امریکا میز مذاکره با ایران را ترک میکند؟
گفتگو با تهران، صرفا تلاشی برای پیشگیری از یک بحران منطقهای به خاطر بلندپروازیهای کنترل نشده تهران نیست بلکه همچنین یک بازی سیاسی – دیپلماتیک است.
به گزارش تازه نیوز، این روزها برخی استدلال میکنند که پس از یک سال و نیم گفتگو، که دستاورد چندانی نداشته، چرا آمریکا ترمز گفتگوها را نکشد؟ اگر ایران گفتگوها را متوقف نگه داشته یا گفتگوها به توافق بدی میانجامد، هدف از ادامه آن چیست بویژه اگر حکومت ایران از این فرصت برای پیشبرد برنامه هستهای اش سود میبرد؟
اما دولت بایدن یا شرکای اروپایی اش، پیش از آنکه تصمیم به ترک گفتگوها بگیرند، باید چند فاکتور را در نظر داشته باشند. نخست اینکه هرچند که شانس موفقیت گفتگوها کم است، اما صفر هم نیست. چرا باید آمریکا در خروج از گفت وگوها، پیشدستی کند؟ ما پیامدهای این رویکرد را در سال ۲۰۱۸ و با خروج دونالد ترامپ از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ دیدیم که ایران، با هزینهای گران برای اقتصادش، راهی را برای مقابله با تحریمها پیدا کرد و با پشتیبانی چین و روسیه، برنامه هستهای اش را ارتقا داد.
هیچ دلیلی هم برای این باور وجود ندارد که تاکتیکهای فشار (اقتصادی و نظامی) در نبود مشوق ها، بتواند سنجشهای ایران را بطور بنیادینی دگرش دهد. من که دههها در گفتگوهای خاورمیانه (در دولتهای دموکرات و جمهوریخواه) نقش داشته ام، حتی یک پرونده را سراغ ندارم که یک طرف گفتگو از منافع بنیادین خود صرف نظر کرده باشد یا زیر فشار، به توافق تن دهد.
در همین ارتباط:
- نگرانی ایران از بازی جدید آمریکا در مذاکرات
- بیانیه منفی آمریکا علیه ایران در مذاکرات/ چرا برجام احیا نمیشود؟
- تهران متهم به امتناع از بازگشت به برجام!
دلیل دیگر اینکه کنارکشیدن از میز گفتگو، بر وجهه و اعتبار آمریکا تاثیر میگذارد. گفتگو با تهران، صرفا تلاشی برای پیشگیری از یک بحران منطقهای به خاطر بلندپروازیهای کنترل نشده تهران نیست بلکه همچنین یک بازی سیاسی – دیپلماتیک است. خروج آمریکا – برای بار دوم و این بار از میز گفتگو – دست کم به یکی از ادعاهای تهران سندیت میدهد که نمیتوان اعتماد کرد که آمریکا با تغییر دولت، به تعهدات خود وفادار بماند.
اطمینانی هم نیست که در صورت کنار کشیدن آمریکا از گفت وگوها، بخش بزرگتر جامعه بین الملل در کنار واشنگتن بایستد. همانطور که یورش روسیه به اوکراین نشان داد، بیشتر جهان، چندان اشتیاقی به تحریم دیگر کشورها ندارد. کشورهای عربی خلیج فارس که نگران امنیت خود در صورت بروز رویارویی ایران و آمریکا هستند برای تقویت تماسهای خود با تهران در تلاشند و ایران پیوندهای عمیقی با روسیه و چین دارد.
سوم، اینکه توافق هستهای ۲۰۱۵، دیگر چندان موثر به نظر نمیرسد، به معنی این نیست که باید به همه تلاشهای دیپلماتیک پایان داد. باید اذعان کرد که هر گونه جایگزینی برای توافق ۲۰۱۵، با ریسکهای حتی طولانی تری روبه رو خواهد بود. برخی هم به یک توافق موقت به عنوان یک تدبیر اعتمادساز نظر دارند که برخی محدودیتها را بر فعالیت هستهای ایران در برابر لغو برخی تحریم ها، وضع میکند.
