همکاری مهدی هاشمی با ساواک چقدر حقیقت دارد؟ +اسناد

۱۸ فروردین ۱۳۵۵ جنازه آیت‌الله شمس‌آبادی در حومه جاده درچه‌پیاز اصفهان کشف می‌شود. در جریان این پرونده، سیدمهدی هاشمی و جمعی از همفکرانش بازداشت و در دادگاه محاکمه و محکوم می‌شوند.

به گزارش تازه نیوز و به نقل از مدارا، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی نوشت: «همکاری مهدی هاشمی با ساواک» یکی از مسائلی است که در سالهای پس از انقلاب همواره درباره ماجرای پرونده قتل آیت‌الله شمس‌آبادی مطرح می‌شود. مهدی هاشمی که پیش از این با رابط ساواک مرتبط بود، در حالی که ساواک اطلاعی از عوامل قتل نداشت، برای نخستین بار نام آنها را لو می‌دهد. او پس از این نیز چند دیدار با رابط ساواک دارد و اطلاعات تکمیلی خود را در اختیار آنها می‌گذارد.

موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی در سالروز شهادت آیت‌الله شمس‌آبادی، برای نخستین بار تصویر «پرسش و پاسخ مکتوب سیدمهدی هاشمی با ساواک» و «اعترافات پس از انقلاب مهدی هاشمی درباره همکاری‌اش با ساواک در ماجرای قتل آیت‌الله شمس‌آبادی» را منتشر می‌کند.

سند اول: پرسش و پاسخ سیدمهدی هاشمی با ساواک درباره عوامل قتل، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۵

س: هویت شما محرز است. چنانچه علاقمندید از ارفاق قانونی برخوردار گردید با توجه به مذاکرات معموله هرگونه اطلاعی درباره قتل مرحوم سید ابوالحسن موسوی شمس‌آبادی دارید ذیلا با خط خودتان بنویسید.

ج: بطوریکه اطلاع حاصل کرده‌ام اختلافات و دودستگی موجود در قهدریجان موجب گردیده که عده‌ای تصمیم بقتل مرحوم سیدابوالحسن شمس‌آبادی بگیرند. اینک من اطلاعات خود را در اختیار مقامات امنیتی سازمان امنیت اصفهان می‌گذارم و متقابلا تقاضا دارم: با توجه به ماده قانون که صراحت دارد چنانچه افرادی با مقامات امنیتی یا مامورین انتظامی در مورد کشف مسائلی همکاری کند از مجازات معاف خواهد شد مرا مشمول این ماده قرار دهند.

همکاری مهدی هاشمی با ساواک

آنطور که اطلاع یافتم سه نفر به اسامی ۱- اسدالله شفیع زاده فرزند حاج حیدرعلی که شغلش محصل بوده ۲- محمدحسین جعفرزاده فرزند حاج قاسم که شغلش دانشجو ۳- محمد اسماعیل فرزند معلم شغل مکانیک، این سه نفر تصمیم گرفتند به قتل آقای شمس آبادی. این سه نفر مدتی تعقیب می کردند تا شمس آبادی را تنها پیدا کنند و چون راننده اش مزاحم بود این امر امکان پذیر نبود. از قرار اطلاعاتی که پیدا کردم یک ماشین پیکان سفید را از شخصی به نام آقا محمود ایمانیان می گیرند و شبها می روند تعقیب ولی موفق نمی شوند. تا اینکه یک شب که باز به قصد تعقیب رفته بودند متوجه می شوند که راننده نیست و آقا و زنش با هم پیاده به سمت مسجد می روند. ماشین را در نزدیکی او متوقف می کنند و می گویند بفرمایید بالا. آقا بدون معطلی سوار می شود و همین که زنش قصد سوار شدن به اتومبیل را می کند او را به عقب می زنند و خود او را سوار می کنند و در وسط راه خفه کرده و او را به سمت یزدان راه برده و او را می‌اندازند و با ماشین می آیند قهدریجان و از آنجا به نجف آباد و ماشین را به صاحب اصلی پس می دهند.

س: بنظر شما عامل اصلی این موضوع چه بوده است؟

ج: چون آقای حسن مرادی و مصطفی رفیع زاده و سایر مخالفین اکثرا آقای شمس آبادی را به قهدریجان میاورند و به نفع دار و دسته آنان سخنرانی و انها را تشویق و حمایت می کرده که با روحیه و افکار عاملین قتل مغایر بوده، لذا روی تعصبات شدید مذهبی چنین تصمیمی گرفته اند.

س: اظهارات خود را چگونه گواهی می‌نمایید

ج: بخط خود نوشتم و امضاء می‌کنم.

«هنگامی که جریان قتل آقای شمس‌آبادی رخ داد و تعداد زیادی از دوستان دستگیر شدند و از طرف دادسرا برای من نیز احضاریه آمده بود من به میرلوحی مراجعه نمودم که درباره مشکل مزبور چاره‌جوئی کنم. او با رضوی تماس گرفت و او گفته بود فلانی بیاید با هم صحبت کنیم. من بهمراه میرلوحی رفتم با رضوی [از مسئولین ساواک اصفهان] صحبت کردم. او از من پرسید شما از جریان قتل اطلاع دارید یا نه؟ گفتم نه. گفت بکجا احتمال میبرید؟ من احتمالاتی از اصفهان را مطرح ساختم. در نهایت گفت چون شما احضار شده‌اید باید بروید خود را معرفی کنید ولی اگر اطلاعاتی پیدا کردید ما را در جریان بگذارید و من از او جدا شدم و روز بعد خود را بدادسرا معرفی نمودم و بازداشت شدم. در سلول انفرادی شماره یک زندان اصفهان.

سایر دوستان در سایر سلول‌ها بودند. من دچار ناراحتی شدید روانی بودم. یکی اینکه افرادیکه مرتکب جنایت شده‌اند بیرون از زندان‌اند و یک مشت افراد بیگناه را زندانی ساخته‌اند و دیگری از اینکه خود من نیز بدون داشتن مدخلیت در معرض اتهام قرار گرفته‌امو لذا تصمیم گرفتم اطلاعاتم را بساواک بدهم. برای توجیه اینکه قبلا اطلاع نداشته‌ام و در زندان کسب اطلاع کرده‌ام، به اسدالله که در سلول پهلوی من با دو نفر دیگر بود خبر دادم با یک بهانه‌ای اگر بتوانی پیش من بیایی خوبست. لذا یک شب که چند نفر را تنبیهی از بندها بانفرادی آورده بودند و سلول‌ها پر بود، اسدالله زرنگی کرد و از ماموری که باوضاع سلولها آشنا نبود خواهش کرد که یکی از آنها را در سلول ۲ بگذارد و خودش امد نزد من یک شب با هم بودیم. باو گفتم نگفتم این کار بمصلحت نیست و همه را داغون خواهند کرد. صحبتهای دیگری نیز کردم که درست یادم نیست ولی او نیز خیلی ناراحت بود. چون تمام افراد و خانواده‌اش زندانی شده بود.

روز بعد من صبح که مدیر آمد نامه‌ای باو دادم که برای ساواک نوشته بودم که یک نفر بیاید با من ملاقات کند و اطلاعاتم را به نادری [از مسئولین ساواک اصفهان] که روز بعد آمده بود دادم. اطلاعاتم درباره محمدحسین جعفرزاده و اسدالله شفیع‌زاده و محمد اسماعیل ابراهیمی و حسین مرادی و رحیمی بود. این کار را کردم تا هم افراد دیگر و هم خودم آزاد شویم ولی همگی در قید اتهام ماندیم تا روز دادگاه. در دادگاه باعدام محکوم شدم. چند نفر دیگر نیز باعدام محکوم شدند و تعدادی ۲۵ سال و ۸ سال. پرونده بدیوانعالی ارجاع گشت و یکسال طول کشید.

در رابطه با اظهار نظریکه ساواک برای دادسرا کرده بود مرا بعنوان محرک جریانات قلمداد ساخته بود و نوشته بود چون افراد تحت نفوذ وی بوده‌اند او محرک است.»

۱ نظر
  1. سیدضیاء

    باسلام.
    مطمئن هستیدعکسی که درمتن گزارش کارشده آن آقای مهدی هاشمی داماد ،آیت االه منتظری هستند؟

    • از تذکر شما سپاس‌گزاریم؛ اصلاح شد.
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.