف قاعده تلویزیون و انتظار نامتعارف از آن است.

شکست در تغییر ماهیت سرگرمی تلویزیون

تلویزیون در پیش از انقلاب در کنار سینما و مشروب‌فروشی و… از نشانه‌های رژیم پیشین بود که مذهبی‌ها با آوردن آن به خانه و خانواده مخالف بودند. بعد از انقلاب اسلامی و برانداختن رژیم پیشین، فضایی در کشور در حوزه فرهنگ و هنر حاکم شد که با اصل سرگرمی مخالف بود. حتی تعبیر تربیت‌بدنی به‌جای ورزش برای خارج‌کردن ورزش از دایره سرگرمی بود. یا مطابق دستورالعمل‌های صداوسیما در دهه اول انقلاب اسلامی، تبلیغ ورزش حرفه‌ای ممنوع بود و تنها ورزش همگانی باید مورد توجه قرار می‌گرفت.

این مخالفت‌ها با استدلال‌های مختلف پشتیبانی می‌شد. برخی دلایل دینی بود. چون سرگرمی غفلت‌زاست و انسان را از توجه به حقایق دور می‌کند، نابهنجار است. برخی نیز به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی مخالف بودند و سرگرمی و خصوصاً سرگرمی ناشی از سینما و تلویزیون را ابزار پیشرفت و توجیه سرمایه‌داری و تحمیق توده‌ها تلقی می‌کردند که توده‌ها را از توجه به واقعیت‌های استثمارگرانه آن و لزوم مبارزه و ایستادن در برابر سرمایه‌داری دور می‌کند.

این تلقی البته با این چالش روبرو بود که سینما و تلویزیون و ورزش حرفه‌ای بخشی غیرقابل‌حذف از زندگی اجتماعی امروز انسان‌هاست. بنابراین به‌جای حذف آن‌ها که ناممکن بود، تلاش کردند تا ماهیت سرگرمی‌سازشان را تغییر دهند و به یک رسانه با ماهیت انقلابی و دینی و ضد سرمایه‌دارانه تبدیلش کنند. در حدی که آثار سرگرمی‌ساز و خالقان آن‌ها با داوری منفی روبرو بود. اما این رویکرد نتوانست موفق شود و به‌تدریج به حاشیه رانده شد.

به‌تدریج که ناکامی در ایجاد تحول در واقعیت سرگرمی‌ساز تلویزیون، سینما، ورزش و… آشکارتر شد و سیاست‌های مبتنی بر آن کنار گذاشته شد و هم‌زمان تغییراتی نیز در سازمان علایق و ارزش‌های جامعه بعد از جنگ شکل گرفت و میل به تجربه لذت مادی زندگی افزایش یافت، جریان تازه‌ای به صحنه آمد که با قبول ماهیت سرگرمی‌ساز این مدیوم‌ها، با خود اندیشید، باید از خلال سرگرمی، نظام ارزشی و هنجاری مطلوب را به‌قول‌معروف به شکل غیرمستقیم به فکر و ذهن مخاطب سرریز کرد.

سهل و ممتنع سرگرمی در تلویزیون

این رویکرد علی‌رغم این که نسبت به رویکرد پیشین، واقع‌بین‌تر بود؛ اما به‌تدریج متوجه شد که این مسیر نیز محدودیت‌های خود را دارد.

محدودیت اول این بود که با تبدیل‌شدن سرگرمی به گفتمان غالب تلویزیون راه برای طرح همه ظرفیت‌های ارزشی و هنجاری موردنظر گشوده نمی‌شود. در واقع به‌رغم این که می‌توان برخی ارزش‌ها و هنجارها و سنت‌های اجتماعی مورد قبول را در دل سرگرمی پیش برد؛ اما این مسئله مطلق نیست و در یک سطح مشخصی محدود می‌شود.

