افشاگری داماد خانواده اکبر خرمدین درباره اتفاقات اخیر در این خانواده!

خواهر فرامرز داماد اکبر خرمدین در مورد ناپدید شدن برادرش گفت: «فردای روز ناپدید شدن فرامرز ، اکبر خرمدین، به خانه مادرم رفت و درباره ناپدید شدن خواهرزاده و دامادش تعریف کرد که «تا ساعت دو بامداد با فرامرز درباره تصمیم او برای جدایی از آرزو صحبت کرده و صبح زود رفته‌اند و با یکدیگر ورزش کرده‌اند. بعد فرامرز به او گفته که آرزو را طلاق نمی‌دهد.

به گزارش تازه‌نیوز و به نقل از روزنامه همشهری، خواهر فرامرز داماد مقتولِ خانواده خرمدین گفته اکبر خرمدین، متهم اصلی پرونده به سرطان سرطان پیشرفته مبتلا است و امیدی به زنده ماندن ندارد و احتمالا با توجه به بیماری‌اش، خودش خواسته که رازش سه جنایتش فاش شود.
رها کردن جسد بابک خرمدین در نزدیکی خانه‌شان هم احتمالا به همین‌خاطر است، اگر نه او دو بار در گذشته مقتولان خود را به‌ گونه‌ای سر به نیست کرده بود که امکان شناسایی‌اش وجود نداشت و حتی احتمال دارد که او پیش از محکومیت و اجرای حکم فوت کند..

اکبر خرمدین پس از قتل فرامرز دامادش چه کرد؟
خواهر فرامرز داماد اکبر خرمدین در مورد ناپدید شدن برادرش گفت: «فردای روز ناپدید شدن فرامرز ، اکبر خرمدین، به خانه مادرم رفت و درباره ناپدید شدن خواهرزاده و دامادش تعریف کرد که «تا ساعت دو بامداد با فرامرز درباره تصمیم او برای جدایی از آرزو صحبت کرده و صبح زود رفته‌اند و با یکدیگر ورزش کرده‌اند. بعد فرامرز به او گفته که آرزو را طلاق نمی‌دهد.
پس از آن هم اکبر خرمدین به همراه پدر و برادرانم به کلانتری و پلیس آگاهی رفته و گفته‌اند که او گم شده. چندروز بعد پلیس آگاهی خودروی فرامرز را در نزدیکی محله مهرآباد پیدا کرد.
خودرویی رها شده که شیشه‌های آن شکسته و شناسنامه و چند وسیله دیگر او در داخل خودرو رها شده بودند. پنل ضبط، سوییچ‌ و کارت ملی او هرگز پیدا نشد.
از آنجایی که از دل‌بستگی فرامرز به خودروی‌اش آگاه بودیم، از پیدا شدن آن بیش‌تر نگران سلامتی فرامرز شدیم. از آن روز اکبر خرمدین ، همراه شوهر خواهرش، یعنی پدر فرامرز و برادرهای او هر روز به پلیس آگاهی رفت‌ و آمد داشتند.
اما او خانواده فرامرز را راضی کرده بود که به‌علت بیماری آرزو پای او را به اداره پلیس و… باز نکنند.»
خواهر فرامرز در اظهاراتش به پلیس آگاهی گفته که پنل ضبط برادرش را یک‌ بار در خانه خرمدین دیده ، اما دختر دایی‌اش با گفتن این جمله که پنل‌ها به هم شباهت دارند، ذهن او را از پیگیری منحرف کرد. در آن روزها بابک خرمدین در لندن زندگی می‌کرد.
خواهر فرامرز افزود: «اکبر خرمدین در دیدارهای دیگر سعی کرد خانواده ما را از پیگیری منصرف کند و گفت برادرم پیش از اینکه برای همیشه گم شود، در صحبت‌هایش گفته عاشق زنی شده و برای همیشه خواهد رفت. یا بار دیگر گفت یکی او را در خیابان دیده که منتظر کسی بوده و بعد به خانواده فرامرز تهمت زده که خودشان در فراری دادن فرامرز کمک کرده‌اند تا آرزو را رها کند.
این در حالی است که تا چهارسال بعد از گم شدن فرامرز پدرم برای شناسایی اجساد بارها به پزشکی قانونی رفته و پیگیر گم شدن او شده بود. به‌گونه‌ای که این کار به عادتی برای خانواده بدل شده بود.»

