بعضی مقدار محاسنشان با تغییر دولتها تفاوت میکند
پناهیان گفت: چون دین به اضافه امتحانهایی است که خدا از هر کسی میگیرد. هر لحظه شما در حال حلّ یک معمّا هستید. و این خیلی سرگرمی جذّاب و لذتبخشی است.
به گزارش تازهنیوز و به نقل از اعتمادآنلاین، حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که بهطور مستقیم از شبکه سه پخش میشود درباره تلقیهای ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو میپردازد. در ادامه گزیدهای از سیامین و آخرین جلسه این مبحث را میخوانید:
اولاً بنده باید تشکر کنم از بسیاری از مخاطبان خوب از اقشار مختلف که این بحث را پیگیری کردند و فراتر از انتظار ما این بحث را پسندیدند و استقبال کردند. علیرغم اینکه بنده بحث سختی را انتخاب کرده بودم که شاید چندان هم جذاب نباشد، ولی اگر ضرورتِ طرح این بحث را احساس نمیکردم، خدمت نمیرسیدم که بخواهم تصدیع بکنم.
بنده تصور میکردم که دشواری بحث موجب بشود بسیاری از مخاطبان، این بحث را پیگیری نکنند. ولی مردم ما واقعاً مردم باهوش و فهیمی هستند و اینکه بحث را پیگیری کردند معلوم است که فراتر از جذابیت بحث، آن را پیگیری کردند. از کسانی هم که این بحث را احیاناً نپسندیدند و از این گفتگوها خسته شدند به اضافه عدم توانایی بنده در ارائه مطالب، واقعاً عذرخواهی میکنم.
چرا به کلام معصوم نمیشود مثل قرآن پرداخت؟/ بخشی از کلام معصوم هست که شاید فراتر از ظرفیت مخاطب باشد
البته برخی سؤالات هم پیش آمده است، منباب نمونه، دیشب بحثی را مطرح کردیم درباره اینکه ما باید ادبیات قرآن را احیاء کنیم، بنده عرض کردم «حتی آنجوری که میخواهیم به قرآن بپردازیم به کلام اهلبیت نپردازیم» خُب بعضیها پرسیدند: مگر قرآن و عترت با هم نیست، پس چرا این را گفتی؟
در پاسخ این دوستان باید عرض کنم که اولاً بخشی از کلام معصوم هست که ممکن است مخاطب ظرفیتش را نداشته باشد. اهلبیت(ع) فرمودهاند خدا رحمت کند کسی که حرف ما را اگر برای یک مخاطبی قابل تحمّل نیست به آنها نمیگوید و از آنها مخفی میدارد… ولی قرآن کتابی است که همهاش برای همه لازم است و باید فهمیده بشود. در این تردیدی نیست، هر بچه شیعهای میداند که اصلاً فهم قرآن بدون عترت و کلام معصوم امکان ندارد. اما برخی از کلمات معصومین در شرح همین قرآن، ممکن است بالاتر از ظرفیت بنده ضعیف باشد. حالا چه اصراری هست که شما آن را حتماً به من بگویید؟! پس این یک نکته.
در تبلیغ و تعلیم دین، اول باید مفاهیمی که در قرآن، محوریتر و پرتکرارتر هستند در ذهن مردم جابیندازیم
نکته بعد اینکه مثلاً ائمه معصومین(ع) به یک فرد زندیق مطلبی را فرمودند که خواستند او را مجاب کنند. اما لازم نیست حتماً شما آن را بیاورید در کتاب درسی قرار بدهید برای بچهای که میگوید اصلاً یک چنین شبههای برای من پیش نیامده که شما دارید جواب میدهید! و ما بگوییم که این را امام صادق(ع) فرموده است و من حتماً باید برای تو بگویم! ببینید ما باید حرفهای ائمه معصومین(ع) را در جایگاه مورد نیازش مصرف کنیم. مثلاً امیرالمؤمنین علی(ع) یکبار مطلبی را در یک جای خاصی فرموده است و مطلب دیگری را ده باز در جاهای مختلف تکرار کرده است، خُب این دوتا مطلب را نباید با یک وزن به مخاطب ارائه بدهیم، در این صورت، تعادل ذهنی مخاطب بههم میریزد.
