حمله مجری سابق صداوسیما به مدیر شبکه ۴؛ صادق بوقی برخلاف برنامههای تلویزیون…
مجری سابق تلویزیون در پی اظهار نظر مدیر شبکه چهار درباره اخراجیهای صداوسیما نامهای منتشر کرد.
به گزارش تازهنیوز، عصر ایران نوشت: علیرضا بهرامی، مجری سابق شبکه چهار، در پی اظهار نظر مدیر این شبکه مبنی بر اینکه حذفیهای تلویزیون تنها تحت فشار روانی معترضان نطق کش، در تلویزیون حضور ندارند، به او نامه نوشت.
علیرضا بهرامی در این نامه سرگشاده تاکید کرد، مدیران صداوسیما کاری کردهاند که حتی خودشان هم حاضر نیستند مسؤولیتش را بپذیرند.
در نامه علیرضا بهرامی، مجری سابق برنامههایی چون «شب ادبیات»، «شبهای هنر»، «شب شعر» و «هزاره شعر»، آمده است:
جناب آقای شاهمرادی
مدیر محترم شبکه چهار سیما
با سلام و احترام
ویدیویی از شما در فضای مجازی دیدم؛ گویا مربوط به میزگرد یا مناظرهای تلویزیونی با حضور آقای محمد قوچانی، همکار روزنامهنگار. در آن برنامه، خیلی صریح و بیپرده، زل زدید در چشم طرف مقابل – و طبعا مردم ناظر – و با تاکید فرمودید، جز «عادل فردوسیپور» کسی از تلویزیون حذف نشده و اگر کسانی در چند ماه گذشته در برنامههای تلویزیون حضور نیافتهاند، بهدلیل «تفتیش عقاید نظام روشنفکری موجود در جامعه» و «سکولاریسم مسلح کف خیابان و فضای مجازی» بوده است.
خوب، آنهایی که در تلویزیون رفت و آمد داشتهاند میدانند که ادعای شما چقدر عجیب است اما خیلیهایشان چون دستشان همچنان زیر ساطور شما است، توان نهی از منکر ندارند. برای بسیاری هم موضوع آنقدر واضح است که دلیلی بر افشاء یا حتا تاکید بر واقعیت نمیبینند. اما از آنجا که بیان شما در پیشگاه مردم چنان با قاطعیت مطرح شد که بیم آن دارم خودتان هم باورتان شده باشد، گفتم چند خطی بنویسم، بلکه بیداری و آگاهی را موجب شود.
بنده به استناد حدود دو دهه حضور بسیار متناوب و هر از گاهی در برنامههای تلویزیون و رادیو، ظاهرا خیلی دنبال شهرت – دستکم از طریق حضور در این قاب – نبودهام؛ چراکه روزنامهنگاری و فعالیت هنری در قالبهای دیگر برایم ارجحیت داشت؛ وگرنه در تلویزیون پیگیرانهتر حضور مییافتم. از طرفی، همواره دوست داشتم در حوزههای مورد علاقهام فعالیت کنم که باعث شد بیشتر در برنامههای ادبی و فرهنگی رادیو و تلویزیون به فعالیت بپردازم.
متاسفانه برنامههای ادبی تلویزیون هم که همیشه در حداقل بوده است. پس، از لحاظ شهرت، با نامهای یاد شده در بحث شما و آقای قوچانی اصلا قابل مقایسه نیستم اما به هر حال از چند سال پیش از استقرار دوستان جدید در تلویزیون، در برنامههای فرهنگی هنری شبکه محترم چهار، در قالبهایی چون کارشناس، منتقد و مجری، در کنار بزرگوارانی افتخار حضور داشتم که حتما از بنده هنرمندتر و قابلتر بودند. این روند همکاریِ پیوسته، سال گذشته قطع شد.
علیرضا بهرامی در برنامه شب شعر
چند ماه بعد، در موسم جشنوارههای فجر، با همکارانم در ایسنا، بهجد مشغول کار بودیم، چون سخت بر این اعتقاد بودیم که فرهنگ و هنر تعطیلبردار نیست و اتفاقا در رویدادهای اجتماعی نباید عرصه را خالی کرد.
