ماشه را من کشیدم!
ماشه را من کشیدم وقتی دیدم اختلاس بخش مهمی از مملکت را فراگرفته و با خودم گفتم چرا من از محیط غبارآلود و فسادزایی که در اختیارم هست دزدی نکنم. نامم شد سلطان قندوشکر. سلطان قیر وکره . سلطان کاغذ وقلم. سلطان سکه وارز و سلطان پشت سلطان.
به گزارش تازهنیوز، سجاد بهزادی در عصر ایران نوشت: دولت ترامپ بالاخره با اتکا به قدرت جهانی خود از یک طرف و بی اعتنایی به قانون و نظم جهانی از طرفی دیگر “مکانسیم ماشه” را که در برجام آمده بود به طور یکجانبه علیه ایران فعال کرد.
او انتظار داشت قدرت اصلی سازمان ملل نیز که دست شورای امنیت است در مکانیسم ماشه با خود همراه کند که موفق نشد و تصمیم دارد تحریم های سازمان ملل را تنهایی و با نفوذ و ترس جهانی که در ساختار بین المللی این ابرقدرت نهفته است به پیش ببرد.
اگر چه عیار زورگویی و قدرت خشم آمریکای ترامپ از ابتدای برجام نیز معلوم بود و کشورهای اروپایی در برابر آن تسلیم بودند اما حقیقت این است که ترامپ عیار دمکراسی و حکومت قانون در ایالت متحده را به شدت با چالش روبرو کرده است.اما هدف تحلیل این مقدمه نیست.
از نگاه تاریخی و ایدئولوژی ما عادت داریم که خود از مسئولیت فرار کنیم وناکامی های داخلی وسرنوشت حوادث را بر گردن عوامل و دسیسه های بیرونی وحتی اقلیمی بیندازیم.کتاب ها ومقالات علمی زیادی نیز در علل این روحیه نزد حاکمان و کنشگران سیاسی منتشر شده است.این نگاه، رشد و توسعه جامعه را محدود ومسدود می کند و آدرس اشتباه به مخاطب می دهد.
پرسش آغازینی که مطرح است اینکه واقعا چه کسی ماشه را کشیده است تا در نهایت عرصه زندگی بر ایرانیان تنگ وتنگ تر شود؟ چرا آمریکا می تواند حتی در متشنج ترین و نازل ترین وضعیت سیاسی و تاریخی خود و بدون همراهی غرب و شرق ماشه را بکشد و در یک روز چند صد تومان ارزش دلار را در کشورمان بالا و پایین کند و همه معیشت ما وت وسعه کشور را تحت تاثیر قرار دهد؟ چرا ایران یه وضعیت ماشه رسید؟
اگر چه فشارهای غرب در انزوای ایران و ایران هراسی مهم ترین عامل وضعیت موجود اقتصادی و سیاسی جامعه است اما سالها قبل از ترامپ ، ماشه در همین نزدیکی کشیده شده بود. بله درست متوجه شدید؛حقیقت آن است که ماشه را من کشیدم.
ماشه را من کشیدم وقتی دیدم دولت، بی حساب وکتاب در حال توزیع میلیاردها میلیارد، دلار ۴۲۰۰ تومانی برای تهیه نیازهای ضروری کشور است؛ تا توانستم دلار اندوختم.
ماشه را من کشیدم وقتی که با درخواستم میلیاردها میلیارد تومان برداشت از صندوق ذخیره ارزی برای صدا وسیما موافقت شد و من به جای تولید برنامه های ملی ، به میل و منافع گروهی خاص غش کردم .اعتماد عمومی به این سازمان را مورد آسیب جدی قرار دادم و مخاطب گریزی حاصل آن شد؛ به گونه ای که هر رسانه ای دیگر حتی همین شبکه های اجتماعی واتساپ و تلگرام که با کمترین بودجه شرکت های کوچک خصوصی اداره می شود تعداد مخاطبان خود را به رخ ما کشیدند واکنون فیلترینگ یک چالش اساسی شده است.
ماشه را من کشیدم وقتی معاون دستگاه حساس قضایی بودم وبه جای رسیدگی به دادخواهی مردم ستم دیده ،از موقعیت خود سوءاستفاده کردم وبا ثروت اندوزی و زد وبندهای غیر قابل تصور اعتماد عمومی را از این دستگاه خدشه دار کردم و چشم درچشم این مردم و در محکمه عدالت حتی یک خطای خود را نپذیرفتم و به کارم و دوستانم افتخار کردم.
ماشه را من کشیدم وقتی دیدم اختلاس بخش مهمی از مملکت را فراگرفته و با خودم گفتم چرا من از محیط غبارآلود و فسادزایی که در اختیارم هست دزدی نکنم. نامم شد سلطان قندوشکر. سلطان قیر وکره . سلطان کاغذ وقلم. سلطان سکه وارز و سلطان پشت سلطان .
ماشه را من کشیدم وقتی در صنعت خودرو اجازه ورود هیچ رقیب خارجی و ماشین با کیفیت و ارزان ندادم و با کمک های میلیارد میلیاردی از صندوق توسعه ملی پرایدی ساختم که سالانه به قدر یک جنگ تمام عیار به جان طبقه ضعیف جامعه افتاد و همچنان بسیاری را به کشتن می دهد وخانواده های زیادی را بی سرپرست می کند.
ماشه را من کشیدم وقتی اخلاق در جامعه به زیر کشیده شد، فاصله های طبقاتی هر روز بیشتر شد وطبقه متوسط نیز مانند طبقه کارگر و فقیر جامعه محتاج نان شب شد و آنگاه من شیشه های ماشینم را بالاتر بردم و تنها به منافع خویش فکر می کردم و در این میان همسایه گرسنه ام نیز اگر جان می داد برایم فرقی نمی کرد.
ماشه را من کشیدم وقتی دیدم میزان ازدواج جوانان کشور به دلایل عمدتا اقتصادی ونداشتن شغل ومسکن ۴۰ درصد کم شده است، دولت هایی از پیدا وپنهان، از انسان هایی بی تدبیر و ناتوان شکل دادم که به جای توسعه اشتغال پایدار و فرصت های سرمایه گذاری با تمام جهان،وام ازدواج را بالاتر بردند وآن را چاره کار دانستند.
ماشه را من کشیدم وقتی که خردستیزانه با هر اندیشه ای که به دنبال تغییر بود مقاومت کردم و به جای قانون ، کلام وگفتار خویش را شاخص و خط قرمز همه امورقرار دادم .
باور بفرمائید جنایتی که به دنبال ماشه های من بود، دست کمی از ماشه ای نداشت که ترامپ جنایتکار کشیده است. ترامپ اگر غده ای سرطانی است و ماشه اش اگر زخمی کاری بر پیکر این جامعه وارد کرده است ، ماشۀ من مدام با نمک های تازه اش این زخم را سوزان تر و غده را چرکین تر می کند.اگرمانند بسیاری از کشورها، تنها بخش کوچکی از پایداری تولید و توسعه در داخل بدست آمده بود و اخلاق انسانی در جامعه نهادینه شده بود، کارمان به ماشه ترامپ نمی رسید و این ماشه، لرزه بر پیکر نیمه جان این کشور نمی انداخت و ما در عطش فرارسیدن انتخابات در آمریکا اینقدر لحظه شماری نمی کردیم.