آرزو خیلی عجیب گم شد
پس از دوسال از گم شدن فرامرز، پدر آرزو به شکل غیابی طلاق دخترش را گرفت و او را زیر پوشش بیمه‌ای خود قرار داد. سال ۹۳، بابک از لندن بازگشت. او که دوست صمیمی فرامرز بود بارها پیگیر گم‌شدن وی شد، اما کم‌کم او هم دروغ‌های پدرش را باور کرد. وضعیت آرزو وخیم شده بود و اکبر خرمدین مجبور بود آرزو را‌ تر و خشک کند و مدام جابه‌جایش کند و این دیگر برایش طاقت‌فرسا شده بود.
آرزو مدت زیادی در بیمارستان بستری می‌شد تا اینکه در سال ۹۷ او هم ناپدید شد و پدر و مادرش ادعا کردند که او با یکی از دوستان پدرش که مردی مسن است ازدواج کرده و به ترکیه رفته است. هرچند با وخامت حال آرزو همه می‌دانستند چنین امری محال است و حتما خانواده به‌علت ناتوانی از پرستاری او، آرزو را به آسایش‌گاهی برده و اینگونه وانمود می‌کنند که دخترشان در جایی دیگر زندگی می‌کند و خوشبخت است.

حرف‌های اکبر خرمدین درباره بابک و فرامرز

به‌گفته خانواده فرامرز، “ادعاهای اکبر خرمدین درباره بابک، پسرش، نمی‌تواند صحت داشته باشد.
بابک به هیچ عنوان دچار معضل اخلاقی نبود و کوچک‌ترین مساله اخلاقی از او مشاهده نشده بود. رابطه و علاقه عاطفی بابک و فرامرز برای همه روشن بود. آنها از بچگی باهم بزرگ شده بودند و با هم رابطه بسیار خوبی داشتند. تا اندازه‌ای که بابک حتی پس از بازگشت به ایران بارها به شکل‌های مختلف سراغ فرامرز را گرفت و پیگیری غیبت او شد. اما نمی‌خواست باور کند که فرامرز گم شده است.”
تصور خانواده فرامرز این است که احتمال دارد بابک با پیگیری‌هایش درباره فرامرز متوجه موضوعی شده و خواسته آن را با خانواده فرامرز در میان بگذارد و به همین دلیل پدر و مادرش نقشه قتل او را کشیده‌اند.»

اکبر خرمدین باید قبل از مرگ طبیعی اعدام شود
خانواده فرامرز تصمیم‌شان درباره متهم به قتل فرزندشان را گرفته‌اند و خواهان قصاص او هستند. خواهرش گفته: «تصمیم ما اشد مجازات و قصاص قاتلان است. ما می‌دانیم که اکبر خرمدین سرطان پیشرفته دارد و امیدی به زنده ماندن ندارد و احتمالا با توجه به بیماری‌اش، خودش خواسته که رازش فاش شود. رها کردن جسد بابک در نزدیکی خانه‌شان هم احتمالا به همین‌خاطر است، اگر نه او دو بار در گذشته مقتولان خود را به‌گونه‌ای سر به نیست کرده بود که امکان شناسایی‌اش وجود نداشت و حتی احتمال دارد که او پیش از محکومیت و اجرای حکم فوت کند.»
اقوام خرمدین هرگونه باور و اعتقاد مذهبی را از سوی او رد کرده و درباره تصاویر منتشر شده از صحنه شکرگزاری او از ارتکاب این قتل‌ها معتقدند که او نمایشی را برای عموم اجرا کرده که کوچک‌ترین اعتقادی به آن ندارد.

