مرد هوسباز زن جوانش را به جنون کشید؛ خودکشی دردناک یک مادر با غم دوری پسر خردسالش!
باآن که بیش از یک سال از مرگ دخترم می گذرد اما هیچ گاه نمی توانم این داغ بزرگ را تحمل کنم و دامادم را ببخشم؛ به همین خاطر هم تصمیم گرفتم تا از مسیر قانونی همه حق و حقوقی را از او بگیرم که دخترم نتوانست در مدت زمان رسیدگی قضایی به پرونده اش از وی بگیرد….
به گزارش تازهنیوز، مرد۵۶ ساله ای که حکم جلب دامادش را در دست داشت و برای پیگیری دستور قضایی وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که می خواهم شکایت دخترم را به نتیجه برسانم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: هنوز دو دخترم به سن نوجوانی نرسیده بودند که همسرم به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت و من به ناچار دخترانم را زیر بال و پر خودم گرفتم ،حتی برای آن که آن ها دچار مشکلات روحی نشوند، از خیر ازدواج مجدد هم گذشتم و همه اوقاتم را برای آسایش و رفاه فرزندانم گذاشتم؛ اما متاسفانه باز هم نتوانستم همه نیازها و خواستههای فرزندانم را برآورده کنم.
به نقل از خراسان، در واقع غفلت من از برخی ابعاد روحی و روانی دختر بزرگم موجب شد تا او در جستوجوی محبتهای دروغین و پوشالی خارج از خانواده، با پسری به نام «سهراب» آشنا شود. آن زمان دخترم ۲۳ سال بیشتر نداشت و به عشقی پوچ دل باخت. «سهراب» چهار سال از دخترم بزرگ تر بود و او را تحت تاثیر هیجانات عاطفی و احساسی به یک زندگی رویایی امیدوار کرد تا جایی که وقتی من با این ازدواج مخالفت کردم، دخترم مقابلم ایستاد و به ازدواج خودش با «سهراب» اصرار کرد.
با وجود آن که من به فرجام چنین روابط هیجانی آگاه بودم اما در نهایت به خواست دخترم احترام گذاشتم و رضایت دادم. اما هنوز ۳سال از آغاز زندگی آن ها نمیگذشت که آن شور و هیجانات دوران عشق و عاشقی فروکش کرد و اختلافات خانوادگی آن ها شروع شد؛ چرا که «سهراب»به این گونه عشق های خیابانی عادت کرده بود و نه تنها به تعهدات اخلاقی و خانوادگی پایبند نبود بلکه به همسرش خیانت میکرد.
چندین بار دخترم با مشاهده زنان و دختران غریبه ای که به منزلش آمده بودند، قصد داشت از «سهراب» طلاق بگیرد اما او باز هم با چرب زبانی و تعهد به تکرار نکردن این اشتباهات غیراخلاقی، دخترم را به ادامه این زندگی مشترک راضی میکرد. ولی هنوز چند هفته بیشتر از تعهدش نمی گذشت که دوباره سر و کله یک زن غریبه دیگر در زندگی اش پیدا میشد. به همین خاطر دخترم دچار ناراحتیهای روحی و روانی شد و تصمیم گرفت از «سهراب» طلاق بگیرد.
او بالاخره پسر یک ساله اش را تحویل شوهرش داد و خودش با کوله باری از غم و نگرانی به خانه من آمد و مسیر قانونی را برای دریافت مهریه و نفقه در پیش گرفت. «حبیبه» از «سهراب» شکایت کرد ولی آن قدر مشکلات و تلخ کامیهای زندگی بر روح و روانش تاثیر گذاشت که هنوز پرونده در مسیر رسیدگی قضایی بود که ناگهان در اقدامی تاسف بار و اشتباه ، دست به خودکشی زد و مرا تا پایان عمر داغدار کرد و من پیکرش را با دست خودم به خاک سپردم.
حالا هم به کلانتری آمدهام تا با پیگیری پرونده قضایی از حق و حقوق دخترم دفاع کنم و این گونه از «سهراب» انتقام بگیرم چرا که او خیلی دخترم را مورد آزار و اذیت قرار داد اما ای کاش…