سرگذشت تلخ دو بیمار در بیمارستانی مشهور
فرزند یک بیمار ۶۸ ساله که در پی کارگذاری اشتباه یک شنت در مغزش جان باخته و همچنین فرزند بیماری دیگر که بعد از چند روز سرگردانی در بخش کرونای بیمارستان فوت کرده، به روایت سرگذشت تلخ پدران خود پرداختند.
به گزارش تازهنیوز و به نقل از ایسنا، «مسعود» میگوید: اواسط سال گذشته بدلیل اختلال در راهرفتن و حافظه، پدرم را نزد یک پزشک متخصص بردم که پس از معاینه و چند مرحله مختلف انجام آزمایشهای فنی اعلام کرد نیاز به کارگذاری شنت مغزی توسط یک جراح مغز و اعصاب است. برای همین پدرم را به یکی از بیمارستانهای مشهور تهران و نزد یکی از پزشکان جراح آن بیمارستان بردم تا با نامه دکتر متخصص، این عمل انجام شود.
او ادامه میدهد: مهرماه سال قبل نهایتا عمل شنتگذاری انجام و پنج روز بعد پدرم از بیمارستان مرخص شد اما چند روز بعد با بازگشت علایم سابق و حتی شدیدتر، با شمارهای که توسط جراح برای مواقع اضطراری در اختیارمان بود تماس گرفتیم و منشی، حرفهای ما را به پزشک منتقل کرد. پزشک جراح گفت چیز مهمی نیست و کاملا طبیعی است. بعد هم گفت همینطور بماند تا چند روز دیگر که نوبت معاینه اول است بررسی کنم.
مسعود میگوید: روز معاینه که پدرم را به بیمارستان بردیم، با واقعیتی تلخ مواجه شدیم. پزشک جراح گفت متاسفانه اشتباهی رخ داده و باید سریعا بصورت اورژانسی شنت را از سر خارج کنیم. سپس در تماس با دستیار خود گفت بیماری که در جریان کارش هستی آمده، شما شنت را خارج کن چون من عازم سفر خارج هستم و نمیتوانم حضور داشته باشم. بعد هم بابت این موضوع عذرخواهی کرد و حلالیت طلبید!
او ادامه میدهد: وقتی پرس و جو کردیم مشخص شد که شنت تأمینشده برای این عمل از نوع دیگری غیر از آن چیزی بوده که پزشک جراح در نسخه دستور داده و بجای شنت مغزی، شنت کمری تامین و جاگذاری شده است!
مسعود با بیان اینکه در این پروسه، پیمانکار تأمینکننده، مسئول مربوطه در اتاق عمل که شنت را تحویل گرفته و پزشک جراح مقصر بودهاند، میافزاید: ما که از این اتفاق شوکه شده بودیم، نمیدانستیم دقیقا چه کاری از دستمان برمیآید. پزشک گفت دو بار دیگر باید جراحی انجام شود تا یک بار شنت اشتباه را بصورت اورژانسی خارج کنند و بعد از یک ماه، شنت دیگری مطابق همان نسخه اول که مناسب بیمار بوده است، جاگذاری شود.
مسعود ادامه میدهد: واقعا چاره دیگری جز پذیرش دستور پزشک نداشتیم چون هیچ جراح دیگری با توجه به شرایط پیشآمده حاضر به پذیرش و اصلاح کار جراح قبلی نبود. نهایتا پدرم برای بار دوم زیر تیغ جراحی رفت و شنت خارج شد و بعد از یک ماه هم برای عمل سوم مطابق همان نسخه قبلی، شنت صحیح تهیه و مجددا شنتگذاری انجام شد ولی از عمل دوم به بعد، پدرم روز به روز اندام و اعضای بدنش یکی پس از دیگری از کار افتاد و در نهایت هم با از کار افتادن ریه بر اثر ایست تنفسی ناشی از فشار بالای مغز (براساس گزارش کالبدشکافی) جان باخت.