مشکل بتوان تصور کرد که هر کدام از این گزینه ها، در حال حاضر، کارآیی داشته باشد، اما چه بسا به پایان راه همه تلاشهای دیپلماتیک برای مسئله هستهای ایران نزدیک شویم. همچنین در حالی که شاید ایران، اکنون همچون مانعی بر سر راه تلاشهای دیپلماتیک برای رسیدن به یک توافق ایستاده باشد، آمریکا نباید آن طرفی باشد که مستقیما مسوولیتِ زدن مهر پایان را بر پایان بازی بپذیرد.
این مطالب را هم ببینید:
- خبر جدید درباره یارانه ۳۰۰ و ۴۰۰ هزار تومانی
- اگر برجام احیا نشود تورم تاریخی در ایران اتفاق میافتد!
- نگرانی بازنشستگان از عدم افزایش حقوق: قرار نیست به ما لطفی کنید و یا صدقه بدهید!
چهارم اینکه، جایگزینهای یک فرایند ناقص گفتگو، بسیار بدتر هستند. این تصور خوشایندی است که در غیاب یک توافق، هر کس به گونهای عمل کند که از یک بحران پرهیز شود.
از گذر بازدارندگی، ریسک گریزی و عقل متعارف، ایران همچنان باید برنامه هستهای اش را پایینتر از خط قرمز نگه دارد و بنابراین از اقدام نظامی اسرائیل و آمریکا جلوگیری کند. اما آن خط قرمز کدام است؟
با سطح صفر اعتماد میان ایران و غرب، و در غیاب تدابیر بازرسی و نظارت که در توافق ۲۰۱۵ دیده شده، آمریکا و اسراییل به درستی بدترین تصورها را درباره برنامه هستهای ایران خواهند داشت. برجام هر چقدر هم که ناقص باشد، به عنوان یک توافق شناخته شده بین المللی که برنامه هستهای ایران را محدود کرد، به سیاستگذاران اسرائیل، ایران و آمریکا که خطر ذاتی تشدید را درک میکنند، منطقی برای پی جویی دیپلماسی داد.
بدون گونهای از توافق، زمینه برای گسترهای از تدابیر غیردیپلماتیک باز میشود. در آن صورت است که لاجرم، نقطه ثقل به سمت یک طرح B میرود – که تاحدودی هم رفته است – یعنی ترکیبی از تحریم ها، فشار سیاسی و بازدارندگی نظامی. این گونه استدلال میشود که تنها با ترغیب ایران به اینکه چنین گزینهای وجود دارد و آمریکا از آن بهره خواهد گرفت، میتوان برنامه هسته ایران را کنترل کرد و ایران را واداشت که با حسن نیت، گفتگو کند. کسانی که طرفدار چنین رویکردی هستند، لزوما به قطع دیپلماسی توصیه نمیکنند، اما دشوار بتوان تصور کرد که در محیطی از تهدیدها و فشار، گفت وگوی جدیای شکل بگیرد.
اکنون که روسیه، به یک جنگ طولانی در اوکراین تهدید میکند و چین همزمان با تنشهای فزاینده واشنگتن – پکن، به تایوان چشم دارد، آیا دولت جو بایدن باید به چنان راهی (طرح B) برود؟ در بهترین حالت، حتی یک گزینه نظامی موفق علیه سایتهای هستهای ایران، تضمین نمیکند که برنامه هستهای ایران، پایان یابد و چه بسا که انگیزهای بشود برای بازیابی آن با سرعتی افزونتر و با هدف رسیدن به جنگ افزارهای هسته ای.
اگر بخواهیم سخن وینستون چرچیل درباره دموکراسی را برای برنامه هستهای ایران بازنویسی کنیم، باید بگوییم: دیپلماسی بدترینِ همه گزینه ها، به استثنای همه دیگر گزینه هاست. فشار، یک گزینه لازم است، اما به تنهایی کار نمیکند. با همه کلافگی هایش، بستن درِ گفتگو با ایران، امتیازات اندکی دارد بویژه هنگامی که به قول علی واعظ از گروه بین المللی بحران، جایگزین گفتگو به احتمال زیاد “بمب هستهای ایران است یا بمباران ایران. ”
منبع: سی ان ان / دیپلماسی ایرانی
نویسنده: آرون دیوید میلر Aaron David Miller، مشاور اسبق وزارت امور خارجه آمریکا و نایب رئیس اندیشکده «ودرو ویلسون»