طلاق بهخاطر دعواهای پدرزن و مادرزن
امیرعلی و شیما بعد از پنج سال زندگی مشترک تصمیم گرفتند برای همیشه از یکدیگر جدا شوند. در واقع درگیریهای بیش از حد پدر و مادر شیما بود که زندگی این زوج را بههم ریخت.

امیرعلی و شیما بعد از پنج سال زندگی مشترک تصمیم گرفتند برای همیشه از یکدیگر جدا شوند. در واقع درگیریهای بیش از حد پدر و مادر شیما بود که زندگی این زوج را بههم ریخت. امیرعلی که از دعواهای پدرزن و مادرزنش به شدت خسته شده بود، درنهایت تصمیم گرفت با یک دادخواست جدایی، به آرامش برسد.
این زوج هفته گذشته در دادگاه خانواده درخواست طلاق دادند.مرد جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: «پنج سال است در کنار شیما زندگی میکنم اما در این مدت یک روز خوش هم نداشتهام. شیما زن خوب و مهربانی است اما خانوادهاش مرا خسته کردهاند. پدر و مادر شیما تعادل روحی ندارند ومرتب با هم درگیرمیشوند. در این میان شیما همیشه در حال غصهخوردن و عذابکشیدن بوده است. هر بار من وهمسرم میخواهیم شاد باشیم و به آرامش برسیم، پدرزن و مادرزنم با دعوا و درگیری آرامش ما را بههم ریختهاند. یکبار مادرزنم زنگ میزند و گریه میکند، یک روز هم پدرزنم با تهدید و ناسزا همه ما را تهدید میکند. اوایل دلم میسوخت و سعی میکردم به روابط آنها کمک کنم. بارها با پدرزنم صحبت و تلاش کردم او را آرام کنم. ولی دیگر خسته شدم. این اواخر انگیزهای برای زندگی در کنار شیما ندارم. او مرا خسته کرده است.
هرچه میگویم پدر و مادرت را به حال خودشان بگذار، فایدهای ندارد. باز هم با یک تماس مادرش یا پدرش از این رو به آن رو میشود و غصه میخورد. مرتب درحال گریهکردن است. خیلی سعی کردم در کنارش باشم و به او دلداری دهم، ولی دیگر خودم هم افسردگی گرفتهام. پدرزن و مادرزنم هرچقدر با هم دعوا کنند باز هم در نهایت آشتی میکنند. بارها حتی به آنها پیشنهاد طلاق هم دادهایم ولی هردو مخالفت کردهاند. برای همین به شیما میگویم دست از غصه خوردن بردار، آنها همدیگر را دوست دارند و بعد از هر دعوا با هم آشتی میکنند. ولی همسرم دستبردار نیست. برای همین تصمیم گرفتم به این زندگی مشترک برای همیشه پایان دهم تا حداقل خودم بتوانم به آرامش برسم.»
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: «این طبیعی است که با غصههای پدر و مادرم، من هم غصه بخورم. وقتی مادرم اشک میریزد و پدرم عذاب میکشد، من نمیتوانم شاد و خوشحال باشم اما شوهر من این موضوع را درک نمیکند و مرتب میگوید باید بیخیال پدر و مادرت شوی. حتی بارها به آنها توهین کرده است. در این سالها امیرعلی به جای دلداری و آرامشدادن به من، مرتب زخمزبان زده و با حرفهایش عذابم داده است. من هم دیگر از دست او خسته شدهام. وقتی موضوع طلاق را مطرح کرد استقبال هم کردم. فقط میخواهم جدا شوم تا شاید خودم هم کمتر عذاب بکشم.»
در پایان پس از صحبتهای این زوج قاضی سعی کرد آنها را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد. قاضی به این زوج پیشنهاد داد که تا زمان بعدی جلسه، با یک مشاور نیز صحبت کنند و درباره اختلافشان از او راهنمایی بخواهند.