قطار سریع‌ السیر؛ فیلمی پر از جنایت که از خنده روده‌برتان می‌کند!

قطار سریع‌السیر فیلمی است که از همان ابتدا قرار است یک اکشن مفرح و سرگرم‌کننده باشد. فیلمی که به خوبی می‌تواند با طنز خاص خودش مخاطب را تا آخر مشتاق و خندان نگهدارد.

به گزارش تازه‌نیوز، فیلم قطار سریع‌السیر  ساخته‌ی دیوید لیچ، اکشنی است که براساس ماریا سوسکه (Maria Beetle)، رمانی ژاپنی به‌نویسندگیِ کوتارو ایساکا، ساخته و پرداخته شده است. رمانی که در سال ۲۰۱۰ نوشته و منتشر شد و داستانِ چند آدم‌کش حرفه‌ای را تعریف می‌کند که همه درون قطاری سریع‌السیر گرد آمد‌ه‌اند.

خلاصه داستان فیلم قطار سریع السیر

فیلم قطار سریع السیر بر اساس رمان سال ۲۰۱۰ کوتارو ایساکا به نام ماریا بیتل (که بعدتر با عنوان قطار سریع‌السیر به انگلیسی ترجمه شد) ساخته شده است. زک الکویچ که با نگارش فیلمنامه خیابان ترس بخش دوم: ۱۹۷۸ شناخته می‌شود، مسئولیت اقتباس از این رمان را به عهده داشته است که خلاصه داستان قطار سریع السیر را اینجا می‌خوانید؛

آدمکش بدشانس لیدی‌باگ (برد پیت) از سوی مربی‌اش (ساندرا بولاک) به یک ماموریت به ظاهر ساده فرستاده می‌شود: سوار یک قطار سریع‌السیر شینکانسن ژاپنی بشود، یک کیف را پس بگیرد و در ایستگاه بعدی پیاده شود. اگرچه تقدیر ممکن است نقشه‌های دیگری داشته باشد. زیرا آخرین ماموریت لیدی‌باگ او را در مسیر برخورد با دشمنان بی‌رحمی از سراسر جهان قرار می‌دهد. دشمنانی که همه با اهداف مرتبط و در عین حال متضادی در سریع‌ترین قطار جهان دور هم جمع شده‌اند.

بازیگران فیلم قطار سریع السیر

برد پیت در نقش یک قاتل پا به سن گذاشته به نام لیدی‌باگ گروهی از بازیگران با استعداد را در قطار سریع‌السیر رهبری می‌کند. ساندرا بولاک به عنوان مربی او، جوئی کینگ در نقش یک زن مزدور جوان که وانمود می‌کند یک دختر مدرسه‌ای بریتانیایی است، آرون تیلور-‌جانسون در نقش یک قاتل بریتانیایی و برایان تایری هنری در نقش برادر او در کنار اندرو کوجی در نقش یویچی کیمورا عضو ژاپنی سازمان مرگ سفید، گروه اصلی بازیگران فیلم را تشکیل می‌دهند.

زاری بیتز، ماسای اوکا، مایکل شنون، لوگان لرمن، هیرویوکی سانادا، کارن فوکوهارا، بد بانی، پاشا لیچنیکوف و میرای گربیچ، از دیگر بازیگران فیلم هستند.

 

آنچه منتقدان درباره این فیلم گفته‌اند

شیکاگو سان تایمز | امتیاز: ۸۸  از ۱۰۰

ریچارد روپر | فیلم قطار سریع السیر مملو از دعواهای بزرگ، ناسازگاری‌ها و تصادف‌های بی‌رحمانه است که اغلب به ضرب و شتم منجر می‌شوند. برخی از سلاح‌های استفاده شده عبارتند از: اسلحه‌ها، چاقوها، بطری آب، یک حیوان عروسکی، شمشیرها، بمب‌ها، یک دسته جارو، لپ‌تاپ، کمبربندهای ایمنی، کیف‌ها، مشت‌ها، نارنجک‌ها، سرسوزن‌های پر از سم و بله حتی یک مار در قطار.