لذا برای تبلیغ و تعلیم دین، اول باید مفاهیمی که در قرآن، محوریتر و پرتکرارتر هستند-البته با استفاده از کلام معصومین- اینها را در ادبیات دینی و در ذهن مردم جا بیندازیم، در این صورت، مفهوم برجستهای مثل تقوا مرتبه خودش را پیدا میکند.
دینداری یک سرگرمی جذاب است؛ هرلحظه شما مشغول حلّ یک معمّا در امتحان الهی هستید
اگر ما دین را دقیق معرفی کنیم، این دین اینقدر جذاب است و اینقدر دینداری کردن هیجانبرانگیز و شوقبرانگیز است که خیلیها به راحتی جذب میشوند. دین مثل مقررات راهنمایی رانندگی نیست، مثل قوانین حقوقی و قضایی نیست که سرد و یخ باشد. چون دین به اضافه امتحانهایی است که خدا از هر کسی میگیرد. هر لحظه شما در حال حلّ یک معمّا هستید. و این خیلی سرگرمی جذّاب و لذتبخشی است. هر کدام از ما قهرمان سریال زندگی خودمان هستیم. سریالی که همه ملائکه دارند پیگیری میکنند. امام زمان ارواحنالهالفداء دارد سریال زندگی ما را پیگیری میکند. ما قهرمان داستان زندگی خودمان هستیم. و خدا برای هر کدام از ما هدفی داشته است کسی که واقعاً دینداری بکند دیگر فرصت سرگرمی پیدا نمیکند؛ از بس که با دینداریِ خودش سرگرم است و یک سرگرمی بسیار اصیل دارد. نه اینکه ما بخواهیم دین را جذّاب معرفی کنیم، اصلاً خود دین جذّاب هست.
تحریفها و برداشتهای غلط از دین، مانع دیدن جذابیت دین است/اکثر کسانی که در جامعه ما دینداری نمیکنند دچار سوءتفاهم هستند
اگر دین را آنگونه که هست معرفی کنیم آنوقت جذاب میشود. ما تلاشمان در این جهت بود که زیبایی و محبوبیت دین را افزایش بدهیم، به وجه ایجابی و در واقع مثبت تبیین دین نپرداختیم، به آن چیزهایی که مانع دیدن جذّاببودن دین هست پرداختیم. لذا گفتیم اینها دین را در معرض تحریف قرار میدهد یا اصلاً بعضی از آن موارد اصلاً تحریف دین بود.
اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در جامعه ما دینداری نمیکنند دچار سوءتفاهم هستند. اگر دین را درست بفهمند با آن مشکلی ندارند. بنده یک تجربه چهل ساله تبلیغی در دانشگاهها و محیطهای مختلف دارم و معتقدم که دین اگر درست معرفی بشود-که اولاً تقصیر ما طلبهها است- در این صورت بسیاری از سوءتفاهمها برطرف خواهد شد.
ما هنوز داریم افراد را به دینداری متقاعد میکنیم؛ خُب این برای ما بد است! ما باید به افراد متقاعدشده راه را نشان بدهیم برای اینکه در دینداری موفق بشوند. البته رفتار دینداران هم مؤثر است، اما واقعش این است که گاهی رفتار دینداران را بعضیها از نزدیک میبینند و خوششان میآید ولی میگویند «این استثناء است!» بنده این را تجربه کردم. مثلاً با جوانها و دانشجوها به اردو میروید و آنها اگر از رفتار شما خوششان بیاید میگویند «تو یکی با دیگران فرق میکنی!» نباید اینطور باشد. پایه معرفت دینی باید یکجوری درست باشد که وقتی مردم به یک آدم خوب رسیدند نگویند که او استثناست! مثلاً به سردار سلیمانی که رسیدند نگویند «او استثنائاً اینقدر گل کرده است!» نه؛ اساساً دین همین است و اصلاً باید انتظار میداشتند و همه باید خودشان در این مسابقه و رقابت در طیّ مراتب عالی دینداری شرکت کنند.
