پاسدار انقلاب باید پاسدار نفس خود باشد
«حالات متعدد نفس، از دست انسان خارج نیست، بلکه انسان به اراده خود کارها را انجام میدهد و فاعل مختار است. برای غلبه انسان بر نفس، چه در حالت عادی و چه در مهالک، ذکر خاصی وجود ندارد. اگر با گفتن ذکر، انسان مجبور به ترک معصیت شود؛ آن وقت انسان مجبور به عمل خواهد بود. حال آنکه انسان فاعل مختار است.
به گزارش تازه نیوز، همزمان با سالروز میلاد با سعادت حضرت امام حسین(ع) و روز پاسدار؛ حسن طاهری در یادداشتی نوشت:
درست در پاییز سال 1388، دوستی بسیار شفیق و عزیز و از پاسداران مخلص سپاه اسلام، تماس گرفت و درخواست جلسه ملاقاتی، با عارف واصل و گمنام، حضرت آیتالله شیخ یحیی انصاری شیرازی ره را، داشت. با اولین تماس، خود ایشان در اوج اخلاق و خضوع و احترامی وصف ناشدنی، پاسخم را داد و فرصتی را پس از نماز مغرب در اختیار ما نهاد. وقتی در حیاط منزل قدیمی و باصفا و در اوج سادگی ایشان پای نهادیم، فرزندش علی، به استقبال آمد و به اتاقی فیروزه ای رنگ در ورودی منزل راهنمایی مان کرد. اتاقی که ایشان بر آن اتاق می فرمود: اتاق علامه! اتاقی سرشار از عطر حضور و خاطرات شیرین علامه طباطبایی و شاگردان شیدای حلقه زده بر وجودش در جلسات خصوصی اخلاق و عرفان و فلسفه در دهه 40 و 50.
آن شب به یاد ماندنی، در آن اتاق فیروزه ای رنگ، در ترنّم بارانی آرامبخش و روحبخش از توصیه های به یادماندنی معنوی و زیبای اخلاقی ایشان، سپری شد. شبی خوش از لذت شرب مُدام مستان جویای حقیقت، که پس از سال های سال، همچنان شیرینی و شادی آن پابرجاست. همراهان در نخستین لحظات از ایشان توصیه و رهنمود خواستند، و ایشان پس از مکثی کوتاه و آرام و سر به زیر و در اوج ادب و احترام و دو زانو در پیش ما نشسته، چنین گفتند:
ذکر خدا و یافتن مسیر صحیح
«حالات متعدد نفس، از دست انسان خارج نیست، بلکه انسان به اراده خود کارها را انجام میدهد و فاعل مختار است. برای غلبه انسان بر نفس، چه در حالت عادی و چه در مهالک، ذکر خاصی وجود ندارد. اگر با گفتن ذکر، انسان مجبور به ترک معصیت شود؛ آن وقت انسان مجبور به عمل خواهد بود. حال آنکه انسان فاعل مختار است. قرآن میفرماید: «انّا هَدَیناه السّبیل اِمّا شاکراً و اِمّا کَفورا»؛ اگرچه خداوند انسان را یاری میکند، اما او را مجبور به عمل یا ترک معصیت نمیکند. خداوند «وَ ما رَمَیت اذ رَمَیت» است. امّا اینگونه نیست که به نفس، این اجازه را داده باشد که انسان را مجبور به عمل گناه کند. نفس وقتی بر انسان غلبه میکند، اراده ضعیف میشود. در هر حالی، اراده انسان از بین نمیرود؛ بلکه متزلزل و ضعیف میشود. وقتی اراده انسان ضعیف شد، ذکر خدا میتواند شما را محکم کند و مسئله حل شود. فقط توجه به خداوند متعال است که نفس انسان را محکم و قوی کرده و او را از هلاکت و لغزش نجات میدهد؛ «الا بِذِکرِ الله تَطمَئن القلوب».
برای استحکام قلب، ذکر خاصی وجود ندارد، بلکه هر چیزی که انسان را متوجه خدا کند، ذکر به شمار میآید. سعی کنید توجه شما همیشه به خدا باشد. آنچه که یوسف را از بند نفسانی زلیخا رهانید، «برهان ربّ» بود وگرنه قرآن میفرماید «همّت به و هَمّ بها» دام شیطان برای هر دو نفر بود، اما «برهان ربّ» یوسف را نجات داد. انسان همیشه بر سر دو راهی قرار دارد. باید از خدا یاری خواست تا بر سر دوراهی، انسان با ذکر خدا مسیر صحیح را بیابد. باید در دعاها از خداوند بخواهیم تا ما را متوجه کند.
اگرچه نشانه استجابت دعا؛ گریه و تضرع است اما باید توجه داشت که هرگاه دل متوجه خدا شد، آن وقت مرحله استجابت دعاست «فاذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب»؛ به همین معناست که وقتی خدا را میخوانی، او در نزدیکی توست. اگر گریه و تضرع هم کنار این توجه آمد، که «نور علی نور» است. گریه بر هر درد بیدرمان دواست!
