رد پای اعتیاد در جنایت‌های هولناک

بررسی بسیاری از پرونده‌های جنایی نشان می‌دهد اعتیاد در تعداد زیادی از قتل‌ها، به ویژه جنایت‌های خانوادگی نقش بسیار پررنگی دارد.

گاه اعتیاد به صورت مستقیم و به دلیل عوارض سوء‌مصرف سبب‌ساز آدمکشی می‌شود و گاه تبعات غیرمستقیم آن، از جمله نداشتن پول برای خرید مواد، منجر به آن می‌شود که دست معتادان به خون دیگران به ویژه اطرافیان‌شان آغشته شود.

به گزارش سایت جنایی، جوانی ۲۷ ساله که چندی قبل از سوی کارآگاهان پلیس آگاهی تهران به جرم قتل دستگیر شد، در اعترافاتش گفته است: من ماده مخدر کمیکال مصرف می‌کنم و معتاد هستم، قبل از آنکه به کمیکال معتاد شوم گل می‌کشیدم. مقتول، موادفروش و از دوستانم بود و من مواد را گرمی ۳۵۰ هزار تومان از او می‌خریدم. روز حادثه هم مواد کشیده بودم اما پولش را ندادم. بعد از مصرف توهم زدم. فکر کردم یک لشکر دنبالم هستند و به سمتم می‌آیند، برای همین با چاقو مقتول را زدم و فرار کردم. پس از قتل هم چند روزی در خیابان سرگردان بودم و در پارک‌ها می‌خوابیدم تا اینکه دستگیر شدم.

پسری دیگر که او نیز به دلیل اعتیاد مرتکب قتل شده و مردی میانسال را کشته است، بعد از این‌که از سوی پلیس تهران دستگیر شد، ماجرا را این طور شرح داد: شیشه می‌کشیدم، اما ترک کرده بودم، چون حدود سه سال قبل متوجه شدم ‌به بیماری روحی مبتلا شده‌ام. ‌دکتر گفت باید در بیمارستان بستری شوم. در آنجا به من دارو می‌دادند و بعد از اینکه مرخص شدم باید مصرف داروهایم را ادامه می‌دادم اما اغلب فراموش می‌کردم. وقتی دارویم را فراموش می‌کنم، توهم سراغم می‌آید؛ زمزمه‌هایی در گوشم می‌شنوم که اذیتم می‌کنند. حتی افرادی را می‌بینم که مانند شبح هستند، چون چشم من فقط آنها را می‌بیند. اشباح برایم توطئه می‌کنند و به چشم می‌بینم که نقشه قتل مرا می‌کشند. ناچارم از آنها اطاعت کنم، وگرنه جانم در خطر است. روز حادثه رفتم خیابان که دوری بزنم. با همان افراد نامرئی درگیر شدم و مدام سرشان فریاد می‌کشیدم. قاچاقچیان و خلافکاران محل، با دیدن من تصور کردند که پلیس مخفی هستم و می‌خواهم آنها را دستگیر کنم. در همان لحظه پسری جوان به سمتم آمد و گفت برو محله خودتان. او مرا چپ‌چپ نگاه می‌کرد که ناگهان اشباح را دیدم. آنها در گوشم گفتند با او درگیر شو. بر سر پسر جوان فریاد کشیدم و گفتم آنجا محله ماست. ناگهان پدرش در دفاع از پسرش، ‌وارد درگیری شد. من هم به این گمان که قرار است به من آسیبی برساند با چاقو او را زدم، چون اشباح مدام در گوشم می‌گفتند بزن، بزن. اگر از دستورشان اطاعت نمی‌کردم، ممکن بود خودم بمیرم.