خیلی از دینگریزها چهبسا از ما مدّعیان دینداری باطن و اعمال بهتری دارند/ اگر سوءتفاهمها برطرف بشود اینها در دینداری از ما جلوتر میزنند
همه باید بدانند که اگر خیلیها از دین خوششان نمیآید بخش عمدهای از آن بهخاطر تحریفهایی است که در دین شده است، و تلقیهای غلطی است که رایج است، یک راههایی دارد که شما به تلقی درست از دین برسید.
امشب یک حسنختامی برای بحث عرض بکنم که هدف دیگر بحث ما هم هست. ای کاش این ضرورت نبود که بنده را وادار بکند در مورد تحریفهای دین و انحرافاتی که در برداشت از دین هست، صحبت بکنم. ای کاش این نبود و ما میتوانستیم تمام ماه را از امام زمان(ع) حرف بزنیم. این آرزوی قلبی بنده است. و اگر موضوع برنامه امیرالمؤمنین علی(ع) بود، میتوانستیم سخنان امیرالمؤمنین(ع) درباره امام زمان(عج) را مرور کنیم.
در این جلسه آخر، فرازی از دعای افتتاح را به عنوان هدف این گفتگو قرار میدهم. یک هدف بحث ما رفع سوءتفاهم بود. ما باید نهضت رفع سوءتفاهم در جامعه ایجاد کنیم تا دشمنان این ملّت سوءاستفاده نکنند از دینگریزی برخی از افراد که در اثر سوءتفاهم پیش آمده است. و هر کسی که دینگریز است را به سوی خودشان جذب نکنند. خیلی از دینگریزها چهبسا بهتر از ما مدّعیان دینداری باطن خوبی داشته باشند و گاهی اعمال خوبی داشته باشند. اگر سوءتفاهمها برطرف بشود در دینداری از ما جلوتر میزنند. ما بارها این را تجربه کردهایم.
بعضیها مقدار محاسنشان با تغییر دولتها تفاوت میکند!/ چگونه میشود اسلام در جهان حاکم بشود ولی نفاق پدید نیاید؟
پس هدف اول، نهضت رفع سوءتفاهم است. هدف دوم را با این فراز دعای افتتاح، خدمت شما عرض میکنم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ». ببینید در اینجا از کفر سخنی نیست. یعنی خدایا، آن دولتی را تمنّا میکنیم که اسلام و اهلش را عزیز کند، نفاق و اهلش را ذلیل کند. سؤال؛ اگر اسلام و اهلش عزیز بشوند، طبیعتاً نفاق میدان پیدا میکند. همه میبینند که نان در مسلمانی است. مثل بعضیها که همین الآن اگر جایش بود کراوات میگذاشتند، اگر نه، یک یقه شیخی و محاسن میگذارند، اصلاً بین آن دولت و این دولت مقدار محاسنشان یک دفعهای تفاوت میکند. آدم اینها را میبیند یعنی افرادش را از نزدیک میتواند ببیند. خب این انواع نفاق است.
چگونه ممکن است که اسلام در جهان حاکم بشود ولی نفاق پدید نیاید؟ اسلام وقتی در زمان پیامبر(ص) حاکم شد نفاق پدید آمد. حتی قبل از اینکه حاکم بشود، نفاق پدید آمد. یک نفر از مشرکین از سفر شام برگشت، به او گفتند: شنیدی که یک کسی ادّعای نبوّت کرده است. گفت: بله، میخواهم بروم به او ایمان بیاورم. گفتند چطور؟ تو که اینکاره نیستی! گفت: شنیدهام کارش میگیرد. هر کسی زودتر ایمان بیاورد، پسفردا نانش در روغن است! و او بعدها چه روغنی برداشت و چه نانی در روغن زد!
