قتل ناموسی یا صیانت از ناموس

ناموس، واژه‌ای ارزشی در نظام اخلاقی اسلامی ـ ایرانـــی، به چه معنا است و کارکــــرد آن چیست؟

به گزارش تازه نیوز، سیمین حاجی‌پور ساردویی در آرمان ملی نوشت: نامــوس در فرهنگ لغت عمید معادل شرف، عفت و عصمـت در نظر گرفته شده اســت. در فرهنگ سنتی، نامــوس به جنس مؤنث گفتــــه می‌شود. دختر، خواهر، مادر، همسر و مانند این ناموس نامیده می‌شوند. برخی معتقدند واژه ناموس یکی از اصطلاحات فرهنگ مردسالارانه و پدرسالارانه است. آنها بر این باور هستند که ناموس در واقع یک شیء است و فاعلیت ندارد و همان‌طور که یک مرد از وسایل خود نگهداری و تلاش می‌کند آنها را از دست دزدها دور نگه دارد، بر اساس وظیفه از سوی سنت، باید از «ناموس» خود نیز محافظت کند که مبادا دست دزدها و نامحرمان بیفتد. آنها، در واقع، می‌گویند در پسِ این‌ ناموس‌پرستی و گفتمان ناموس‌محور، شی‌وارگی زنان و عدم بلوغ و استقلال آنها خانه دارد. اما مخالفت با واژه‌ای اخلاقی مبتنی بر سرشت زن از زمانی آغاز شد که این واژه از کارویژه خاص خود خارج شد و تلاش کرد محدودیت‌های بی‌حدوحصر، روزافزون و خارج از عرف، قانون و شرع را بر افراد در حیطه گفتمانی خود اعمال کند و در سنت و هنجارهای کژکارکرد کم‌کم همنشین و همزاد «قتل» شود. اکنون در مواجهه با قتل‌های ناموسی و سرنوشت‌های اندوه‌بار رومیناها، ریحانه‌ها، فاطمه‌ها و اینک موناها و سرنوشت اندوه‌بار هزاران زن و دختر گمنام دیگر که بی‌صدا و خاموش به‌وسیله نگهبانان مذکر ناموس‌پرست ناموس‌کُش خود در خاک و خون غلتیدند، این پرسش را مطرح می‌کند که چرا تعداد اندکی از مردان ایرانی «قتل ناموسی» را مترادف با «صیانت از ناموس» تصور و تفسیر می‌کنند و به خشونت ددمنشانه بر علیه ناموس خود روی می‌آورند و این خشونت را تا عرصه عمومی پیش می‌برند؟ در واقع، «قتل»، «خشونت» و «محدودیت»، هیچ کدام، در حیطه واژه ناموس که کارکرد آن صیانت از ناموس است، قرار نمی‌گیرند؛ حتی اگر دنیای مردسالارانه و پدرسالارانه را بپذیریم، وظیفه جنس مذکر صیانت است، نه حذف و خشونت فیزیکی. از سوی دیگر، قتل ناموسی و اعمال خشونت علیه ناموس نه تنها موجب احیای آبرو و حیثیت مرد ـ حتی در صورت خلافکار بودن زن ـ نمی‌شود، بلکه رسوایی را از حالت پنهان و محدود به صورت آشکار و گسترده بدل می‌کند.

اگر نخستین جراحت این تیغ تیز، پایان دادن به زندگی و حیات زنی است که موجه و غیرموجه، معتبر و غیرمعتبر و اثبات‌شده و اثبات‌نشده به گناهی متهم شده است و دومین جراحت آن روح و روان جامعه و افرادی را نشانه گرفته است که خواسته و ناخواسته شاهد این خشونت ـ بهتر بگویم، سبعیت، بوده‌اند؛ بدون شک سومین جراحت آن متوجه مردی است که این «خشونت» را بجای «صیانت» مرتکب شده و نشان داده است که توانایی و عُرضه مراقبت ملاطفت‌آمیز از ناموس خود و جلوگیری از انحراف او ـ در صورت اثبات انحراف ـ را نداشته است و وای به حال دنیا و آخرت مردی که ثابت شود دلیل او برای اعمال این خشونت موجه هم نبوده و به زندگی و حیات انسانی بیگناه بر اثر تحریک دیگران، تعصب بیجا، تهمت و سوءظن پایان داده است. قتل‌های ناموسی، در حقیقت، شدیدترین شکل خشونت علیه زنان است که حق حیات تفویضی از سوی خداوند را یک موجود بشری از جنس قابیل با بهانه‌های ناموس، شرف، غیرت، تعصب، آبرو و… از موجود بشری دیگری از جنس حوا سلب می‌کند و امنیت روحی و روانی شهروندان را به مخاطره می‌اندازد. این نوع قتل که به «قتل به خاطر شرف» هم معروف است، متأسفانه در سال‌های اخیر در کشور رشد تصاعدی داشته، سالانـــه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد از آن در کشور گزارش می‌شود؛ بماند دختران و زنانی که مظلومانه، بی‌صدا و در اکثر موارد بیگناه از سوی مردان ناموس‌کُش از صفحه روزگار حذف می‌شوند و حسابش با کرام‌الکاتبین است. در عین حال در سالیان اخیر تغییرات نگران‌کننده دیگری نیز در وقوع اینگونه قتل‌ها رخ داده است. علاوه بر افزایش در تعداد، با شدت در اعمال خشونت با استفاده از سلاح‌های سرد و نحوه اعمال خشونت، نمایش عمومی قتل و خشونت و افزایش جسارت قاتل ناموسی روبه‌رو هستیم که نشانه‌هایی از تغییرات فرهنگی، حمایت‌های قانونی و… به همراه دارد. اما مسئله‌ای که در این معضل جامعوی رخ‌نمایی می‌کند، ناموس بودن زن برای مرد نیست؛ بلکه تغییر مدلول‌های واقعی این دال گفتمانی در نگاه مردسالارانه‌ای است که تبلور غیرت مرد را در «صیانت از ناموس» نمی‌داند و آن را در «تنبیه»، «خشونت» و «قتل» ناموس جست‌وجو می‌کند؛ تغییر گفتمانی که باید با تلاش فرهنگی، اصلاح قانونی و صراحت در مجازات فرد عامل خشونت و قتل به مسیر، کارکرد و معنای اصلی خود بازگردد.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.