او درباره اقدامات خود پس از این اتفاق نیز میگوید: با توجه به اینکه خود پزشک صراحتا به اشتباه در کارگذاری شنت اقرار کرده بود، شکایتی را در خود بیمارستان تنظیم کردیم که معاونت درمان بیمارستان در پاسخ، ضمن عذرخواهی گفت بیمارستان بدلیل اشتباه صورتگرفته هیچگونه هزینهای از شما یا بیمه تکمیلی شما در عمل دوم و سوم دریافت نمیکند و تنها هزینه بیمه تامین اجتماعی را برای دو عمل اضافه منظور میکنیم. از آنجا که رسیدگی بیشتر در اختیار بیمارستان نبود، بابت قصور عوامل دخیل در این اتفاق از شرکت تأمینکننده تجهیزات پزشکی تا خود پزشک، به دادسرای جرایم پزشکی مراجعه و شکایتی را تقدیم مقام قضایی کردیم.
مسعود که در حال حاضر با گذشت بیش از یک سال از درگذشت پدرش همچنان پیگیر این پرونده است، با اشاره به نظریه کارشناسی کمیسیون سهنفره اظهار میکند: این کمیسیون، مجموعا ۱۴ درصد تقصیر را متوجه دو نفر از عوامل این ماجرا دانست و زمانی که به این نظریه اعتراض کردیم، کمیسیون پنجنفره همین میزان تقصیر را هم نپذیرفت و عوامل دخیل را بکلی مبری از قصور اعلام کرد.
او که حالا به نظریه این کمیسیون نیز اعتراض کرده و منتظر تشکیل جلسه کمیسیون هفتنفره و ارائه توضیحات لازم است، میگوید: من در جلسه این کمیسیون یک سوال پرسیدم که البته هنوز هم کسی به این سوالم پاسخ نداده است. سوال من این بود که آیا خود این پزشکان راضی میشوند عزیزشان، سه بار – که البته دوبار آن هم بخاطر اشتباه کادر درمان بوده – تحت عمل جراحی سنگینی مثل جراحی مربوط به مغز قرار بگیرد؟ آیا چنین تعدد عمل اضافهای برای یک شخص ۶۸ ساله یا دیگران اساسا قابل تحمل است؟
مسعود میگوید: برای من و خانوادهام تنها چیزی که اهمیت داشت جان پدرم بود که از دست رفت و حتی اگر همه عوامل این حادثه هم محکوم شوند، پدرم زنده نمیشود اما در حال حاضر تنها انگیزهام از پیگیری این پرونده آن است که جان عزیزان مردم بخاطر برخی اشتباهات جبرانناپذیر در معرض خطر قرار نگیرد و کسانی که با سلامتی مردم سر و کار دارند بدانند که مسئولیت سنگینی بر عهدهشان است.
او میافزاید: از طرفی مردم باید هوشیار باشند که شهرت بیمارستان، ضامن جان عزیزانشان نیست و نهایت پاسخی که بابت اعتراض خانواده بیمار میدهند این است که «برو هر جا دلت میخواهد شکایت کن» چون میدانند کسانی که باید درباره کار آنان به مرجع قضایی نظر کارشناسی بدهند همصنف و همکار خودشان هستند و همین موضوع نوعی پشتگرمی برایشان ایجاد میکند.
مسعود در پایان خاطرنشان میکند: در این ایام که مدافعان سلامت، جان خودشان را کف دستشان گذاشتهاند و واقعا برای نجات مردم فداکاری میکنند، دور از انصاف است که عدهای پزشک با بی مبالاتی و بیمسئولیتی خود تمام زحمات همکاران خود را در کادر درمان تحتالشعاع قرار دهند و چهره پزشکان و عوامل بهداشت و درمان کشور را مخدوش کنند. ما هم فقط منتظر نظر مرجع قضایی هستیم تا ببینم واقعا قرار است عدالت اجرا شود یا چون طرف شکایت پزشک است و همکارانش باید درباره او نظر بدهند، این پرونده هم میرود کنار سایر پروندههای بینتیجه قصور پزشکی.
اما «وحید» هم تجربه دیگری را از همین بیمارستان روایت میکند؛ سرگذشت تلخ پدری که جان باخت و آخرش هم نفهمیدند کرونا داشته یا نداشته: بیشتر از ۶ ماه پیش پدرم را به دلیل تهوع خونی و با دستور اورژانس به بیمارستان بردیم. همان اول، اسکن ریه انجام شد و گفتند کرونا ندارد بلکه مشکل گوارشی است.