۱۴۰۰ سال است در نفاق گیر هستیم که اسلام گسترش پیدا نمیکند/ هوشیاری مردم اینقدر باید بالا برود که نفاق جرأت بروز پیدا نکند
مگر میشود اسلام عزیز بشود و نفاق پدید نیاید؟ چگونه میشود که در حکومت امام زمان(ع) اسلام عزیز میشود و نفاق و اهل آن هم ذلیل میشوند؟ خب این خیلی عالی است! ما هزار و چهارصد سال است در همین معنا گیر کردهایم، کفر و شرک را که پیامبر(ص) از بین برد، در نفاق گیر هستیم که اسلام گسترش پیدا نمیکند.
چطور میشود که بعد از ظهور، نفاق ذلیل میشود؟ مؤمنین درباره این تحریفهای دین، اینقدر هوشیاری پیدا می کنند که هر کسی حتی اگر حرف حقی هم بزند از فلتات لسانش متوجه میشوند که او مریض (بیماردل) است و دارد یک مقصود غلطی را دنبال میکند. اینقدر هوشیار میشوند. الآن مردم ما تا حدی این هوشیاری را دارند؛ مثلاً یک کسی میگوید «آزادی»، مردم یک نگاه به او میکنند و میگویند «این حرفها به تو نمیآید» یا مثلاً میگوید «رفراندوم!» مردم میگویند «این حرفها به تو نمیآید» این سطح هوشیاری اینقدر باید بالا برود که اصلاً نفاق جرأت بروز پیدا نکند. یعنی بازار نفاق دیگر رونقی ندارد؛ به خاطر شدّت هوشیاری مردم.
تحریف دین همیشه ترکیبی است از بیان حق و باطل
در واقع تحریف دین همیشه ترکیبی است از حق و باطل. یا اینطور است: «کلمهُ حقٍّ یُرادُ بها الباطل» (نهجالبلاغه، خطبه۴۰). مثلاً میگوید اخلاق، ولی مقصودش این است که دین را بزند. یا مثلاً میبینید که از عقاید دینی صحبت میکند. اصلاً بعضیها امروز وقتی بر عقاید دینی تأکید میکنند، آدم شک میکند که او به این حرف، چه چیزی را میخواهد بزند؟ مثلاً یکجوری از عقاید صحبت میکند که میخواهد عمل را بزند. یا یکجوری از عبادت صحبت میکند که می خواهد جهاد را بزند. یا یکجوری از صلح صحبت میکند که میخواهد عزّت را از بین ببرد.
همیشه این جریانات بوده است ولی در زمان امامزمان(ع) نخواهد بود. الان هم اینقدر باید دقتمان بالا برود که دیگر کسی نتواند «کلمهُ حقٍ یُرادُ بها الباطل» را بر زبان جاری کند. چون میگوید: «الآن اگر من بگویم، دستم رو میشود و همه میفهمند» لذا جرأت نمیکند بگوید. این خیلی نکته مهمی است.
کتاب «حضرت حجت» را کنار سجاده خود بگذارید و روزی چند صفحه بخوانید/ این کتاب رابطه عاطفی ما را با امامزمان تأمین میکند
ما برای این هدف، خیلی باید درباره زمان امامزمان(ع) فکر کنیم و گفتگو کنیم. یکی از سؤالهایی که بنده از جوانها میشنوم، این است که وقتی میخواهیم به حضرت ولیعصر(ع) توجه کنیم، چه کتابهایی بخوانیم؟ گاهی ما کتابهایی را معرفی کردهایم. ولی خوشبختانه اخیراً دوستانی که در دفتر آثار آیت الله العظمی بهجت کار می کنند، یک کتابی را منتشر کردهاند به نام «حضرت حجّت» که یک کتاب بسیار عالی است. این را تهیه کنند و بگذارند کنار سجادهشان. کتابی هم نیست که یکبار بخوانند و کنار بگذارند. هر روز یکی دو سه ورق را مطالعه کنند.
این کتاب چندین مشکل را حل میکند. اولاً مشکل معرفتی نسبت به حضرت ولیعصر(ع) را حل میکند. ثانیاً دوران غیبت را به ما میشناساند. ثالثاً مقدمهسازی برای ظهور در فرد و جامعه را به ما معرفی میکند. همچنین ابعاد انقلابیگری را تقویت میکند. من برخی از جملات ایشان درباره مسائل انقلابی را نمیگویم تا بعضیها که با انقلاب میانه خوبی ندارند خواندن این کتاب را ترک نکنند. دوست دارم آنها هم بخوانند. انقلاب اسلامی ایران و این فضا را از زبان آقای بهجت بشنوند.
