همسرم با نوشتن یک نامه من و فرزندانش را برای همیشه ترک کرد
هنگامی که من شغلی پیدا کردم از همسرم خواستم دیگر سرکار نرود اما او مقابلم ایستاد و با بیان این که دیگر مرا دوست ندارد مدعی شد قصد رفتن به ترکیه را دارد و…
به گزارش تازهنیوز، مرد ۴۳ ساله ای که برای یافتن همسرش دست به دامان پلیس شده بود با بیان اینکه حتی خانواده همسرم اطلاعی از او ندارند و به تلفن هایش نیز پاسخ نمیدهد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: از روزی که به خاطر دارم با فقر و نداری بزرگ شدم و از همان دوران کودکی کار می کردم تا کمک خرج مادرم باشم چرا که پدرم با قایق موتوری در دریای جنوب کشور کالا جابه جا می کرد ولی یک روز صبح زود به دریا رفت و دیگر هیچ گاه بازنگشت. آن زمان من کودکی ۹ ساله بودم که مادرم سیاه پوش شد اما هیچ کس جسد پدرم را پیدا نکرد، این گونه بود که به خاطر اجناس غرق شده در دریا بدهی زیادی روی دست مادرم ماند و من هم مجبور بودم برای کمک به مادرم در بندر کار کنم.
به نقل از خراسان، خلاصه در حالی که روزگارمان به سختی می گذشت خواهرم نیز در ۱۵ سالگی ازدواج کرد و یک سال بعد اولین فرزندش به دنیا آمد. با آن که خواهرم اوضاع مالی خوبی نداشت اما محتاج ما نبود ولی سرنوشت او نیز به گونه دیگری رقم خورد چرا که یک روز شوهرش هنگام عبور از خیابان زیر چرخ های کامیون رفت و جان خود را از دست داد . از آن روز به بعد خواهرم نیز مجبور شد با سه فرزندش در کنار ما زندگی کند. در این شرایط من ساعت کاری ام را افزایش دادم و از ۵ بامداد تا ۱۱ شب کار می کردم تا این که بالاخره توانستم سرپناه کوچکی برای خواهرم و فرزندانش خریداری کنم.
وقتی خیالم از آن ها آسوده شد با خواهر یکی از دوستانم ازدواج کردم. آن دوستم که حالا برادر زنم بود، برخی از کالاهای ارزان را از بندر بوشهر به مشهد می آورد و به مغازه داران می فروخت به همین دلیل درآمد خوبی داشت. در این شرایط مسعود از من خواست به همراه خواهرش به مشهد بیاییم و مترجم مسافران عرب زبان باشیم . من هم پیشنهادش را پذیرفتم و به اتفاق همسرم به مشهد مهاجرت کردیم . چند سال اول درآمدمان بسیار خوب بود اما با شیوع کرونا ، مسافرت ها تعطیل شد و من بیکار شدم اما همسرم همچنان در یکی از هتل ها مشغول کار بود و در امور آشپزی نیز فعالیت می کرد.
بعد از خانه نشینی من درآمد همسرم خیلی بیشتر شد. او همواره سرکار بود به طوری که گاهی چند روز هم به خانه نمی آمد. «حلیمه» دیگر رغبتی به من و فرزندانش نشان نمی داد و روابط مان به سردی گراییده بود. او کمتر به خانه می آمد و بیشتر اوقاتش را به عنوان مترجم با عرب ها سپری می کرد. وقتی هم در خانه بود فقط با گوشی تلفنش مشغول بود و هر بار اعتراض می کردم با توهین و فحاشی پاسخم را می داد و مرا سرزنش می کرد که بی غیرتی بیکار هستم!
از این تحقیرهای همسرم خسته شده بودم تا این که به عنوان نگهبان در یک مجتمع مسکونی مشغول کار شدم و از همسرم خواستم دیگر سرکار نرود اما او روبه رویم ایستاد و با بی شرمی گفت که فرد دیگری را دوست دارد و می خواهد به ترکیه برود! من که از حرف های او شوکه شده بودم دو سیلی به صورتش نواختم اما صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم همسرم با نوشتن یک نامه من و فرزندانش را برای همیشه ترک کرده بود. اکنون بیش از ۲۰ روز است که حتی خانواده اش خبری از او ندارند و به تلفن هایش هم پاسخی نمی دهد و…
به دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) تلاش پلیس برای یافتن زن جوان با استفاده از رصدهای اطلاعاتی آغاز شد.
بیشتر بخوانید: