قدرت تندروها در صداوسیما/ ژست خیرخواهی رشید‌پور هم تاثیری ندارد!

«اگر آن هست، این نباید باشد!»؛ گزاره‌ای که سال‌ها، محور اصلی اعمال و کردار جریان تمامیت‌خواه تندرو در کشور بود و حالا، بر زبان دست‌پروده‌ی جوان همین جریان جاری شده است. جمله‌ای تلخ که مصداق یک اعتراف همزمان است: «هر جا که رقابتی باشد، ما بازنده‌ایم!»

به گزارش تازه‌نیوز، فراز نوشت: «اگر آن هست، این نباید باشد!»؛ این لب کلام محمدرضا شهبازی، مجری برنامه پاروقی در ویدیوی ۱۵دقیقه‌ای خداحافظی‌اش از صداوسیما است که در حمله به بازگشت رضا رشیدپور و محمدرضا گلزار به آنتن صداسیما منتشر کرده است. جمله‌ای که صراحتِ تمامیت‌خواهی را مثل کشیده‌ای زیر گوش مخاطب می‌خواباند. گزاره‌ای که سال‌ها، محور اصلی اعمال و کردار جریان تمامیت‌خواه تندرو در کشور بود و حالا، بر زبان دست‌پروده‌ی جوان همین جریان جاری شده است. جمله‌ای تلخ که مصداق یک اعتراف همزمان است: «هر جا که رقابتی باشد، ما بازنده‌ایم!»

«اگر آن هست، این نباید باشد»، در سال‌های اخیر در شکل جمله‌ها، واکنش‌ها و رفتارهای گوناگون در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور عنوان شده است. با رجوع به گذشته می‌توان متوجه شد که در مواقع رقابت، جریان تمامیت‌خواه در کشور، بوی خطر را استشمام کرده و به هر شیوه و زبانی که شده، بر طبل انحصارطلبی کوبیده است. بینش «حذفی» در مواجهه با رقیب یا مخالف، در جایی که از قدرت نسبی برخوردار است، تحکمانه بوده و در مواقع احساس ضعف و درست در زمانی که تمامیت‌خواهان گمان بردند که کار از دست‌های بی‌رمقشان ساخته نیست، با قهر و گلایه رنگ‌آمیزی شده است.

نزدیک‌ترین مثال، هم‌صداییِ چند صدا از این‌جا و آن‌جای کشور، علیه بخش‌های مستقل اقتصادی در کشور است. سه روز پس از آن‌که احمد علم‌الهدی، امام جمعه مشهد از «کنترل سود فعالان اقتصادی ناهمسو با دولت» گفته بود، حسین شریعتمداری، سردبیر روزنامه کیهان اظهاراتی را مبنی بر «تصاحب پلتفرم‌های پردرآمد در بخش خصوصی» به چاپ رساند. «اگر آن هست، این نباید باشد»، در اینجا به شکل سلطه بر بنگاه‌های خصوصی اقتصادی با هدف به دست گرفتن کنترل یا «همسوسازی» آن‌ها با دولت درآمده است. هراس از باخت در فضای رقابتی است که می‌تواند تمایل به تمامیت‌خواهی، حتی به قیمت افزایش ریسک سرمایه‌گذاری و مهاجرت سرمایه به خارج از کشور را توجیه کند.

این رفتار در حوزه اجتماعی نیز به روشنی قابل رصد است . برای مثال، گروه‌هایی در سال‌های گذشته، همواره به شرایط جاری در کشور اعتراضاتی داشتند. زمانی، آحاد و یا گروه‌های اجتماعی صندوق رأی را به عنوان مسیر برآورده‌ساختن مطالبات و رفع نارضایتی‌ها برگزیده بود. با گذشت زمان اما این ابزار از کارکرد تهی شد و گروه‌ها، پیشنهادهای دیگری را برای رفع ریشه نارضایتی‌ها مطرح کردند. در تمام این سال‌ها اما اعتراضات خیابانی که آن راهِ دیگر بود، علی‌رغم درخواست و توصیه جامعه‌شناسان و سیاست‌مداران، هرگز به رسمیت شناخته نشد. به عبارت دیگر، یکی از حقوق اولیه و مهم ملت در قانون اساسی، سال‌ها است که نه تنها به آن‌ها اعطا نشده بلکه به بهانه‌های مختلفی از چنگ‌شان ربوده شده است. در عوض اما به طرز عجیب و جالبی، هر اعتراض خیابانی گسترده در کشور، هربار راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌های پایبندان به تمامیت‌خواهی را به دنبال داشته است. یعنی حتی برای محک اقلیتی-اکثریتی بودن یک دیدگاه در جامعه نیز حضور در خیابان به «رقابت» گذاشته نشده است.

در عرصه سیاسی اما، هراس از رقابت شاید ملموس‌ترین مثال باشد. انتخابات‌های ریاست‌جمهوری و مجلس، مدتی است که در کشور، به عرصه‌ی رقابت و مشارکت گروهی اقلیتی بدل شده است. تجربه انتخابات‌هایی مثل انتخابات ریاست جمهوری در سال‌های ۷۶ و ۸۸ و همچنین انتخابات مجلس ششم، ثابت می‌کند که با وجود رقبای سرسخت و مشارکت حداکثری، جایی برای پیروزی تمامیت‌خواهان انحصارگرا باقی نمی‌ماند. از این جهت، این جریان مدت‌ها است که مسیر دور زدن رقابت را پیدا کرده و از طریق قوانین موجود و حتی بدعت‌هایی در قانون‌گذاری، رقبای احتمالی را پیش از هر رویدادی از دور رقابت حذف کرده‌است. رد صلاحیت‌های فله‌ای در انتخابات‌های سال‌های ۹۸ و ۱۴۰۰ و بدعت در قانون انتخابات مجلس سال جاری و خلق پدیده «پیش‌ثبت‌نام»‌ از جمله این اقدامات بود.

به طور ویژه در سازمان صداوسیما اما مدت‌ها است که تکلیف روشن است. زخم خنجر تندروهای تمامیت‌خواهِ انحصارطلب بر پیکر رسانه ملی در طول سال‌های مستمر آنقدر کاری بوده که کار از کار گذشته و نه ابقای برنامه شهبازی‌ها با مخاطب ۵درصدی می‌تواند آبروی رفته را باز گرداند و نه بازگشت رشیدپورها با مخاطبان نسبتا بیشتر. چنان که در زمان رفت‌وآمد امثال رشیدپور به جام‌جم نیز، قله‌ی کیفیت برنامه‌هایش در دعوت «مخترع ایرانی خودروی آب‌سوز!» و «کودک ۱۰ ساله طراح خودروهای تسلا و ولوو»‌ فتح شده بود. به نظر می‌رسد این چاقو در جای دیگر به استخوان رسیده و مدیران صداوسیما به جای خطِ مار کشیدن با دوگانه‌های تار و پود از هم در رفته‌ای مثل دوگانه «شهبازی-رشیدپور» یا «فلانی-گلزار»، بهتر است در جای دیگری فکر چاره‌ای دیگر باشند.

تاییدگر این احتمال، برنامه‌هایی بود که در جریان اعتراضات سال گذشته از آنتن شبکه ۴ پخش شد. دیدیم که پژواک صدای مخالفان محروم از اظهارنظر در تریبون‌های رسمی زیر سایه و سلطه تمامیت‌خواهی در رسانه‌ی ملی، حتی برای مدت کوتاهی توانست اعتماد مخاطبان مطرود و تبعیدشده را، با وجود غیبت امثال رشیدپور و یا برنامه‌های پرمخاطب گذشته، به مدیران صداوسیما جلب کرده و آن‌ها را برای ساعاتی کوتاه پای برنامه‌ی رسانه‌ای بنشاند که سال‌ها حضور و صداشان را نادیده گرفته بود. با این مثالِ مؤید، شاید بتوان نتیجه گرفت که مشکل در بودن یا نبودن اشخاص، بلکه در حضور تفکری سلطه‌‌جویانه و انحصارگرا است که زیست سلیقه‌ها و عقاید جز خودش را از اساس به رسمیت نمی‌شناسد.

حالا که رشیدپور با ژست خیرخواهی، از حضور در شبکه سه کناره‌گیری کرده، عملا تغییری در کلیت ماجرا ایجاد نخواهد شد. مجری پاورقی، نمک‌خورده‌ی جریان تمامیت‌خواه در کشور، با شنیدن خبر احتمال بازگشت مجریان باسابقه به صداوسیما، از موضع ضعف به شوریدن علیه تصمیم مدیران رسانه ملی برخاست و سرِ گفتمان «اگر آن هست، این نباید باشد» را به تهِ «هرکه نمی‌خواهد، جمع کند و برود» گره زد. گفتمانی که تمام منابع، امکانات، اختیارات و فرصت‌ها را حق ذاتی گروه «همسو» می‌داند و شأنی برای انتخاب دیگر گروه‌های جامعه قایل نیست. جریانی که حتی به قیمت کاهش مشارکت‌های مدنی و سیاسی، ریزش مخاطب و افزایش نارضایتی‌ها نیز همواره بر اصل خودی‌ستایی و غیرخودی‌ستیزی پافشاری و «پایداری» می‌کند.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.