شرایط سیاسی ما مانند زمان جنگ است!

شرایط سیاسی اکنون ما همان است فقط مانده، قطعنامه ۵۹۸ آن از کجا بیاید.

به گزارش تازه نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: عباس عبدی در مورد رویکرد گفت‌وگوی پیشین خود در این روزنامه گفت:  عملکرد سیاسی یک قرن اخیر ما را به‌ جایی که هستیم رسانده و ادامه آن رفتار نیز ما را به سر‌منزل مقصود نمی‌رساند و پیشنهاد مشخص من این است که باید رویکردی جدید را در حوزه سیاست به نمایش بگذاریم. رویکردی که آغاز آن باید از محافل فکری و مدنی و غیر از سیاست آغاز شود. من معتقدم که بی‌معنی است که سیاستمدار به دنبال کسب قدرت نباشد ولی سیاست در جامعه به سیاستمدار خلاصه نمی‌شود. جامعه مجموعه عظیمی از نیروهای فعال است که سیاستمدار زیرک می‌تواند آنها را در جهت کسب قدرت و بهبود جامعه بسیج کند. ولی باید این نیروها در میدان باشند و من فکر می‌کنم که به ویژه روزنامه‌نگاران می‌توانند به بسیج این نیروها در میدان کمک کنند تا جامعه را به شکلی از موازنه قوای موثر برسانند که به صلح و تفاهم عمومی منجر شود.

موازنه قوای کنونی در جامعه ایران مشابه سال‌های پس از فتح خرمشهر است یعنی بعد از سال‌های ۶۱ و ۶۲ است که در میدان جنگ ایران و عراق موازنه قوا به گونه‌ای بود که گاه ما نقاطی را می‌گرفتیم و گاهی عراق و عملا یک جنگ فرسایشی و بیهوده‌ای شده بود و هزینه‌ها و نیروهای دو طرف تلف می‌شدند بدون اینکه طرفین قادر به برداشتن گام روشنی به سوی پیروزی و پایان جنگ باشند یا امیدی را ایجاد کنند. پرسشی که وجود دارد این است که پس جنگ چگونه تمام شد؟ در تیر ماه سال ۶۶ که موازنه قوای نظامی بود ولی هیچ‌کدام قادر به شکست دادن طرف مقابل نبود و درنتیجه استهلاک نیروها صورت گرفته بود و ایده سازنده‌ای برای خروج از بن‌بست نبود، سازمان ملل قطعنامه ۵۹۸ را صادر کرد. ماهیت این قطعنامه چیست؟

خلاصه آن این است که دو کشور به پیش از جنگ و به مرزهای خود بازگردند و هیچ‌کدام برنده جنگ نیستند و به قول معروف به گذشته‌ها هم صلوات بفرستند. البته هیچ‌کدام بازنده هم نیستید. شاید به معنایی عراق شکست خورده بود، چون جنگی را با هزینه‌ها و کشته‌های بسیار آغاز کرده بود که به اهدافش نرسیده بود و حاصلی برایش نداشت. ولی ایران هم در ادامه ادعاهایی داشت که با توجه به ناتوانی در تحقق آن اهداف و آن ادعاها پیروز محسوب نمی‌شد و ادامه وضع هم به زیان دو طرف بود و هیچ چشم‌انداز مثبتی هم وجود نداشت. درست مثل کسی که مدعی بلند کردن وزنه ۱۵۰ کیلو است و اگر وزنه ۱۰۰ کیلویی را بلند کند شکست فاحشی خورده اما اگر ادعای بلند کردن وزنه ۹۰ کیلویی را داشته باشد پیروز شده است. اگر واقعیت رخ داده با ادعای طرح شده متفاوت باشد به منزله عدم پیروزی است. حالا این تصویر را به امروز تعمیم دهیم. امروز نیز دو طیف نیروهایی که با دو رویکرد سنتی و مدرن حضور دارند در نفی و نادیده گرفتن یا یکسره کردن یکدیگر عملا به بن‌بست رسیده‌اند در حقیقت چنین رویکردی که حذف یکدیگر باشد از ابتدا هم بی‌نتیجه بوده و هست. در هر حال دنبال این هدف بوده‌اند، در عین حال که نمی‌توانند یکدیگر را از بین ببرند، یکدیگر را به‌رسمیت هم نمی‌شناسند و با هم تفاهم نمی‌کنند. آخرین تیر ترکش حکومت، انتخابات ۱۴۰۰ بود که برخی هم معتقد بودند که شرکت نکنیم تا قدرت را کامل به دست بگیرند. نتیجه چه بود؟ گفت‌وگوی یکی از وزرای اصلی دولت را بشنوید که پیش از انتخابات ادعا می‌کرد ظرف مدت ۶ ماه، بیشتر مشکلات حل می‌شود اما الان یک‌سال شده و مشکلات چند پله بدتر هم شده است. در واقع دچار نوعی توهم و خیال بودند!

در جنگ هم برخی فرماندهان همین توهمات را داشتند و می‌گفتند این حمله را بکنیم و فلان جا را بگیریم تمام است اما این‌طور نمی‌شد. آخرش هم لیست بلند بالایی از امکانات را به عنوان شرط لازم پیروزی در جنگ دادند. شرایط سیاسی اکنون ما همان است فقط مانده، قطعنامه ۵۹۸ آن از کجا بیاید. در جنگ این قطعنامه در شورای امنیت تدوین شد. اما امروز چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ من معتقدم که وظیفه نیروهای مدرن است که لزوما سیاستمدار هم نباشند و باید ایده‌ای را طراحی کنند که در واقع بازی برد-برد باشد زیرا شرایط فعلی هم برای حکومت هم مردم و هم جامعه بسیار منفی است و بازی باخت-باخت است.

ایفای نقش سازمان ملل در زمان جنگ و وضع ایده‌ای همچون قطعنامه ۵۹۸، در حال حاضر به‌ عهده نیروهای داخلی است و باید ادبیات ستیز را کنار گذاشت و ادبیات همدلانه را در پیش گرفت. من همدلی با این رویکرد را حتی در جوانان هم می‌بینم. آنان می‌خواهند زندگی کنند و راه آن را ستیز نمی‌دانند. عباس عبدی در تشریح اینکه چطور ممکن است برای رسیدن به این هدف، شرط ضروری وابستگی دولت به ملت محقق شود، گفت: با وضعیت کاهش درآمدهای نفتی، تنها راه پیش روی حکومت برای تامین منابع مالی و بودجه، این است که از مردم مالیات بگیرد و این نیز مستلزم تحقق دو شرط است: ۱- مالیات‌گیرنده پاسخگو باشد. ۲- جلب اعتماد اجتماعی و پدید آمدن مشارکت مردمی. چنانچه جامعه اعتماد داشته باشد پرداخت مالیات بسیار آسان است، ولی اکنون مشکل این است که در جامعه ستیز غالب است و نه نیروهای سنت می‌توانند نیروهای مدرن را حذف کنند و نه نیروهای مدرن، نیروهای سنت را و نوعی تقابل وجود دارد که شرایط را برای اعتماد اجتماعی و زیست بدون نفت و رشد اقتصادی فراهم نمی‌کند.

عبدی توضیح داد و در پاسخ به اینکه در شرایط فعلی مردم در چه جایگاهی هستند و تاب‌آوری جامعه تا کجا خواهد بود، گفت: مردم در غیاب نهادهای سیاسی قدرتمند و در شرایط فقدان چشم‌انداز مثبت به آینده، به ‌طور معمول به سمت راه‌حل‌های کوتاه‌مدت می‌روند که سریع هم به نتیجه برسد ولی چنین راه‌حل‌هایی وجود ندارد. در حال حاضر مردم نیاز به چشم‌انداز روشن دارند، در واقع در زمان پیروزی انقلاب نیز وجود همین چشم‌انداز باعث حضور مردم شد. راه‌حل شرایط فعلی در دست نخبگان است. فشارهای موجود در جامعه امروز می‌تواند ایجاد انگیزه کند تا باعث تولید فکری جدید و ارایه ایده شود. همچنین وی در توضیح اینکه چرا معتقد است که مذاکرات برجام به نتیجه رسیده است، گفت: هفته گذشته شواهدی را دیدم و دلایلی برای این حرف دارم که مهم‌ترینش این است که مسوولان فعلی که بر سر کار آمده‌اند در این تصور و خیال بودند که مشکل از مسوولان قبلی است و با سر کار آمدن‌شان مشکلات حل می‌شود اما الان به این نتیجه رسیده‌اند که عملا حل مشکلات جامعه بدون حل برجام امکان‌پذیر نیست. مشکلاتی مانند نقدینگی که روزانه اضافه می‌شود به دولت قبل ارتباط ندارد. درنتیجه باید راهی برای برجام پیدا کنند. البته موضع طرف مقابل برجام را نمی‌دانم چیست. عبدی در مورد تغییراتی در انتصابات مانند جایگزینی آقای طائب گفت: این تغییرات مانند تغییرات عادی قبلی نیست. این تغییر و اطلاعاتی که از آن منتشر شد و منصوب کردن حفاظت اطلاعات توسط رهبری، بدون انتشار اصل حکم که من مطمئن هستم اصل حکم یا ضمیمه دارد یا در حکم موارد مهمی بیان شده است، تغییر مهمی است اما هنوز نمی‌توان در مورد سمت‌وسوی اثرات این تغییرات، اظهارنظر قطعی کرد. عبدی در توضیح آینده پیش‌روی ایران گفت: من تحلیلگر بی‌طرف نسبت به آینده کشورم نیستم. جامعه مسیر قطعی ندارد چون اگر داشت و تغییرپذیر نبود پس کوشش ما برای کسب بهترین مسیر بی‌فایده بود. اما ادامه سیاست‌های فعلی غیرممکن است. بخش بزرگی از نخبگان حذف شده‌اند که ادامه این روش امکان‌پذیر نیست. کشور ما منابع مادی و انسانی بزرگی دارد ولی با وجود تنش‌های موجود سیاسی، اقتصادی و… امکان توسعه نخواهد داشت این تنش‌ها بسیار مخرب است و برای آینده سه احتمال وجود دارد: اول، کوچک شدن و آب‌رفتن مداوم توان جامعه چون ۱۷ سال گذشته که این خود برای امنیت و بقای سیستم سیاسی زیان‌بار است. دوم، رفتن به سوی درگیری و براندازی که سرنوشتی بسیار مخرب‌تر از حالت اول خواهد داشت. اما سومین راه، معتقدم روحانیت چون یک نهاد است در نهایت راه تفاهم با جامعه را ترجیح داده و پیشه خواهد کرد. بنابر این باید برای رسیدن به یک تفاهم جمعی بکوشیم که من این مورد را بسیار امیدوار‌کننده می‌بینم و بیش از هر چیز مستلزم تغییر در ادبیات ماست و باید در جهت تقویت احتمال سوم کوشش کنیم. حکومت هم به ‌جهت بقا حتما کوتاه خواهد آمد، در واقع به همان دلیلی که فکر می‌کنیم کوتاه نمی‌آید یعنی بقا، این کار را انجام می‌دهد.

 

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.