محدودیت دوم؛ ضعف مفرط در برخورداری از مجموعه عوامل انسانی است که بتوانند و قادر باشند از خلال سرگرمی و با جذب تمایل مخاطب، این مناسبات ارزشی را در ساختار تلویزیون و سینما پیش ببرند. تقریباً در میان بدنه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در حوزه فرهنگ و هنر که بتوانند چنین کارستانی را پدید بیاورند جز اندکی مثل مرحوم سلحشور، حاتمی‌کیا و… نمی‌توان اسم‌های چندانی برد و عمده کارهای موفق در این شکل از کار نیز توسط عناصری مثل سیروس مقدم، حسن فتحی، میرباقری، جعفری جوزانی، ضیاءالدین دری و برخی افراد مثل کیانوش عیاری یا سیف‌الله داد انجام شده است که دست‌کم در شمار بدنه ایدئولوژیک نظام سیاسی نمی‌توان آن‌ها را دسته‌بندی کرد که نشان می‌دهد این یک محدودیت جدی برای این رویکرد محسوب می‌شود.

محدودیت سوم این رویکرد، ضعف بسیار شدید در برخورداری از شاکله مدیریتی در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه است که بتواند چنین عناصری را در چهارچوب هنجارهای موردنظر خود به کار بگیرد. یعنی شخصیت حقیقی او از یک قوت حرفه‌ای، جذبه شخصیتی، چیزفهمی و نیز توانایی ارتباط و تعامل با این گروه از افراد برخوردار باشد. این ضعف علاوه بر این که قدرت جذب افراد با فاصله ایدئولوژیک را در این صحنه نداشت، بلکه عامل مهمی در ریزش برخی افراد توانمند و هم‌گرا با ارزش‌های انقلاب اسلامی نیز شد.

محدودیت چهارم؛ تحولات سیاسی و اجتماعی در ادوار پس از جنگ چه در دوره سازندگی و چه در دوره اصلاحات بود و حتی دوره‌هایی مثل احمدی‌نژاد و بعد روحانی که «اتوریته نسبی گفتمان پساانقلابی» را رفته‌رفته سست کرد و سبب شد ازیک‌طرف دلالت‌های ارزشی و هنجاری کارهای سرگرمی‌ساز رقیق‌تر شود و از طرف دیگر نیز جریان فرهنگی و هنری و رسانه‌ای که پیش‌تر حاضر بود مثلاً شب دهم یا مدار صفر درجه بسازد، دیگر حاضر نبود در این چهارچوب کار کند.

محدودیت پنجم؛ نیاز بسیار بزرگ به تأمین مصرف رسانه‌ای بی‌حدوحصر آن هم در رسانه‌ای مثل تلویزیون بود که موجب می‌شود در تمام ساعات شبانه‌روز آنتن تلویزیون را از برنامه‌هایی با ماهیت سرگرمی اما پیش‌برنده سازمان ارزشی جمهوری اسلامی پر کند. در واقع توازنی بین این نیاز شدید و توانایی سیستم برای پاسخگویی به آن وجود نداشت و آنتن پر کردن به شکل کمّی خود به هدف اصلی تبدیل شد.

محدودیت ششم؛ شکسته‌شدن انحصار تلویزیون و در دسترس قرارگرفتن رسانه‌های آلترناتیو چه در بستر ماهواره و چه به شکل نیرومندتر و همگانی‌تر، در بستر اینترنت بود که از نظر توان سرگرمی‌سازی بعلاوه کم‌رنگ بودن برخی خط‌قرمزهای جذابیت‌ساز، عرصه را برای تلویزیون جمهوری اسلامی برای جذب مخاطب ولو از خلال سرگرمی تنگ کرد و تلویزیون را مجبور به تغییرات بیشتری به نفع سرگرمی و کم‌رنگ کردن خط‌قرمزها سوق داد. راه‌اندازی شبکه‌هایی مثل نسیم که مستقیماً و مستقلاً سرگرمی را انتخاب کرده بودند و سر برآوردن عصر جدیدها، دورهمی‌ها و خنداونه‌ها به‌عنوان شاخص هویتی تلویزیون جمهوری اسلامی ایران از نتایج آن است.

