خیانت زنی که شب عقد از شوهرش کتک خورد
زنی که به دنبال رابطه مجازی به شوهرش خیانت کرده است، داستان زندگیاش را بازگو کرد.
به گزارش تازه نیوز، وقتی برای اولین بار آن هم در شب مراسم عقدکنان از همسرم کتک خوردم دیگر مهر او از دلم بیرون رفت به طوری که گویی از او طلاق عاطفی گرفته ام. بالاخره سردی این روابط مرا به سوی آشنایی های حیله گرانه در فضای مجازی کشاند و …
به نقل از خراسان، این ها بخشی از سرگذشت عبرت آموز زن ۲۰ ساله ای است که پس از پایان جلسه محاکمه دادگاه، در انتظار صدور حکم مجازات به سر می برد. این زن جوان در حالی که بیان می کرد همسرم دیگر حاضر نیست حتی برای لحظه ای با من زیر یک سقف زندگی کند، دفتر خاطراتش را به ۸ سال قبل ورق زد و درباره زندگی پرفراز و نشیب خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت:۱۲بهار از عمرم گذشته بود که زمزمه های ازدواج من و پسرخاله ام در فضای خانه پیچید، اما من هیچ علاقه ای به پسرخاله ام نداشتم و نمی توانستم با او ازدواج کنم، اگرچه آن زمان معنی زندگی زناشویی را هم نمی دانستم، اما به مادرم اصرار می کردم تا از این ازدواج چشم پوشی کند، اما پدر و مادرم نگران آینده من و خواهر کوچک ترم بودند.با آن که پدرم در فردوس زمین های کشاورزی داشت و از اوضاع مالی خوبی برخوردار بود، اما بازهم به ازدواج من اصرار می کرد تا دغدغه ای از جانب من نداشته باشد. خلاصه خودم را برای این ازدواج اجباری آماده می کردم که ناگهان سرنوشتم به گونه ای دیگر رقم خورد و خواستگار دیگری زنگ منزلمان را به صدا درآورد.
«دانیال»با آن که ۱۴ سال از من بزرگ تر بود، اما امتیازات بیشتری نسبت به پسرخاله ام داشت .این بود که من با همان تصورات کودکانه برای فرار از ازدواج با پسرخاله ام به خواستگاری دانیال پاسخ مثبت دادم و چنین وانمود کردم که او را خیلی دوست دارم و به جز او فرد دیگری را نمی پذیرم. پدر ومادرم نیز وقتی علاقه عجیب مرا دیدند، بلافاصله مقدمات جشن عقدکنان را فراهم آوردند، ولی در همان شب عقدکنان همسرم مرا به شدت کتک زد؛چراکه به خاطر خرید لوازم سرعقد به اختلاف سلیقه خوردیم و من خواسته های او را نادیده گرفتم . از آن روز به بعد دلهره نفرت آمیز وجودم را فرا گرفت به طوری که هرچه همسرم به من نزدیک تر می شد من از او فاصله می گرفتم. در طول ۳ سال دوران نامزدی بارها به دلیل اختلافات کم اهمیت و سلیقه ای کتک خوردم، اما سکوت کردم و دم نزدم، چراکه خودم به ازدواج با دانیال اصرار داشتم و حالا نمی توانستم نزد خانواده ام از او گلایه کنم. احساس می کردم او هم مرا دوست ندارد، حتی بعد از آغاز زندگی مشترک این اختلافات کم رنگ نشد. همسرم شب ها دیروقت به خانه می آمد و روز بعد هم تا هنگام ظهر می خوابید. وقتی هم از خواب بیدار می شد به بیرون از خانه می رفت و من باز در سکوت و تنهایی به سر می بردم تا این که برای رهایی از این شرایط گوشی تلفنم را برداشتم و سرگرم فضاهای مجازی شدم.
دیگر انگار طلاق عاطفی بین من و دانیال وجود داشت و من برای او هیچ ارزشی نداشتم. درهمین روزها بود که در اینستاگرام با «هومن» ارتباط برقرار کردم. او جوانی مجرد و از بستگان دور مادرم بود. این ارتباط مجازی ابتدا با احوال پرسی و جملات تعارف گونه خانوادگی آغاز شد، اما آرام آرام به بیان ناکامی و اختلافات من در زندگی زناشویی رسید. «هومن» هم صبورانه به گلایه ها و درددل هایم گوش می داد و با جملات احساسی خود مرا دل باخته خودش کرد تا حدی که پیشنهاد داد برای رهایی از این شرایط اسفبار از همسرم طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم! این در حالی بود که دانیال متوجه ارتباط پنهانی من در فضای مجازی شده بود و همه تصاویر و پیامک هایم را به صورت پنهانی بررسی می کرد. من هم با آن که احساس می کردم گوشی تلفنم هک شده است، اما اعتنایی نمی کردم و بی خیال تر از این حرف ها بودم. بعد از مدتی دانیال بسیاری از پیامک ها و تصاویر را به من نشان داد، ولی من خودم را به آن راه زدم و همه آن تصاویر را فتوشاپ قلمداد کردم با وجود این دانیال در کمال ناباوری مرا کتک نزد و همه آن اسناد را به قاضی دادگاه ارائه داد. اکنون نیز در حالی به انتظار حکم مجازات نشسته ام که همسرم مشغول فراهم کردن مقدمات طلاق است و حتی برای لحظه ای هم نمی خواهد با من در زیر یک سقف زندگی کند اما ای کاش…