طلاق به خاطر حساسیت روی فرزند

حساسیت‌های بیش از حد مرد جوان روی فرزندشان، باعث جدایی او از همسرش شد. این زوج که مرتب سر این موضوع با یکدیگر درگیر بودند، درنهایت پای‌شان به دادگاه خانواده باز شد، تا با وجود یک فرزند کوچک از یکدیگر برای همیشه جدا شوند.

حساسیت‌های بیش از حد مرد جوان روی فرزندشان، باعث جدایی او از همسرش شد. این زوج که مرتب سر این موضوع با یکدیگر درگیر بودند، درنهایت پای‌شان به دادگاه خانواده باز شد، تا با وجود یک فرزند کوچک از یکدیگر برای همیشه جدا شوند.

به گزارش جام جم، زن جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی مشترکش گفت: آقای قاضی شوهرم بیمار است و حاضر نیست خودش را درمان کند. زندگی ما از وقتی پسر کوچک‌مان به دنیا آمد، تیره‌و‌تار شد و شوهرم رفتارش تغییر کرد. از همان روزهای بارداری، روی این بچه حساس بود. برای همین غذا خوردن  راه رفتن و تمام کارهای مرا کنترل می‌کرد. اجازه نمی‌داد هر غذایی بخورم، چون می‌گفت شاید برای بچه خوب نباشد. اجازه نمی‌داد کاری را انجام دهم، چون فکر می‌کرد ممکن است به بچه آسیب برسد. خلاصه دوران بارداری بسیار بدی را پشت‌سر گذاشتم. از وقتی هم پسرمان به دنیا آمد رفتارش بدتر شد، حتی اجازه نمی‌داد مهمان در خانه ما رفت‌وآمد کند. بارها سر بچه با خانواده خودم درگیر می‌شد که چرا بچه را این‌طور بغل کردید یا اصلا چرا او را بغل کردید. پیش همه خجالت می‌کشیدم. با این حال تصور می‌کردم، به مرور زمان خوب می‌شود. فکر می‌کردم چون بار اول است که پدر شده، چنین حساسیت‌هایی را دارد. ولی حالا که پسرمان پنج ساله است، او دست از این کارهایش برنداشته و همچنان روی بچه حساس است. حتی اجازه ندارم او را دعوا کنم. غذاها و خوراکی‌های بچه مرتب چک می‌شود. پسر من اجازه ندارد، خیلی از خوراکی‌ها را بخورد و اگر شوهرم بشنود که یواشکی به او فلان خوراکی را دادم، جنجال به‌پا می‌کند. سال‌‌هاست که با استرس زندگی می‌کنم. دیگر خودم هم ترسو شده‌ام. اگر برای بچه کوچک‌ترین اتفاقی بیفتد، بیش از حد واکنش نشان می‌دهم؛ چون از برخورد شوهرم می‌ترسم. حتی اطرافیان‌مان هم جرات ندارند، به بچه حرفی بزنند. اصلا سمت بچه ما نمی‌آیند. این موضوع مرا آزار می‌دهد. برای همین دیگر خسته شدم و نمی‌خواهم در کنار این مرد بیمار زندگی کنم.

در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم موضوع را زیادی بزرگ کرده است. من چون فقط همین یک پسر را دارم، طبیعی است که روی او حساس باشم. ولی همسرم مرتب سر این موضوع دعوا به راه می‌اندازد. اتفاقا اوست که زندگی‌مان را به جهنم تبدیل کرده و من نمی‌دانم چطور باید با او رفتار کنم. فقط چون روی پسرمان حساس هستم و نمی‌خواهم بلایی سرش بیاید، هر روز باید جواب پس بدهم و دعوا کنم. این محیط برای پسرمان هم خوب نیست، ولی همسرم به این چیزها توجهی نمی‌کند. فقط می‌خواهد دعوا به راه بیندازد. او هیچ اهمیتی به فرزندمان و زندگی‌مان نمی‌دهد. فقط خودش مهم است. می‌خواهد هیچ مسئولیتی نداشته باشد. ولی من نمی‌توانم این‌طوری زندگی کنم. به همین دلیل من هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این زن خودخواه زندگی کنم.

در پایان، قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از آنها خواست با یک مشاوره خانواده مشورت کنند.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.