زندگی سیاه زن میانسال زیر مشت و لگدهاش شوهر

زنی که از زندگی با همسر اولش به ستوه آمده و طلاق گرفته بود، این بار به خاطر کتک‌های شوهرم دوم به پلیس شکایت کرد.

به گزارش تازه‌نیوز، وقتی فهمیدم گواهی که همسر سابقم برای مدرسه دخترم تهیه کرده جعلی است خیلی ناراحت شدم و آن را پاره کردم؛ چرا که می ترسیدم این بار دخترم را از مدرسه اخراج کنند . او بارها به بهانه بیماری یا فوت نزدیکان به مدرسه نرفته بود و سابقه خوبی نزد مدیران مدرسه نداشت؛ اما همسرم زمانی که اوضاع را این گونه دید، با مشت و لگد به جانم افتاد و … .

به نقل از خراسان، زن ۴۷ ساله که از همسر سابقش به اتهام کتک کاری و توهین و فحاشی شکایت کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: ۱۷ سال قبل زمانی که ۳۰ ساله بودم با «فرزین» در محل کارم آشنا شدم. آن زمان من در یکی از هتل های مشهد صندوقدار بودم و همسرم نیز کافی شاپ هتل را اداره می کرد اما همواره به خاطر نظافت محل کارمان با یکدیگر درگیری داشتیم و به مشاجره های لفظی می پرداختیم. چندماه بعد «فرزین» آن جا را رها کرد و در هتل دیگری مشغول به کار شد، اما هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که مادرش را به خواستگاری من فرستاد. خیلی از این موضوع متعجب شدم و با ناباوری به حرف های مادرش گوش می دادم چرا که من هیچ علاقه ای به او نداشتم و از سوی دیگر نیز «فرزین» ۷سال از من کوچک تر بود.

با وجود این، پیام ها و تلفن های او شروع شد و با ابراز علاقه های محبت آمیز، بر این ازدواج اصرار کرد. او مدعی بود سن و سال من هیچ اهمیتی برایش ندارد و عاشق نجابت من شده است! خلاصه با پافشاری های «فرزین» پای سفره عقد نشستم ولی او در هیچ کاری دوام نمی آورد و در هرکجا چند ماه بیشتر کار نمی کرد تا این که بالاخره با کمک اطرافیان و مادرم خودش به طور مستقل کافی شاپی را در منطقه احمدآباد راه اندازی کرد و به درآمد خوبی رسید؛ ولی این خوشبختی های روزگار خیلی طول نکشید چرا که هوای اروپا به سر شوهرم افتاد و او همه سرمایه اش را برای مهاجرت جمع کرد و ما در حالی به طور غیرقانونی وارد ترکیه شدیم که دو دخترم نیز دوران کودکی را می گذراندند.

ابتدا شرایط سختی را سپری می کردیم چرا که به زبان ترکی آشنا نبودیم و همسرم برای پیدا کردن کار مشکل داشت؛ اما بالاخره به خاطر این که آشپز ماهری بود در یکی از رستوران ها مشغول کار شد و خیلی زود پیشرفت کرد. با وجود این، نداشتن کارت اقامت مشکل اصلی ما بود و هربار که «فرزین» مرا کتک می زد بلافاصله با تماس همسایگان پلیس به سراغش می آمد و باید او را به ایران بازمی گرداندند که من هم مجبور به گذشت می شدم تا زندگی مان تباه نشود. اما بالاخره نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و درحالی به همراه فرزندانم به ایران بازگشتم که همسرم همچنان در ترکیه ماند! و من با جدایی از «فرزین» زندگی جدیدی را شروع کردم تا این که دو سال بعد او نیز به ایران بازگشت و در یک منزل اجاره ای زندگی می کرد.

دخترانم نیز گاهی برای دیدار پدرشان به منزل او می رفتند و من با این موضوع مشکلی نداشتم؛ به طوری که گاهی خودم برای بازگرداندن دخترانم به منزل شوهر سابقم می رفتم چرا که برخی اوقات لوازم شخصی خودشان را در منزل پدرشان جا می گذاشتند. اما چند روز قبل وقتی«سیما» و «شیما» با هم به خانه پدرشان رفته بودند، سیما لباس های فرم مدرسه اش را جا گذاشته بود و «شیما» هم به خاطر سرماخوردگی ۲ روز به مدرسه نرفته بود. به همین خاطر«فرزین» مدعی شد که برای«شیما» گواهی پزشکی گرفته است! من هم برای گرفتن آن گواهی به منزل «فرزین» رفتم ولی با کمال تعجب فهمیدم که آن گواهی جعلی است. با عصبانیت آن را پاره کردم و فریاد زدم او به خاطر غیبت های غیر موجه اش سابقه خوبی در مدرسه ندارد و این بار با این گواهی او را اخراج می کنند… اما «فرزین» با مشت و لگد به جانم افتاد و با توهین و فحاشی به شدت کتکم زد که من هم به ناچار با پلیس۱۱۰ تماس گرفتم اما ای کاش…

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.