در همان زمان، یکی از دستاندرکاران شبکهی چهار در مواجههای که داشتیم، ابراز معذرت کرد. گفتم بابت چه؟! گفت، اگر دیدید برنامههای ادبی در شبکه تولید میشود که برای اجرا از شما بهره نگرفتهایم، به این دلیل است که هنگام طرح برنامهها، از شما نام بردیم، مسؤولان شبکه با صراحت و قاطعیت اعلام کردند که چون ایشان (بهرامی) همفکر ما نیست، از حضورش در برنامهها نمیتوانیم استفاده کنیم.
همان موقع شماره تلفن شما را تهیه کرده، از همان مقر جشنوارهی فیلم فجر با شما تماس گرفتم. وقتی خودم را معرفی کردم، پرسیدید بهرامی شبهای هنر و شب شعر؟ و از سر حُسن خلق، ابراز لطف کردید. عرض کردم میخواهم با شما – ترجیحا رودررو – صحبت کنم.
در همان تماس گفتم بیشتر صحبتم دربارهی این است که با حضور شما که اهل کتاب و کلمه هستید، توقع بود سهم ادبیات در شبکه بیشتر شود، نه اینکه کلا تعطیل شود.
البته بعدها برنامههایی در حوزهی ادبیات و کتاب در شبکه تولید شد اما باز به سطح سهم رایج در دوران قبل از مدیریت شما نرسید. به هر حال، فرمودید سخت درگیر هستید و دیدار را به مدتی بعد موکول کردید.
خوب، این ماجرا در بهمنماه ۱۴۰۱ بود و پس از یک بار فرستادن پیامک بیپاسخ، چند ماه بعد، در فصل بهار ۱۴۰۲، برای یادآوری با شما تماس گرفتم. با لحن خاصی فرمودید، فراموش نکردهام، اجازه بدهید خودم با شما تماس میگیرم. معنای حرفتان این بود که دیگر به من زنگ نزن! طبعا شخصیتم هم اجازه نمیداد دیگر پیگیر شوم.
چرا این تجربهی فردی را تعریف کردم؟ برای اینکه در پایانش یادآوری کنم، اگر آقای «صادق بوقی» برخلاف برنامههای تلویزیون، تنها با یک ویدیوی موبایلی، در دل میلیونها ایرانی جا پیدا کرد، به این دلیل بود که واقعا «صادق» جلوه کرده بود. دستکم هفتاد سال را با صداقت زندگی کرده است، حال اینکه بعدتر که به قدرتی میرسد، همینقدر صادق باشد یا نه، بحث دیگری است.
البته درک میکنم که شما در آن موقعیت سخت، به هر حال به نحوی باید از خود و دوستانتان دفاع میکردید و از مهلکه در میرفتید اما خوب ما پیرو دینی هستیم که در آن، صادق نبودن، معصیتی بزرگ محسوب میشود.
این تذکر را هم فراموش نکنم بگویم که ببینید با سرمایهی ملی کشور در حوزهی رسانه چه کردهاید که از رییس محترم سازمان و معاون محترم سیما گرفته تا مدیران محترم شبکه هم حاضر نیستید مسؤولیتش را بر عهده بگیرید. دریغا ایمان!…
حال اصلا بیاید فرض کنیم که حرف اخیر شما روی آنتن تلویزیون، درست است. دو حالت بیشتر قابل تصور نیست. یا جریانی که باعث میشود قدیمیها به تلویزیون نیایند، در اکثریت هستند که آن وقت باید پرسید، چرا شما با اکثریت جامعه زبان مشترکی ندارید و در تقابل و خصومت قرار گرفتهاید؟
حالت دوم هم این است که آنان در اقلیت جامعه قرار دارند که اینبار باید پرسید، چطور شما با داشتن آنتن تلویزیون، پول و قدرت، توان مواجههی درست و کارساز و مقابله با یک اقلیت را ندارید و عملا شکست را پذیرا شدهاید؟
اصلا همینکه میشنویم همین گروه ادب و هنر شبکهی چهار، در مدت کوتاه مدیریت شما در راس شبکه، سه، چهار مدیر گروه را به خود دیده، بیانگر این است که یا شیوهی شما به گونهای است که معتمدان و اطرافیانتان هم توان تحمل آن را ندارند، یا افرادی را به کار میگیرید که توان و استاندارد لازم را برای این کار ندارند.
میبینید آقای شاهمرادی! از هر طرف که بنگیریم، این شمایید که باید پاسخگو باشید، نه ضمیر مجهول کف خیابان یا فضای مجازی.