پولیگان | امتیاز: ۸۰ از ۱۰۰

جاشوا ریورا | اگر لیچ از این همه ترفندهای سبکی فیلم‌های گای ریچی وام نمی‌گرفت و فقط اجازه می‌داد که مهارت‌ و توانایی‌ خودش بدرخشد، شاید قطار سریع‌السیر فیلم بهتری هم می‌شد. بنابراین مخاطبان می‌توانستند قدردانی بهتری از این فیلم بخاطر کمدی اکشن فوق‌العاده‌‌اش داشته باشند.

واکس | امتیاز: ۷۰ از ۱۰۰

آلیسا ویلکینسون | اگر فیلم قطار سریع السیر یک موفقیت است شاید علتش این باشد که یک واقعیت گریزی خالص در بهرین حالت خود است، بدون آنکه حاوی هیچ پیام یا درسی باشد.

نیویورک تایمز | امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰

مانولا دارگیس | فیلم قطار سریع السیر با بازی برد پیت یک فیلم شوخ قابل تماشا، احمقانه‌، قابل پیش‌بینی و گاهی خنده‌دار است.

فرید متین درباره این فیلم نوشته است که (خطر لو رفتن داستان فیلم)؛ 

قطار سریع‌السیر داستان چندین آدم‌کش حرفه‌ای را تعریف می‌کند که همگی درون یک قطار گرد هم آورده شده‌اند تا هر کدام به مأموریتی که برایشان تعریف شده است برسند. اما فیلم در پیرنگ خود، قصه‌اش را به‌سادگی در اختیار مخاطب نمی‌گذارد و اجازه می‌دهد تا او ذره‌ذره به این موقعیت اشراف پیدا کند.

ساختار روایی فیلم بر این اساس پیش می‌رود که شخصیت‌ها کم‌کم و به‌ترتیب معرفی می‌شوند، شاید چیزی از پیش‌داستان‌شان به‌نمایش دربیاید (مثل کاراکتر پدر و ماجرای مربوط‌به پسرش)، موقعیت فعلی‌شان تا اندازه‌ای شرح داده می‌شود، و بعد هرچه جلوتر می‌رویم، رابطه‌ی این شخصیت‌ها با یک‌دیگر و موقعیتِ کلی آشکار می‌گردد. فیلم روایتی خطی دارد و هر از گاهی، برای معرفی بهتر شخصیت‌ها یا موقعیت‌ها و بیشتر برای ارجاعاتی کمک‌کننده به پیش‌داستان‌های شخصیت‌ها، از فلاش بک استفاده می‌کند.

فیلم عامدانه فضایی کمیک به خود گرفته است. جدای از موقعیت‌ها ــ که در پاراگراف پیشین مثالی درباره‌اش زده شد و مثالِ دیگرش مربوط‌به صحنه‌ای است که کفشدوزک و لیمو در «واگن سکوت» با یک‌دیگر درگیر می‌شوند ــ روابط بین شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها و اتفاقات نیز باعث می‌شوند تا فیلم فضایی مفرح و کمدی داشته باشد و این‌گونه ما با فیلمی سیاه و جدی مواجه نیستیم. تصمیمی که باعث شده است تا فیلم به اثری سرگرم‌کننده‌تر تبدیل شود. بزرگ‌‌ترین مشخصه‌ی فیلم در زمینه‌ی روابط شخصیت‌ها به دو کاراکتر لیمو و نارنگی برمی‌گردد. دو آدم‌کشی که با یک‌دیگر کار می‌کنند. کسانی که برادرانِ دوقلو خوانده می‌شوند، ولی یکی‌شان سیاه‌پوست است و دیگری سپیدپوست.