این کتاب رابطه عاطفی ما را با حضرت ولیعصر تأمین میکند. بعضی از حرفها هست که فقط باید از آقای بهجت بشنویم تا مؤثر واقع شود. احساس حضور حضرت ولیعصر(ع) را در ذهن ما تقویت میکند. شما هر روز یک مقدار از این کتاب را خردهخرده بخوان، دیگر نمیتوانی حضرت را غائب ببینی! نکات برجستهای در این کتاب هست که بنده جرأت نمیکنم آنها را صریحاً عرض بکنم. آقای بهجت صریحاً میفرمایند: چرا تلاش نمیکنید حضرت را ببینید؟ شما جدّیت ندارید، ایراد از شما است. حضرت ندیدنی نیست، لااقل در خواب! آقای بهجت یکجوری در اینباره با آدم صحبت میکند که آدم به حرکت وادار میشود!
بگذارید یکی دو جمله از جملات این کتاب را برای شما بخوانم، اعتقاد بنده و شاید همه کسانی که آقای بهجت را از نزدیک میشناختند این است که ایشان واقعاً میدیدند و میگفتند. میفرماید: «چقدر حضرت مهربان است به کسانی که اسمش را میبرند و صدایش میزنند و از او استغاثه میکنند؟ از پدر و مادر هم به آنها مهربانتر است…» (حضرت حجت، ص۲۲۹) یا می فرماید: «ما برای فرج حضرت دعای حقیقی نمیکنیم، در فکر او نیستیم. با امام خود معامله خوبی نداریم. کسی که واقعاً دعای صادقانه برای فرج بکند، همین باعث میشود یک چیزهایی بفهمد.» (حضرت حجت، ص۲۲۵)
میفرماید: «ظهور بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور محقق میشود. این امتلاء مراتب دارد. یعنی میتوان با دعا ظهور را جلو انداخت. پس معلوم میشود قضیه به دست خودِ ما است، ما نمیخواهیم و فرار میکنیم. او محبوس است و ناراحت است و ما با او سازش نداریم.» (حضرت حجت، ص۲۲۵)
اجازه بدهید، یک خاطرهای را با یک واسطه نقل کنم. هنگام تشییع پیکر مطهر حضرت آیت الله العظمی بهجت یک جوانی که در قم به جلسات ما میآمد آنجا او را دیدم که در جمع خانواده و خصوصیها و نزدیکان آقای بهجت ایستاده بود. گفت: من فامیل ایشان نیستم. گفتم: حتماً ارتباطی با ایشان داشتید. گفت: بله، من دبیرستانی که بودم میرفتم برای جلسات روضه ایشان چای میریختم، یکی دوبار نرفتم، ایشان سراغ من را گرفت، فهمیدم که دوست دارد من بروم. یکبار من به مشهد مقدس رفتم و برگشتم. خب چند روزی نبودم، ایشان فرمودند: کجا بودی؟ گفتم: مشهد مشرّف بودم. آقای بهجت فرمودند خب، خودِ امام رضا(ع) را هم دیدی؟ گفتم خودِ امام رضا را نه. گفتند: یعنی حرم رفتی و امام رضا را ندیدی؟! گفتم نه. گفتند عجب! یعنی شما الآن حرم رفتی صدای امام رضا را هم نشنیدی؟ گفتم: نه. خواب هم ندیدی؟ گفتم نه. گفت: عجب، پس مشهدی نشدی! یعنی ایشان از یک جوان و شاید کمتر از بیست سال، انتظار دارد که وقتی به حرم میرود، امام رضا را ببینی.
خدایا به حقّ غمهای حضرت حجه بن الحسن العسکری(ع) و به حقّ رنجهای هزار ساله امام زمانمان، امروز ما را ببخش و ما را جزء اصحاب خاصّ حضرت ولیعصر قرار بده.