خودسوزی دلخراش یک جوان درمیدان ۳۱نارمک تهران +عکس
مردی امروز صبح در میدان ۳۱ نارمک تهران خود را به نیمکت فلزی پارک قفل کرده سپس با آتش زدن خود به زندگیش پایان داد.
به گزارش تازهنیوز و به نقل از رکنا ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه صبح یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ ماموران کلانتری ۱۲۷ نارمک در جریان خودسوزی مردی در میدان ۳۱ نارمک قرار گرفتند و تیمی از ماموران همراه با آتش نشانان به محل حادثه اعزام شدند.
ماموران با حضور در صحنه جرم با جسد سوخته شده یک مرد روبرو شدند و همین کافی بود تا ماجرای خودسوزی مرگبار را به بازپرس ویژه قتل مخابره کنند.
بدین ترتیب بازپرس محمد وهابی از شعبه ۲ دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از ماموران اداره ۱۰ پلیس آگاهی برای تحقیقات ویژه پای در صحنه جرم گذاشتند.بررسیها نشان از آن داشت که مردی با بستن پاهایش با زنجیر موتور به صندلی میدان ۳۱ نارمک و ریختن بنزین اقدام به خودسوزی کرده است.
تجسس از شاهدان نیز نشان از آن داشت که مرد جوان ابتدا پاهایش را با زنجیر موتور به صندلی پارک بسته و سپس روی خودش بنزین ریخته و دست به آتش افروزی مرگبار زده است.
صحنه ایی که می بینی اینقدر غم انگیزه و وحشتناکه که زبانت بند میاد . دوست داری بدونی چرا . دلیلش چیه که ادم به این نقطه میرسه . اعتراف میکنم به خود کشی فکر کردم . اما همیشه وقتی فکرش به مغزم هجوم اورده از خودم پرسیدم چرا . اینجوری فکر کردم که به نتیجه خود کشی رسیدم .. با خودم فکر موکنم 43 سالمه . مجردم . چرا / داستان داره بگذریم . کارم رو دارم از دست میدم. پس انداز ندارم . پیش مادرم زندگی موکنم . مادرم حقوق پدرم رو داره . ولی یک میلیون کرایه خونه میده که من هیچ کمکی بهش نمیکنم و با این درامد نمی تونم بکنم . همیشه به خاط اینکه نتونستم منم گوشه ایی از مشکلات رو بگیرم خجالت کشیدم از خودم . چون درامدم کمه . اژانس مسافرتی دارم . با اتفاقای به وجود اومده اژانس دیگه درامدی نداره و کرایه ی مغازه و برق و اب و گاز ووووووووهمه هزینه هاتو زیاد کرده . شغل دیگه ایی ندارم . بیست سال کارم این بوده . توی این سن بی کار بودن یه جوری تلخی بی پایانه . خودت به کنار . حرفهای مردم و قضاوتهاشون رو کجای دلم بزارم . نمی تونم بی کار بمونم چه کاری تو این سن میشه کرد که درامدش خوب باشه و پایدار باشه . شهرستان که شرکت یا کارخونه نداره .ادامه ندم بهتره دوستان . اینجاست که احساس بی مصرف بودن میکنی . خودتو شکست خوده می بینی . و دوست نداری اینجوری به نظر بیای همش به خودت میگی چرا همه بدبختی برای منه . هر کاری میکنی که حس بهتری داشته باشی نمی تونی . اما در اخر به خودم میگم باید بتونم از این تنگنا که روح فرساست خودم رو نجات بدم . بازم تلاش میکنم . بازم پافشاری میکنم تا به موفقیت برسم . خودم خودمو دلداری میدم و به اینده امیدوار . به خودم میگم معجزات همیشه در حال اتفاق افتادنه . امیدوارم هیچ انسانی به نتیجه خودکشی نرسه . خواستم بگم کسی که به خود کشی میرسه تصمیم انی نگرفته . یه زندگی پشت این خودکشی هست . حقارتها . ترسها . نگرانیها . جرات نداشتن در برابر برخورد با اینده . اینده مبهم و رمز الود . متاسفانه این فکرها همه پنهانی و در تنهایی اتفاق می افته /که هیچ کس خبر نداره که کمکش کنه . ولی به ادمهایی که اطرافمان زندگی میکنند توجه کنیم . اگه مشکلی دارند کمک کنیم حل بشه . برای همدیگه مهم باشیم . و امید رو با عمل نه با حرف به دیگران هدیه کنیم . همه ما لحظه های غیر قابل تحمل هم داریم . جرات این را داشته باشیم و احساسهایمان را با دوستان و نزدیکانمان به اشتراک بگذاریم . به امید سلامتی برای شما و امرزش برای این بنده خدا .