او ادامه میدهد: در بخش پست سیسییو اعلام کردند باید اندوسکوپی یا کلونوسکوپی انجام شود. روز پنجم یا ششم بعد از کلی آزمایش و … به بخش گوارش منتقل شد و با وجود شدت ضعف جسمانی که داشت، اندوسکوپی انجام شد و گفتند مشکل گوارشی ندارد!
وحید میافزاید: همان شب پزشک متخصص آمد و گفت علائم بیمار بشدت به کرونا شبیه است و باید در بخش کرونا بستری شود. گفتم اسکن ریهاش مشکلی را نشان نداده و اکسیژن خونش هم که خوب است. تست پیسیآر هم که نگرفتید. چطور با قاطعیت میگویید کرونا دارد؟ بدون اینکه به این سوالها پاسخی بدهد، گفت قطعا کروناست و باید به بخش کرونا منتقل شود.
او با بیان اینکه پدرم به بخش کرونا منتقل شد و به ما هم اجازه نمیدادند که پیش او بمانیم، اظهار میکند: از فردای آن شب افتادیم دنبال داروهای کرونا. تست پیسیآر گرفتند و بعد از دو روز هم زنگ زدند گفتند پدرتان فوت کرده است. جواب پیسیآر هم همان روز فوتش آمد که منفی بود!
وحید میگوید: وقتی با برادرم رفتیم پیکر پدرم را از سردخانه بیمارستان تحویل بگیریم، فردی که آنجا بود نه ماسک داشت و نه تجهیزات خاصی. به من گفت بیا کمک کن جنازه را ببریم. من تعجب کردم چون اگر پدرم واقعا کرونا داشت، چرا باید به همین راحتی به همراه بیمار میگفتند برای جابجایی جنازه کمک کن؟ اصلا چرا خود متصدی آنجا ماسک نداشت؟ مگر کرونا به سرعت منتقل نمیشود؟ از طرف دیگر، اگر پدرم کرونا داشت چرا تدفین او طبق پروتکل انجام نشد؟
او به پیگیریها و اعتراضهایش هم اشاره میکند: پرونده را به هر پزشکی نشان دادیم گفت مگر میشود ریه بیمار سالم باشد، اکسیژن خونش ۹۵ درصد باشد، تست پیسیآر هم منفی باشد اما کرونا داشته باشد؟ از طرفی، من و خانوادهام دائم پیش پدرم بودیم؛ پس چرا هیچکدام از ما مبتلا نشدیم؟ واقعا آخر هم نفهمیدیم که پدرم کرونا داشت یا نه. اگر مبتلا به کرونا بود، چرا از روز اول وارد فاز درمان کرونا نشدند؟ اگر هم کرونا نداشت که چرا بخش کرونا بردند و داروهای کرونا دادند؟ من چیزی از پزشکی نمیدانم اما از کجا معلوم که همان داروها باعث ایست قلبیاش نشده باشد و هزار سوال دیگر که الان نزدیک هفت ماه است مثل خوره به جان من و خانوادهام افتاده است.
وحید درباره شکایت از بیمارستان و پزشک هم میگوید: خود پزشکانی که بعد از فوت پدرم با آنها مشورت کردم، گفتند شکایت فایدهای ندارد. راست هم میگفتند چون پدر من که دیگر زنده نمیشد و با رفت و آمد به دادگاه، سلامتی سایر اعضای خانوادهام هم در این شرایط کرونایی به خطر میافتاد.
او هم البته منکر زحمات بخش عمده پزشکان و اعضای کادر درمان نیست اما میگوید: شما تصور کنید وقتی در این بیمارستان مجهز و مشهور پایتخت چنین اتفاقاتی میافتد، در جاهای دیگری که امکانات خیلی کمتری دارند و از طرفی مردم هم آنقدرها پیگیر قضیه نیستند، چه بلایی سر بیمار و خانوادهاش میآید. دقیقا برای همین است که همیشه میگویند خدا هیچکس را گرفتار بیمارستان نکند. نه بخاطر بیماری و درد بلکه بخاطر همین اتفاقات تلخ که هیچوقت هم جبران نمیشوند.
مامی اسناد مربوط به ادعاهای مطرحشده در این دو گفتوگو جهت ارائه به وزارت بهداشت، سازمان تامین اجتماعی و سایر مراجع ذیربط، موجود و قابل ارائه است.