تجربه ناموفق شبکه افق این واقعیت را به شکل دیگری آشکار می‌کند که پایتخت‌ها در حکم غایتی است که می‌توان از تلویزیون انتظار داشت.

شکست در سرگرمی به مرجعیت‌زدایی از تلویزیون منجر می‌شود

بر اساس تلقی کارکردگرایانه، سه ژانر اصلی برای رسانه‌ها علی‌الخصوص تلویزیون می‌توان در نظر گرفت. ژانر سرگرمی، ژانر خبر و اطلاع‌رسانی و ژانر آموزش به معنای عام.

در برخی رسانه‌ها مثل مطبوعات و علی‌الخصوص روزنامه‌ها، خصوصاً در دوران ما قبل اینترنت، کارکرد اطلاع‌رسانی بر کارکرد سرگرمی و آموزش موضوعیت بیشتری داشت و مخاطب بیشتر از این زاویه به آن‌ها توجه می‌کرد. اما در تلویزیون به‌عنوان رسانه‌ای با مشخصه مخاطب انبوه، سرگرمی بر دو ژانر دیگر برتری خیلی محسوسی دارد و اصل مرجعیت رسانه‌ای و تأثیرگذاری رسانه‌ها بر مخاطب و حتی موضوعیت پیداکردن به‌عنوان تلویزیون با این ژانر گره‌خورده است. علایق عمومی و مشترک افراد با سطوح مختلف طبقاتی، نظرگاه‌های سیاسی و ایدئولوژیک و سطح تحصیلات و جایگاه اجتماعی مختلف ذیل سرگرمی قابل جمع است و تلویزیون در ژانر سرگرمی از همه بخش‌های جامعه به شکل گسترده می‌تواند مخاطب داشته باشد. علاوه بر این، امکانات فنی تلویزیون اعم از صوت و تصویر متحرک، بیش از مطبوعات و رادیو ظرفیت پاسخگویی به نیاز سرگرمی را تأمین می‌کند. کارهای نمایشی از جمله مهم‌ترین امکانات سرگرمی‌ساز است که باید گفت در انحصار تلویزیون است و کثرت مخاطبی که تلویزیون در کارهای نمایشی در مقایسه با کارهای نمایشی رادیو می‌تواند جذب کند، قابل‌مقایسه نیست.

نکته دیگر این است که موفقیت و عدم موفقیت تلویزیون در ژانر سرگرمی به شکل خیلی بارز و تعیین‌کننده‌ای در کارکرد دو ژانر دیگر یعنی اطلاع‌رسانی و خبر و اندیشه و معرفت تأثیر دارد. تلویزیونی که در ژانر سرگرمی شکست بخورد یا ناتوان از جذب مخاطب باشد، میدان وسیعی را برای اثربخشی در دو ژانر دیگر از دست می‌دهد. چرا که اصل و کانون مرجعیت‌ساز تلویزیون همین ژانر است و با کاهش مرجعیت رسانه‌ای، در مرجعیت خبری و اندیشه‌ای رسانه، تنزل جدی رخ خواهد داد.

علاوه بر این‌ها به سبب تعدّد خطوط قرمز در تلویزیونی مثل تلویزیون جمهوری اسلامی در حوزه خبر و اندیشه (تجربه شبکه خبر و شبکه چهار)، این ژانرها از برخی جذابیت‌های درونی خود برای جذب مستقل مخاطب نیز محروم هستند.

بنابراین، از تلویزیون به جز تلویزیون (با غلبه سرگرمی) را نباید انتظار داشت و نباید تکلیفی مالایطاق بر گردن آن گذاشت که هم آن تکالیف به سرانجام نمی‌رسد و هم تلویزیون، تلویزیون بودن خود را از دست می‌دهد.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.