ازدواج آرزو و فرامرز
آرزو، دختر بزرگ خانواده خرمدین، سال ۷۸، تازه از همسر اولش پس از پنجسال زندگی مشترک، جدا شده بود. یعنی همان سال‌ها که بیماری ام‌اس‌آش عود کرد. فرامرز، پسرعمه آرزو هم تازه از همسر اولش جدا شده بود.
اما خواهر فرامرز در گفت‌وگو با همشهری گفته: «ما خانواده‌ای مذهبی هستیم که خانواده‌ام علاقه نداشتند به آرزو به‌عنوان عروس خانواده نگاه کنند. آرزو، آزادی‌هایی داشت که چندان با عرف خانوادگی ما هماهنگی نداشت و با این حال فرامرز یکی از دلایلش را برای ازدواج با آرزو حمایت از او عنوان می‌کرد.
بیماری آرزو هر روز شدیدتر می‌شد و این برای همه خانواده خصوصا فرامرز ناراحت‌کننده بود.
اصرار فرامرز در نهایت باعث ازدواج آنها شد، هرچند پدر فرامرز به‌علت مخالفت در این مراسم حضور پیدا نکرد و صیغه محرمیت آنها را پدر آرزو، یعنی اکبر خرمدین خواند. اما مدتی نگذشت که فرامرز با آرزو دچار اختلاف و همین باعث شد بخواهد نامزدی‌شان را به هم بزند. آرزو اما نمی‌خواست این اتفاق رخ دهد و با اقدام به‌خودکشی آرزو، فرامرز تصمیم گرفت زندگی‌اش را با او از سر بگیرد.
در تهرانسر خانه‌ای اجاره کردند، اما دعواهایشان تمامی نداشت. آرزو سیگار می‌کشید و این بیماری‌اش را تشدید می‌کرد. هرچند هفته دعواها به خانه نزدیکان کشیده می‌شد و آرزو به قهر، به خانه پدرش برمی‌گشت. دی‌ماه همان سال آرزو برای همیشه به خانه پدرش رفت و دیگر به خانه مشترک‌شان برنگشت. این قهرها ادامه داشت تا این‌که فرامرز با دسته‌گلی به خانه خرمدین که دایی‌اش بود رفت تا برای همیشه و به خوبی داستان زندگی‌اش با آرزو را به پایان برساند.
او حتی در خانه خرمدین با خواهرش تماس گرفته و از حضور آرزو، دایی‌اش اکبر، همسر او و پسر کوچک‌شان افشین خبر داده و گفته بود که باهم صحبت می‌کنند.
خواهرش گفته: «او در آن تماس با من قرار گذاشت که فردای آن روز یک‌دیگر را ببینیم. او دو خط تلفن داشت که یکی مخصوص کار و دیگری برای ارتباط خانوادگی بود. او پس از آن روز ناپدید شد و خط تلفن کاری‌اش پس از غیبتش خاموش شد اما خط دیگرش دست آرزو بود که می‌گفت فرامرز تلفن را به او سپرده و رفته است. از آن روز دیگر خبری از فرامرز نشد…»

خانواده فرامرز از همه خواسته‌اند «از اتهامات بیهوده پرهیز کنند، زیرا فشارهای روانی برای خانواده مقتولان و قاتلان به اندازه‌ای زیاد است که توان مقاومت در برابر آن را نداشته و نگران تبعات بعدی آن هستند.
ساختار خانوادگی آنها به‌گونه‌ای است که به‌خاطر ازدواج‌های فامیلی روابط چند سویه دارند و این موضوع ممکن است باعث گسست و شکست‌های جبران‌ناپذیر بعدی برای فرزندان و دیگر اعضای خانواده‌شان شود.»

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.