رد پای اعتیاد در بسیاری از جنایت‌های خانوادگی، به ویژه قتل والدین هم دیده می‌شود. پسری جوان که پدر و مادرش را کشته و در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده است، چنین می‌گوید: من ناخواسته پدر و مادرم را کشتم. از کودکی مشکل اعصاب و روان دارم. از حدود ۱۰ سال قبل هم معتاد شدم و از سوی دیگر شب‌ها هم در خواب راه می‌روم و دست به کارهایی می‌زنم که وقتی بیدار می‌شوم اصلاً در خاطرم نمی‌ماند. مادرم خیلی سعی کرد مرا ترک بدهد و چند بار هم من را به کمپ ترک اعتیاد برد اما هر بار که بر‌می‌گشتم فقط حدود پنج یا شش ماه خوب بودم و دوباره به سمت مواد می‌رفتم و اوضاعم بدتر می‌شد. روز حادثه حالم خیلی بد بود و کلافه بودم. اتاقم را به هم ریختم و ناگهان زیر تختم یک جسم عجیب پیدا کردم که شبیه طلسم بود. فکر کردم مادرم مرا طلسم کرده و دلیل حال بدم وجود همین طلسم است. از شدت ناراحتی، طلسم و تختم را با هم آتش زدم. مادرم که متوجه سروصدا شد به اتاقم آمد و شروع به داد و فریاد کرد. با این سروصداها حالم بدتر شد و او را زدم، بعد پدرم آمد که او را هم با چاقو زدم، نمی‌فهمیدم چه کار می‌کنم. الان هم عذاب وجدان دارم و شرمنده هستم. تنها آرزویم این است که بر سر مزار پدر و مادرم بروم و حلالیت بطلبم.

زنی مسن که شوهرش به دست پسرش به قتل رسیده است، می‌گوید: من، همسر و پسرم با هم زندگی می‌کردیم. پسرم معتاد است. دو شب قبل پسرم به ما حمله کرد. او پول می‌خواست تا مواد بخرد اما پدرش به او پول نداد. برای همین قمه برداشت تا پدرش را بزند. من سعی کردم جلوی او را بگیرم که با قمه دست مرا هم زخمی کرد. بعد ضربه‌ای به سر پدرش زد. در همین حین، من به بچه‌های دیگرم زنگ زدم و گفتم بیایید که برادرتان پدرتان را کشت.

مردی به نام کامبیز که همسرش را به کام مرگ کشانده نیز می‌گوید: من معتاد به هروئین و شیشه هستم. می‌ترسیدم زنم مرا تنها بگذارد و از من جدا شود. اگر از من جدا می‌شد، بچه‌هایم با او می‌رفتند و من هیچ جایی برای زندگی نداشتم. از طرفی من در توهم مصرف شیشه و هروئین، همسرم را به قتل رساندم و الان هم پشیمان هستم. اختلاف من و همسرم بیشتر به خاطر اعتیاد من بود. ۱۵ سال قبل در رفت‌وآمد با دوستان ناباب معتاد شدم و زندگی‌ام سیاه شد. همسرم همیشه تلاش می‌کرد من اعتیادم را ترک کنم و چند باری هم با برادرش مرا به کمپ برده و بستری کرده بودند، اما من هر بار دوباره شروع می‌کردم. لحظه حادثه هم فکر کردم می‌خواهد دوباره مرا به کمپ ببرد و از من جدا شود. البته من از سرایداری هم ناراحت بودم و با همسرم اختلاف داشتم. من در سرایداری هیچ نقشی نداشتم و نقاش ساختمان هستم. زنم همیشه مرا ساعت ۶ صبح از خانه می‌فرستاد برای آنها نان بخرم و وقتی نان را تحویل می‌دادم، همان ساعت مرا بیرون می‌کرد و می‌گفت تا ساعت ۴ بعدازظهر به خانه برنگردم، چون معتاد بودم. من در این مدت حیران و سرگردان کوچه و خیابان و همیشه از این موضوع ناراحت و عصبانی بودم. روز حادثه از سر کارم به خانه برگشتم و همسرم در آشپزخانه بود. ما دوباره به خاطر اعتیادم با هم مشاجره کردیم. من فکر کردم او می‌خواهد مرا ترک کند، به همین خاطر هم با چاقوی یادگاری که یکی از بستگانم به من داده بود ضربه‌ای به او زدم. همسرم فرار کرد و من هم در پاگرد پله‌ها به او رسیدم و دوباره به او ضربه زدم.

پیشگیری از اعتیاد با آموزش‌ مهارت زندگی به نوجوانان در دوران تحصیل یکی از مهم‌ترین گام‌هایی است که می‌توان برای پیشگیری از این‌گونه جنایت‌ها برداشت و پس از آن همزمان با فراهم کردن بسترها و شرایط درمان معتادان، باید آموزش خانواده این افراد برای نحوه رفتار درست و منطقی نیز در دستور کار سازمان‌های مسئول در این حوزه قرار بگیرد تا بتواند در کاهش این آسیب‌ها موثر واقع شود.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.