دل‌بستگیِ لیمو (برادر سیاه‌پوست، با بازی برایان تایری هنری) به برنامه‌ی تلویزیونی «توماس و دوستان» نیز یکی از قسمت‌های مفرح ضخصیت‌پردازیِ اوست. اشاره‌های مکرر او به این برنامه و چیزهایی که از شخصیت‌هایش یاد گرفته است یکی از ترجیع‌بندهای اصلی دیالوگ‌های فیلم است. لیمو ادعا می‌کند که ازطریق آموخته‌هایش از این برنامه‌ی باسابقه، به شناخت درست و دقیقی از آدم‌ها رسیده است و می‌تواند هر کس را، بعد از چند دیالوگ، بشناسد. طرفه آن‌که این ادعای او نیز درست است و تشخیص‌هایی که او در طول فیلم و براساس همین ایده می‌دهد همگی درست از آب درمی‌آیند.

رابطه‌ی لیمو و نارنگی نیز جذاب از کار درآمده است. ارتباطی که هم سویه‌ای مشفقانه دارد و هم سویه‌ای آزارنده. درست مثل رابطه‌ی دو دوست صمیمی و قدیمی. این دو نیز، که از کودکی با یک‌دیگر بزرگ شده‌اند، رابطه‌ای این‌گونه دارند.

می‌توان گفت این کاراکترها تا اندازه‌ای یادآور وینسنت (جان تراولتا) و جولز (ساموئل ال. جکسون) نیز هستند. دو آدم‌کشی که کوئنتین تارانتینو در پالپ فیکشن (۱۹۹۴) خلق و ماندگار کرد. شباهت‌های آشکاری دراین‌میان وجود دارد. دو آدم‌کش، یکی سیاه‌پوست و دیگری سفیدپوست، نوع ارتباط آن‌ها با یک‌دیگر و مهم‌تر از همه بحث‌هایی که با هم می‌کنند. بحث‌هایی که برگرفته از متریال‌های موجود در فرهنگ عامه‌اند ــ مثل همان برنامه‌ی «توماس و دوستان».

در فیلم تارانتینو نیز، جولز به شهودی می‌رسید که کمک‌کننده‌اش بود و باعث می‌شد نجات پیدا کند، درحالی‌که وینسنت حرف او قبول نداشت. این‌جا نیز، لیمو با شناختی که از آدم‌ها به‌دست آورده و مدام مورد تمسخرِ نارنگی قرار می‌‌گیرد و البته با کمی چاشنی خوش‌شانسی، زنده می‌ماند و رفیق شفیق‌ش از دست می‌رود. می‌توان شباهت دیگر و کلی‌تری را نیز بینِ ان دو فیلم رصد کرد: کیف. همین‌گونه که در پالپ فیکشن، یکی از ماجراهای اصلی بر سر پیداکردن و برگرداندن یک کیف بود، این‌جا نیز پیداکردن و رساندن کیف به مرگ سفید یکی از اهداف اصلی آدم‌کش‌هاست.

بعد از پیش‌داستان مربوط‌به شخصیتِ پدر، ما در ابتدا با کاراکترِ کفشدوزک (با بازی برد پیت) همراه می‌شویم. آدم‌کشی که بعد از مدت‌ها دوباره به کار برگشته است تا در مأموریتی، کیفی را از درون قطار بدزدد. او احتمالن بی‌خبرترین کاراکتر فیلم است. هیچ ایده‌ای بابت اتفاقاتی که قرار است بیفتد ندارد و گمان می‌کند مأموریت‌ش فقط برداشتنِ کیف و پیاده‌شدن در ایستگاه بعد است. بخشی از بار کمیک فیلم را نیز همین مسئله شکل می‌دهد. اینکه او در جریان مأموریتِ ظاهرن بسیار ساده‌اش، با دشواری‌ها و پیچیدگی‌های بسیار زیادی مواجه می‌شود. درحالی‌که او به‌سادگی و در اولین تلاش می‌تواند کیف را پیدا کند و تنها کاری که باید بعدش بکند این است که از قطار پیاده شود، در هر ایستگاه او با مخاطره‌ای جدی مواجه می‌شود. مخاطره‌هایی که هر یک به نبردی برای مرگ و زندگی تبدیل می‌شوند.

