در تهران اتفاق افتاد: زن ۲۲ساله پس از قتل شوهر جسدش را پخت! +مصاحبه با قاتل
شوهرم پسرعمویم بود و زمانی که ۱۵سال داشتم، ما را به عقد هم درآوردند. بعد از عروسی فهمیدم همسرم هیچ علاقهای به من ندارد و به اجبار فامیل ازدواج کرده است.
به گزارش تازهنیوز، زن جوان تبعه افغانستان که از خیانتهای شوهرش خسته شده بود، او را با ضربه چاقو کشت و جسدش را تکه تکه کرد. متهم به قتل قصد داشت با پختن جسد در دیگی، آن را ازبینببرد که ناکام ماند. متهم به قتل ۲۲ساله با دستور قضایی در بازداشت بهسر میبرد و امیدوار است بتواند با پرداخت دیه رضایت اولیایدم را جلب کند و نزد دختر پنجسالهاش برگردد.
پس از این تماس، تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی اسلامشهر همراه بازپرس کشیک قتل در محل جنایت در منطقه گلشن اسلامشهر حاضر شدند. آنها با ورود به این خانه با آثار خون روی دیوار و فرش روبهرو شدند. زنی جوان تبعه افغانستان نیز وحشتزده در گوشه اتاق نشسته بود. کارآگاهان با بررسی خانه با جسد تکهتکهشده مردی روبهرو شدند که بخشی از بدنش در دیگی روی اجاق گاز قرار داشت اما از سر مقتول اثری نبود. با بررسیهای مقدماتی بقایای جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و زن ۲۲ساله در تحقیقات مقدماتی به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت: «همسرم من و دختر پنجسالهام را کتک میزد و چند باری به من خیانت کرد. از این رفتار خسته شده بودم و به همین دلیل او را کشتم.»
سرهنگ علی آقاکارخانه، رئیس پلیس اسلامشهر با تایید این خبر به جامجم گفت: «پس از گزارش این قتل، همکارانم در محل حاضر و متوجه شدند جسد مردی حدود ۳۸ساله در خانهاش تکه تکه شده است. متهم در ابتدا اظهارات متناقضی داشت اما سپس به تشریح جزئیات این قتل پرداخت و مدعی شد همسرش را به دلیل ارتباطات نامتعارف با زن دیگری کشته و بعد از قتل با مثلهکردن جسد قصد انتقال آن به خارج از خانه را داشت که ناکام ماند.»
توصیه پلیس
وی در ادامه به خانوادهها توصیه کرد از اقدامات خودسرانه خودداری کنند و افزود: «در کلانتریهای غرب استان تهران مراکز مشاوره فعال است و مشاوران خانم در این مراکز حضور دارند که هموطنان میتوانند درصورت بروز مشکلات خانوادگی، اخلاقی و حتی سوءظن به این مراکز مراجعه کرده و از مشاوران خبره پلیس کمک و راهنمایی بگیرند. اگر متهم این پرونده هم بهجای قتل همسرش از مشاوران کمک میگرفت این اتفاق تلخ برایش رقم نمیخورد.»
مصاحبه با قاتل؛ فکر میکردم همه مردها خیانت میکنند
زن جوان با جثهای کوچک در حاشیه طرح پلیس غرب استان تهران برای دستگیری مجرمان، جدا از بقیه متهمان نشسته است. سراغش میروم، ۱۰دقیقهای درباره زندگیاش، قتل و شرایط زندان صحبت میکند. میگوید: «کسی را در ایران ندارم که بتواند پیگیر کارم باشد. اگر با پدرشوهرم صحبت کنند احتمال دارد رضایت بدهد. دلم برای دخترم تنگ شده و در این مدتی که بازداشت هستم نگران او هستم.»
*چند سال داری؟
۲۲ سال.
* چرا همسرت را کشتی؟
جلوی چشمم به من خیانت میکرد. من و دخترمان را کتک میزد و خرجی نمیداد.
* چطور با همسرت آشنا شدی؟
او پسرعمویم بود و زمانی که ۱۵سال داشتم، ما را به عقد هم درآوردند. بعد از عروسی فهمیدم همسرم هیچ علاقهای به من ندارد و به اجبار فامیل ازدواج کرده است. شب اول عروسی، زل زد در چشمهایم و رک گفت هیچ علاقهای به من ندارد و با زنان دیگری ارتباط داشته است. من آن زمان بچه بودم و چیزی از حرفهایش نمیفهمیدم. فکر میکردم همه مردها همین کار را میکنند و این طبیعی است. وقتی بچهدار شدیم، فکر کردم اوضاع بهتر میشود اما نشد. او هم خیانت میکرد و هم من و دخترمان را کتک میزد.
* تو شوهرت را دوست داشتی؟
اگر دوست نداشتم که به ارتباط او با دختران حسادت نمیکردم. البته از وقتی دخترمان را کتک میزد علاقهام به او کم شد.
* چند وقت است به ایران آمدید؟
حدود یک سال و سه ماه قبل آمدیم. فکر کردم اگر به ایران بیاییم به ارتباطش با زنهای دیگر پایان میدهد اما در اینجا هم با دخترهای افغان ارتباط داشت.
* روز قتل چه اتفاقی افتاد؟
در خانه بودیم که دختر موردعلاقهاش به خانه آمد و جلوی من، او را در آغوش گرفت. وقتی آن دختر رفت چاقو آوردم و گفتم اگر بخواهی مرا بکشی چطور میکشی؟ گفت با چاقو به شکمت میزنم. بعد او پرسید تو چطور میکشی؟ که جواب دادم با چاقو به گردنت میزنم و همینطور چاقو به گردنش خورد و روی زمین افتاد.
* چطور به فکر تکهتکهکردن جسد افتادی؟
خیلی ترسیده بودم و با آن دختری که همسرم با او ارتباط داشت تماس گرفتم. او از من خواست برای ازبینبردن جسد، آن را تکهتکه کرده و در دیگ بگذارم تا ازبینبرود. من هم خام حرفهایش شدم و این کار را کردم.
* چرا سر شوهرت پیدا نشد؟
آن را در میان پتو پیچیده و در سطل زباله قرار دادم.
* حرف آخر
باور کنید پشیمان هستم و خودم موضوع را لو دادم. اگر کسی باشد دنبال کارم برود و رضایت بگیرد، قول میدهم در یک اتاق کوچک کنار دخترم زندگی سالمی داشته باشم. نگران دخترم هستم، او بیمار است. از عمویم میخواهم مرا ببخشد. کسی را در ایران ندارم که دنبال کارم باشد. آن دختر از سادگی من استفاده کرد و مجبورم کرد این کارها را انجام دهم و حالا خودش فرار کرده است.