به من گفتند دخترم با روسری خودش را خفه کرده، اما خودم جای طناب را روی گردنش دیدم
ماه گذشته خبر در رسانهها پیچید و اعلام شددختری ۱۶ ساله در سنندج به دلیل مرگی مشکوک، جانش را از دست داده است. علت مرگ؛ مرگ مغزی بود که بر اثر خفگی، ایجاد شد.
پنهانکاری و رفتارهای مستبدانه خانواده همسرش؛ آن شب را برای خانواده مژده؛ آغشته به زهر کرد؛ آن هم زهری کشنده.
ساعت ۱بامداد بود که به پدرش خبر دادند؛ دخترت خودکشی کرده است. وقتی خانوادهاش به بیمارستان کوثر سنندج رسیدند؛ این دختر دچار مرگ مغزی شده بود. حالا نزدیک به یک ماه است که از مرگ مشکوک او میگذرد. مرگی مشکوک که رازی دیگر را برملا کرد.
شروع غمی بزرگ
با آهی از سر پشیمانی، ادامه جملاتش را به هم وصل میکند. «روز اول به ما گفتند؛ متین خیاط است. با کار خیاطی، از پس مخارج زندگی برمیآید. ولی بعد از ازدواجشان ما از او کار خیاطی، ندیدیم. بیکار بود. وقتی هم مژده عروسشان شد؛ از دهگلان به سنندج اسبابکشی کردند. مژده به همراه خانواده متین در یک خانه، زندگی میکردند. متین؛ خانه جدا نگرفته بود.»
با ناراحتی ادامه میدهد: «خانواده متین؛ به ما نگفتند؛ پسرشان سرطان دارد. مژده به ما هم نگفت. چون خودش هم نمیدانست. سرطان متین را از دخترم هم پنهان کرده بودند. فقط یک ماه قبل از این اتفاق؛ مژده به یکی از دوستانش گفته بود؛ متین و خانوادهاش سرطان او را از من پنهان کردند. حالا طلاهایم را برای درمان پسرشان میخواهند. مژده وقتی قضیه را فهمید؛ به ما هم نگفت. ما تازه چند روز است که متوجه شدیم متین سرطان کبد داشته؛ آن هم از طریق دوست مژده. تمام درگیریهای آن شب نیز برای همین بود.»
معمایی بیجواب
صدایش از ناراحتی و بغضی که در میان سینه پنهان کرده، به لرزه در میآید. «از ساعت ۷شب، زنگ زدیم. اما تلفنهای ما را جواب نمیدادند. دلمان شور افتاده بود. ساعت ۹شب؛ ناگهان مادرشوهر مژده تلفن را جواب داد و گفت؛ مژده حمام است. همان جا دلم ریخت. فهمیدم اتفاقی افتاده. امکان نداشت؛ مژده تلفنهای من و مادرش را جواب ندهد.»
خودکشی یا قتل؟
متعجب؛ جمله را با علامت سوالی که در ذهنش بیجواب مانده، ادامه میدهد: «امکان ندارد؛ دخترم، دختر شاد و سرحال من، یک شبه، همین طوری، بدون هیچ دلیلی، خودکشی کند؟ نه؛ امکان ندارد. آن هم به خاطر طلاهای خودش؛ باور نمیکنم.» باورش را با شاهدی که در بیمارستان بود؛ به یقین تبدیل میکند. «قبل از رسیدن ما به بیمارستان؛ یکی از افرادی که شاهد جر و بحث خانواده متین بودند، به ما گفتند؛ پدرشوهر دخترت با همسرش دعوا میکرد که طلاها را پس بدهد. اما همسرش بیاعتنا از راهروی بیمارستان خارج میشود.»
از خفگی تا اهدای عضو
کلامش از پنهانکاری خانواده همسر مژده، خشمگین میشود. «همان شب در بیمارستان، از خانواده متین ماجرا را پرسیدم، گفتند؛ مژده با روسری خودش را خفه کرده. اما جای طناب، روی گردن مژده دیده میشد. دست و پاهایش هم کبود بود. از متین همسر دخترم هم که میپرسم، گفت؛ من نمیدانم. من آن شب خانه نبودم. در صورتی که قرار بود شام خانه ما بیایند.»
حواسش به جسم بیتحرک مژده، پیوند میخورد. «تقریبا یک روز در بیمارستان کنارش بودیم. همسرم مرتب او را بغل میکرد. صورتش را به صورت مژده میچسباند و اشک میریخت. اما فایده نداشت؛ مژده ارتباطش با این دنیا قطع شده بود.»
اشک به کلماتش میپاشد و غمگین میشود. «اگر چند ساعت زودتر؛ مژده را به بیمارستان رسانده بودند، زنده میماند. بیمارستان که بودم، متوجه شدم؛ با مرگ مغزی مژده اعضای بدنش، میتواند اهدا شود. خیلی با خودم کلنجار رفتم. بالاخره راضی شدم؛ اعضای بدن دخترم را به افرادی که نیاز دارند، اهدا کنم. بعد از رضایت من برای ادامه کارهای مربوط به اهدای عضو، مژده را به تهران منتقل کردند. دو روز بعد هم، مراسم خاکسپاری را انجام دادیم. من حتی یک ریال؛ بابت اهدای اعضای بدن مژده نگرفتم. فقط میخواستم چراغ خانه دیگران روشن باشد. چراغ خانه ما که خاموش شد.»
با توجه به تعریف سازمان ملل؛ «رفتار خشونت آمیز علیه زنان؛ هر نوع عمل خشونتآمیزی است که به اختلاف جنسیت تاکید داشته باشد و به آسیب یا رنج بدنی، جنسی یا روانی زنان بینجامد یا احتمال منجرشدن آن به این نوع آسیبها و رنجها وجود داشته باشد؛ مانند تهدید به اینگونه اعمال؛ زورگویی یا محرومسازی خودسرانه، خواه در حضور عموم یا در زندگی خصوصی.»