او از همان ابتدا، هم به‌واسطه‌ی دیالوگی که پشت تلفن می‌گوید و هم به‌واسطه‌ی رفتن ناگهانی پایش در آبِ جمع‌شده کنار جدول، شخصیتی بدشانس معرفی می‌شود. کسی که مدام با بدبیاری‌های مختلف در کار مواجه می‌شود. اتفاقی که می‌توان آن را به‌عینه در فیلم و در جریان اتفاقات مشاهده کرد. چیزی که با لقب‌ش نیز تضاد دارد. درحالی‌که کفشدوزک نماد خوش‌شانسی است، او مدام بدشانسی می‌آورد. شخصیت‌پردازی او نیز جنبه‌هایی کمیک در خود دارد. او کسی است که برای مدتی کار را کنار گذاشته بوده تا استراحت کند و نیز بتواند روحیه‌اش را پرورش بدهد.

کاری که با خواندن کتاب‌های عامه‌پسند روان‌شناسی انجام داده است. تأثیر این مطالعات در حرف‌هایی که او با خود می‌زند و نیز در چند دیالوگ محدودی که در اواخر فیلم با کاراکتری دیگر برقرار می‌کند مشهود است. البته دیالوگ او با پیرمرد در پرده‌ی سوم فیلم و چیزی که پیرمدر درباره‌ی فلسفه‌ی «کفشدوزک» به او می‌گوید باعث می‌شود که او نیز به نگرش تازه‌ای درباره‌ی خود و وقایع پیرامون‌ش برسد و به‌نوعی شخصیت‌ش و شناخت‌ش از خودش تقویت شود. چیزی که می‌توان آن را تا اندازه‌ای به‌عنوان رشد شخصیت پذیرفت.

 

قطار سریع‌السیر صدالبته که درنهایت فیلمی تجاری و گیشه‌ای است و نمی‌توان از آن انتظارات بی‌جایی داشت. انتظاراتی نظیر عمق یا مضامین درگیرکننده یا میزانسن‌های حساب‌شده و معنادار و غیره و غیره. حد و اندازه‌های فیلم مشخص است و فیلم هم در حدود همین محدوده خوب حرکت می‌کند و می‌تواند مخاطب را پای فیلم نگه دارد. اکشنی با میزانسن و دکوپاژی ساده و تصویربرداری‌ای تمیز، همراه‌با خشونتی گرافیکی و صحنه‌های درگیر‌کننده، استفاده از طراحی گرافیکِ برجسته و نمایان و چیزهایی از این دست. در راستای داستان کلی، فیلم ایراد خاصی ندارد.

می‌توان به سکانسِ رسیدن به ایستگاه کیوتو و مواجه‌شدن با مرگ سفید خرده‌هایی گرفت. نظیرِ اینکه دیالوگ‌هایی که او با کفشدوزک رد و بدل می‌کند درواقع فقط برای انتقال اطلاعاتی به مخاطب‌اند که می‌توانستند بهتر و هنرمندانه‌تر و نه این‌چنین مستقیم در اختیار او قرار بگیرند. صحنه‌ای که بیش از اندازه نیز طولانی شده و به‌دلیل همین بار اطلاعات‌دهندگی‌اش، خسته‌کننده نیز از کار درآمده است. از این‌جا به بعد نیز فیلم وارد اکشنی به‌مراتب اغراق‌شده می‌شود. چیزی که مرتبه‌ی فیلم ــ لااقل برای نگارنده ــ پایین‌تر می‌آورد. اتفاقاتی که در آن چند دقیقه‌ی پایانی می‌افتد غیرقابل‌باورند و فیلم را از مسیر درستی که در حال طی‌کردن‌ش بود دور می‌کنند. هر چند غافل‌گیریِ نهایی، مربوط‌به ماجرای لیمو و شاهزاده، باز هم برگ برنده‌ای است که فیلم رو می‌کند.

در کل فیلم قطار سریع‌السیر یک کمدی جالب است که می‌تواند علی‌رقم خشونت درونش حسابی سرگرم کننده باشد و شما را بخنداند.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.