طلاق از مرد معتاد که بچه‌هایش را وادار به گدایی می‌کرد

زن جوان که برای طلاق به دادگاه خانواده درخواست داده، مدعی است، همسر معتادش او و 5 فرزند بیمارش را وادار به تکدی‌گری می‌کند.

به گزارش تازه‌نیوز، زن جوان که برای طلاق به دادگاه خانواده درخواست داده، مدعی است، همسر معتادش او و ۵ فرزند بیمارش را وادار به تکدی‌گری می‌کند.

به نقل از ایران، چند روز قبل زن جوانی همراه مردی ژنده‌پوش و معتاد به دادگاه خانواده رفت تا از شوهرش جدا شود. وی وقتی در شعبه مقابل قاضی نشست درباره علت این درخواست گفت: جناب قاضی ۲۵ ساله بودم که به اجبار خانواده‌ام به عقد این مرد درآمدم. هنوز چند ماه از ازدواج‌مان نگذشته بود که فهمیدم همسرم معتاد است.

خواستم از او جدا شوم که خانواده‌ام اجازه ندادند و گفتند نمی‌توانی طلاق بگیری، با چادر سفید رفتی باید با کفن سفید برگردی، ما جایی برای نگهداری از تو نداریم.

با اینکه اصلاً دوست نداشتم زندگی مشترکم را با این مرد ادامه دهم اما به ناچار سکوت کردم و قرار شد او اعتیادش را ترک کند. شوهرم یک ماه در خانه بستری شد و به‌ظاهر ترک کرد، بعد هم اطرافیان و خانواده‌ام به من گفتند دیدی داشتی به خاطر یک اشتباه عجولانه زندگی‌ات را نابود می‌کردی.

 

من هم خوشحال از اینکه شوهرم ترک کرده به زندگی امیدوار شدم. مدتی بعد هم با توصیه اطرافیان برای استحکام زندگی و سربه‌راه شدن همسرم تصمیم گرفتم بچه‌دار شوم، اما این دومین اشتباه زندگی‌ام بود چرا که فقط چند ماه بعد از به دنیا آمدن فرزندم، متوجه شدم شوهرم دوباره به سراغ مواد مخدر رفته است.

 

او در حین صحبت ناگهان بغضش ترکید و با گریه ادامه داد: وقتی پسرم کمی بزرگ‌تر شد متوجه شدم نمی‌تواند راه برود و مشکل جسمی دارد. بیماری فرزندم مرا نابود کرد، بیکاری و اعتیاد شوهرم از یک طرف و بیماری فرزندم باعث شد که احساس کنم دیگر امیدی برای زندگی ندارم. با این حال برای تأمین هزینه‌های مداوای فرزندم و گذران زندگی به هر سختی خودم کار می‌کردم؛ از پاک و خرد کردن سبزی گرفته تا درست کردن ترشی و خیارشور و…

در همین موقع مرد جوان با اعتراض از روی صندلی بلند شد و گفت: آقای قاضی دروغ می‌گوید من هم کار می‌کردم، از صبح تا شب دستفروشی می‌کردم تا خرج زن و بچه‌ام را بدهم…

اما قاضی با دست او را به سکوت دعوت کرد و از زن جوان خواست به صحبتش ادامه دهد.

زن جوان گفت: بله او مدتی دستفروشی می‌کرد و بعد هم اصرار داشت حالا که بچه اولمان بیمار است دوباره صاحب فرزند شویم و من هم با وجود مشکلات زندگی پذیرفتم و دوباره باردار شدم، اما این بار بچه‌ها دوقلو بودند و باز هم هر دو بیمار؛ یکی از آنها اوتیسم داشت و دیگری هم نابینا بود و باز هم من ماندم و کوهی از مشکلات.

قاضی پرسید: اما انگار شما ۵ فرزند دارید، چرا با این همه مشکلات دوباره بچه‌دار شدید؟

زن با ناراحتی گفت: فکر می‌کردم بچه‌های بعدی سالم باشند، اما بچه چهارمم نارسایی کلیه داشت و بچه پنجمم مشکل قلبی. با اینکه از این همه مشکل و ناراحتی در مرز جنون بودم، شوهرم پیشنهاد عجیبی داد و گفت، مردم با دیدن این بچه‌های بیمار و علیل دلشان می‌سوزد و پول خوبی به ما می‌دهند. بعد هم ما را وادار می‌کرد از صبح تا شب در خیابان تکدی‌گری کنیم. آقای قاضی چند ماه است صبح‌ها شوهرم بعد از مصرف هروئین بچه‌هایم را که همگی بیمار هستند از خواب بیدار می‌کند و به زور آنها را به خیابان می‌فرستد تا گدایی کنند و برایش پول بیاورند. به آنها می‌گوید، ما اینجا خیریه نداریم که شما مفت بخورید و بخوابید، باید کار کنید تا اجازه بدهم در این خانه بمانید. ما باید هم خرج زندگی را بدهیم هم پول مواد او را. چند بار که مقاومت کردم به قصد کشت مرا کتک زد و من به‌ناچار به پزشکی قانونی رفتم و طول درمان هم گرفتم که مدارک آن داخل پرونده‌ام است.

 

مرد معتاد حرف‌های همسرش را قطع کرد و گفت: من او را نزدم و نمی‌دانم چه کسی او را زده و حالا می‌خواهد از من انتقام بگیرد.

زن در جواب گفت: استشهاد محلی هم گرفته‌ام که همسایه‌ها شهادت داده‌اند همسرم مرا کتک می‌زند. حتی جواب آزمایش هم نشان می‌دهد او معتاد است.

قاضی رو به شوهر این زن کرد و پرسید: تا کی می‌خواهی به این رفتارهایت ادامه دهی؟ کار که نمی‌کنی، اعتیاد که ‌داری، همسرت را هم کتک می‌زنی، حالا کارت به جایی رسیده که بچه‌های بیمارت را وادار به تکدی‌گری می‌کنی؟

 

مرد جوان سرش را پایین انداخت و گفت: باور کنید مصرف مواد مخدر اجازه فکر کردن به من نمی‌دهد. من نه پولی دارم که نفقه همسرم را بدهم و نه می‌توانم مهریه‌اش را بپردازم. من همسرم را دوست دارم و اصلاً نمی‌خواهم او را طلاق بدهم. زندگی ما آنقدرها هم که او تعریف می‌کند بد نیست.

زن با عصبانیت گفت: بله آقای قاضی برای او این زندگی بد نیست. مدام بچه‌ها را به خیابان می‌فرستد و پول گدایی آنها را می‌گیرد و در خانه مواد مصرف می‌کند و بی‌خیال این زندگی شده است. من دیگر نمی‌توانم به زندگی با او ادامه دهم. حالا هم نه دیه می‌خواهم و نه مهریه، فقط می‌خواهم او از زندگی من و فرزندانم بیرون برود. با کار کردن خرج خودم و بچه‌هایم را می‌دهم.

در پایان قاضی بر اساس مدرک‌های موجود در پرونده و درخواست زن جوان، حکم طلاق این زوج را صادر کرد.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.