قتل شوهر خیانتکار به دست زن معتاد

زنی جوان که شوهر خود را به قتل رسانده است، جزییاتی از زندگی‌اش را شرح داد.

به گزارش تازه‌نیوز، بعد از آن که در دوران نوجوانی به مصرف مواد افیونی آلوده شدم دیگر پدر ومادرم نیز کاری به کارم نداشتند و من مدام برای مصرف مواد به منزل مجردی دوست پسرم می رفتم تا این که گرفتار شیشه وکریستال شدم و با مرد معتادی ازدواج کردم که …

به نقل از خراسان،این ها بخشی از اظهارات زن ۳۱ ساله ای است که نهم دی گذشته همسر ۴۱ ساله اش را با دو ضربه کارد به قتل رساند و طولی نکشید که با تلاش نیروهای کلانتری خواجه ربیع مشهد به دام افتاد. این زن جوان در حالی که چند روز بعد از وقوع این جنایت هولناک اشک ندامت می ریخت و مواد مخدر را عامل همه بد بختی هایش می دانست درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی بانوان مشهد گفت:در شهر کلات در خانواده ای ضعیفی به دنیا آمدم. من بودم و ۳ برادرم که با پدر و مادرم زندگی می‌کردیم.

کودکی خوبی داشتم تا این که به مدرسه رفتم و بعد ازگذراندن دوره ابتدایی وارد دوره راهنمایی شدم. درس هایم زیاد خوب نبود و همیشه مورد ایراد معلم ها قرار می‌گرفتم و دوستانم مرا مسخره می کردند تا این که درکلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده و با دوستانی نه چندان مناسب آشنا شدم. آنها مرا با تریاک آشنا کردند و چند بار که مصرف کردم از این که مرا بی‌خیال می کرد لذت می بردم و روز به روز مصرف من بیشتر می شد. پدر و مادرم هم به کار من کاری نداشتند و سرگرم زندگی شان بودند. البته من هر روز که برای کشیدن مواد به خانه دوستانم (دوست پسر) می رفتم شب ها را به خانه برمی‌گشتم تا این که مردی به خواستگاری من آمد و من هم چشم بسته جواب دادم ولی چند ماهی که گذشت به دلیل نداشتن تفاهم دردوران عقد خیلی راحت از هم جدا شدیم و من همچنان برای خرید و کشیدن مواد به خانه دوست پسرم می رفتم تا این که در خانه یکی از دوستانم با برادرش «هادی» آشنا شدم و کم کم به هم علاقه مند شدیم و او به خواستگاری من آمد و خیلی سریع مقدمات ازدواج مان فراهم شد وخیلی ساده به خانه خودمان رفتیم.

اوایل زندگی خوب بود، هم من و هم «هادی» مواد مصرف می‌کردیم تا این که بعد از دو سال خدا فرزند دختری به ما داد تا این که متوجه شدم «هادی» با زنان دیگر هم رابطه دارد و به من خیانت می کند با این که عاشقش بودم کم کم داشتم از او متنفر می‌شدم، هرچه با او صحبت می کردم او درست بشو نبود که نبود.

یک روز که برای خرید مواد به خانه یکی از دوستانم(مصطفی) رفتم هنگامی که به خانه برگشتم «هادی» خانه بود و شروع کرد به سر و صدا که تا الان کجا بودی؟ با که بودی؟ و …

با این جملات جر و بحث بین ما دوباره شروع شد من هم که خمار بودم و حال و حوصله مشاجره را نداشتم پاسخ های سربالا دادم و این گونه خشم شوهرم را برانگیختم. لحظاتی بعد درگیری بین ما به صورت جدی شدت گرفت که من با عصبانیت به سوی آشپزخانه رفتم وزمانی به طرف«هادی»بازگشتم که دسته کارد را دردستم می فشردم.آن لحظه دخترم«یلدا» هم در خواب بود که ناگهان تیغه کارد را به شکم شوهرم فرو کردم و هنگامی که او روی زمین افتاد پتویی را رویش کشیدم و از ترس بدون آن که کفش های دخترم را بردارم، او را به آغوش گرفتم و از خانه فرار کردم. به خاطر این که خیلی خمار بودم ابتدا به کنار دیواری در نزدیکی پمپ بنزین جاده کلات رفتم و بعد هم ماجرای قتل را برای مرد ضایعات فروش بازگو کردم که در سرمای آن روز مرا به داخل اتاق برد تا هنگام مصرف مواد مخدر دختر کوچکم از سرما نلرزد و …

این زن جوان در حالی که بیان می کرد دلم برای دختر ۳ ساله ام می سوزد با دستورسرهنگ گلزاری( رئیس کلانتری بانوان) در اختیار کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.