تا نگرید طفل کی جوید لبن
تا نبارد ابرکی روید چمن
نخست پاسدار خود باشید
پاسداران عزیز کشور ما که پاسدار انقلاب اسلامی هستند، باید توجه داشته باشند تا علاوه بر پاسداری از حریم کشور و انقلاب، باید پاسدار خودشان نیز باشند. پاسداری از کارهایی که خداوند از آن منع فرموده است. آنگونه که پاسداران در برابر دشمن از انقلاب پاسداری میکنند، باید از دشمن درون خود نیز بهراسند و از خود در برابر دشمن نفس پاسداری کنند.
مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شریف المیزان هفت چیز را به عنوان درهای جهنم برشمردهاند که در آیات قرآن به آن اشاره شده است؛ حلق، دست، پا، چشم، گوش، زبان و جلود (پوست). جلود به معنی پوست و مراد از آن غریزه است. قرآن چون عفّت کلام دارد، نخواسته به صورت صریح لفظ غریزه جنسی را مطرح کند، از همین رو با تعبیر لطیف پوست، خواسته به آن اشاره کند. یک پاسدار باید این هفت باب جهنّم را بشناسد. این هفت مورد، درهایی است که دشمن نفس از آن میتواند وارد شود. یک پاسدار باید این ابواب جهنم را بر روی خود ببندد. در مقابل، بهشت هشت دَر دارد. هیچ دشمنی به اندازه نفس، برای انسان، خطرناک نیست. دشمن واقعی انسان، خود انسان و نفس انسان است. پاسدار مملکت و انقلاب و اجتماع، باید پاسدار خودش هم باشد.
مادر بتها، بت نفس است. انسان باید از بت نفس بترسد. حضرت امام (ره) در درسهای اخلاق خود، مکرّر میفرمودند:
خلق ترسند از تو، من ترسم ز خود
کز تو نیکی دیدهام، از خویش بد
از این هفت باب جهنّم، انسان باید به صورت ویژه پاسداری کند، تا اهل نجات شود. همه میدانند که در کشور، نیروهای نظامی و انتظامی متعددی وجود دارد، اما سپاه پاسداران چیز دیگری است.
بهترین رفیقان
قرآن میفرماید: «و مَن یُطع الله و الّرسول فاولئک مع الذین اَنعَم الله علیهم مِنَ النّبیین و الصدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حَسُنَ اولئک رَفیقاً»(نساء/ 69) به تعبیر قرآن، بهترین رفیقان انسان؛ پیامبران خدا، راستگویان، نیکوکاران و شهدا هستند. انسان وقتی با این بزرگان رفیق باشد، آنها همه گونه و در هر شرایط رفاقت میکنند و سنگ تمام میگذارند. به شرط اینکه رفاقت یک طرفه نباشد و دو طرفه باشد. اگر انسان یک قدم به سمت انبیاء برود و با آنها دوست شود، آنها صد قدم به سمت انسان میآیند.
مرحوم علامه طباطبایی به نقل از بحارالانوار این روایت را نقل میفرمودند و میگفتند که این را برای دشمنان شیعه نقل نکنید. این روایت تأکید میکند در وقت مردن مؤمن، همه ائمه و صلحا و انبیاء بر سر محتضر میآیند. حتی مادرمان حضرت صدیقه زهرا (س) تشریف میآورند.
انسان در سه جا به رفیق خوب بسیار نیاز دارد. در قرآن برای حضرت عیسی (ع) و حضرت یحیی (ع) در سوره مریم این تعبیر آمده است «و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاً» (مریم/ 14). در این سه موقف و سه مرحله، انسان واقعاً احتیاج به رفیق خوب دارد. یکی به هنگام خروج انسان از رحم مادر است. آن لحظه همه میخندند و کودک میگرید. یکی به هنگام خروج انسان از دنیا و رفتن به برزخ، همه میگریند و یکی به هنگام نشر و حشر در قیامت. در این سه موقعی که انسان از عالمی به عالم دیگر منتقل میشود، واقعاً نیاز به رفیق خوب دارد و چه رفیقی بهتر از رفیقانی که قرآن فرموده است.
حضرت امیر (ع) میفرمایند سه لشکر هستند که در رفت و آمدند. قافلههایی که مدام در حرکت هستند. لشکری از عالم دیگر به دنیا میآیند. لشکری از این دنیا به آن دنیا میروند و لشکری نیز از برزخ به قیامت خواهند رفت. چه خوش باشد که در همه این مراحل، همنشین «اهلالله» و چنین دوستانی باشیم.
در آن نفس که بمیرم، در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان، که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
و به اینجای سخن که رسیدند، این عارف واصل و زاهد حقیقی، های های گریستند و بر زمین نگریستند.
روحش شاد و ساکن در سبزترین لحظه های افق جنت الماوی باد!