رفیقبازی زوج جوان را به دادگاه کشاند
زوجهای جوان باید این مهارت را بیاموزند که بین زندگی مجردی و متأهلی خود تفکیک قائل شوند تا از بروز مشکلات جلوگیری کنند.
به گزارش تازهنیوز، گوشهای از محوطه بیرونی دادگاه خانواده چند دختر جوان لبخند زنان دور هم ایستاده و سرگرم صحبت بودند چند قدم دورتر پسر جوانی تنها ایستاده و به جمع شاد آنها نگاه میکرد اما در نگاهش نوعی عصبانیت، سرزنش و شماتت دیده میشد.
دقایقی بعد پسر جوان با اشاره به یکی از دختران به او فهماند که نوبت رسیدگی به پرونده شان رسیده و سپس همراه وی به طرف ساختمان دادگاه رفتند در طبقه دوم وارد یکی از شعبهها شدند. سه دختر دیگر هم پشت سر آنها وارد ساختمان شده و پشت در اتاق به انتظار ایستادند.
به نقل از ایران، زوج جوان به محض ورود روی صندلی مقابل قاضی نشستند و دختر جوان بدون معطلی شروع به صحبت کرد و گفت: جناب قاضی شوهر من مرد زندگی نیست او هنوز هم به خانوادهاش و بخصوص مادرش وابستگی شدیدی دارد از طرف دیگر اجازه نمیدهد من هم مستقل و آزاد زندگی کنم میگوید با دوستانت قطع رابطه کن با خانوادهات رفت و آمد نداشته باش خلاصه در این 6 ماه زندگی مشترک فقط مرا عذاب داده است.
مرد جوان که از شنیدن حرفهای همسرش جا خورده بود، گفت: جناب قاضی هر چه همسرم گفت دروغ بود. زندگی ما را دوستانش خراب کردند همانهایی که الان بیرون در منتظر هستند تا جشن طلاق ما را برگزار کنند و مقدماتش را هم چیدهاند. اگر دوستانش نبودند ما زندگی خوبی داشتیم من و ملیکا در دانشگاه آشنا شدیم پس از چند ماه آشنایی عقد کردیم و الان حدود ۶ ماه است که زیر یک سقف زندگی میکنیم اوایل رفت و آمد دوستانش به خانه ما و برعکس برایم مهم نبود اما کم کم متوجه شدم ملیکا بسیار تحت تأثیر دوستانش است هر وقت آنها میخواستند به خانه ما بیایند بهترین غذا و دسر و پذیرایی را مهیا میکرد اما در غیر این صورت در خانه دست به سیاه و سفید نمیزد.
حالا این موضوع زیاد مهم نبود چیزی که خیلی مرا ناراحت میکند تأثیرپذیری ملیکا از دوستانش است. چون آنها گفتهاند من آدم معاشرتی و اهل رفت و آمد نیستم همسرم هم مدام به من ایراد میگیرد و میگوید تو بیمار روانی هستی.
ملیکا ناگهان حرفهای همسرش را قطع کرد و گفت: من در ازدواج با شایان عجله کردم قبل از اینکه او را خوب بشناسم جواب مثبت دادم در صورتی که او کاملاً با من متفاوت است. به من میگوید با دوستانت قطع ارتباط کن اما خودش مدام با دوستانش است.
شایان با تعجب گفت من رفیق بازم یا تو که همین الان هم دوستانت رهایت نکردهاند و تا دادگاه آمدهاند؟ آقای قاضی خانواده من با این ازدواج مخالف بودند با اصرار من قبول کردند ملیکا اصلاً به خانواده من احترام نمیگذارد و این موضوع مرا بسیار آزار میدهد و مدام باید بین او و خانوادهام درگیر باشم.
زن جوان گفت: ما چند رفیق هستیم که از کودکی با هم بزرگ شدیم در هفته چند ساعت باید دور هم باشیم من هم ساعتهایی که شایان سرکار است با دوستانم وقت میگذرانم وگرنه از تنهایی میپوسم چقدر در خانه کار کنم؟
مرد با اعتراض گفت: آقای قاضی هر شب که به خانه میآیم او دیرتر از من میرسد وقتی میپرسم کجا بودی چرا به من خبر ندادی میگوید با دوستانم بیرون بودم. نباید از تو اجازه بگیرم. میگوید مگر دوستانم از پدرانشان اجازه میگیرند که من از تو اجازه بگیرم؟
ملیکا با صدای بلند گفت: مثل مامانت دوست داری جوسازی کنی و در همه چی غلو میکنی اصلاً هم اینطور که تو میگویی نیست.
این حرفها باعث جنجال و دعوا بین شایان و ملیکا شد و قاضی هم که متوجه بحران زندگی این زوج جوان شده بود به آنها تذکر داد که آرام باشند. سپس اظهار داشت باید یک ماه به کلاسهای مشاوره بروند و پس از آن اگر نتیجه مناسبی حاصل نشد حکم طلاق را صادر میکند.
بیشتر بخوانید: