صداوسیما با پخش یک برنامه شاد در شب عزای مردم ایران برای حادثه تلخ انفجار در بندرعباس بازهم مورد انتقاد قرار گرفت.
بندرعباس در محاصره آتش؛ چرا مدیران صداوسیما اینقدر دور از غم مردماند؟
شاهحسینی در هممیهن نوشت: نمیدانم در صداوسیما واقعاً چه میگذرد. شاید هیچکس نداند. تابهحال به یاد ندارم اینقدر پرخطا و اشتباه ظاهر شود. نه اینکه بگویم باری به هر جهت است، که نیست، گویی اصلاً کسی عنانش را در دست ندارد که بگوید راه کدام است و بیراه کدام. کسی که بگوید دروقت، تفت و سنجیده عمل کرد و خلقی را بیازارد. هنوز ویدئوی شرمآور توهین به اهل سنت در برنامه سیمای خانواده در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود و صغیر و کبیر دربارهاش صحبت میکنند که دوباره دوستان شبکه نسیم دستگلی تازه به آب دادهاند.
در شبی که ملت در شوک انفجار مهیب اسکله شهید رجایی در بندرعباساند، با هزار هول و ترس خبرها را دنبال میکنند و از ته دلشان و با هر اعتقادی دعا میکنند که تعداد فوتیها بیشتر نشود، برنامهای شاد پخش میکند که مجریاش (کامران تفتی) از عوامل پخش میخواهد «موسیقی را بدهند تا کیف کنند». حاضران در برنامه هم دست میزنند و همراهی میکنند.
هرطور فکر میکنم، در کتم نمیرود که چطور مدیران صداوسیما چنین کردهاند. رسانه، آینهای صادق است برای انعکاس حال و احوال و منافع و خواستههای مخاطب. در بزنگاههای مصیبت و بحران، مخاطب نیاز به خبررسانی دقیق، همدلی و همراهی دارد، نه دستزدن و شادیکردن. انفجار بندرعباس، بهخودیخود فاجعهای هولناک است که تا همین حالا صدها زخمی و چندده کشته داشته و تضمینی هم نیست که قربانیانش بیشتر نشود. چه دلیلی دارد صداوسیما ساعت 10 شب به سبک روزهای عادی کنداکتورش را بچیند و برنامههایی پخش کند که هیچکس در آن لحظات خواهانش نبود.
شکاف میان مخاطب و رسانه همین است. مردم در وحشت دهشت یک انفجار بزرگ و مبهم، سوگوارند، اما بزرگترین و انحصاریترین رسانه کشور شوی شاد پخش میکند. در الفبای رسانهداری هم چنین چیزهایی را دیگر تدریس نمیکنند. باری، همدلی و قدرت و توان درک و همراهی با احساسات، بنیان ارتباط رسانه است. رسانهای که در لحظات سوگ ملی، بهجای مرهمبودن، نمک بر زخم میپاشد، رسانهای هیچ برای هیچ است. آخر کدام رسانه حرفهای چنین میکند؟ موج همدردی ملی و حتی بینالمللی با مردم سوگوار ما بهراه افتاده، اما مدیران صداوسیما در عالم دیگری سیر میکنند.
ایرانیان خودشان به عزای عمومی رفتهاند اما مدیران، گردانندگان و برنامهسازان صداوسیما تشخیصشان این است که موسیقی شاد پخش کنند. آخر کدام مخاطب چنین چیزی خواسته؟ مگر شما نباید در خدمت ترجیحات مخاطب باشید؟ چرا اینقدر دور از غم مردماید؟ این میزان از بیتوجهی به مخاطب، نوبر هیچ بهاری نیست. بیمهری است و بیاحترامی. نشاید که فراموش شود.
رسانهای که با پول همین ملت اداره میشود و سالهاست مرجعیتاش را از دست داده. قبول، اما آیا این انتظار زیادی است که در وقت هجوم بلا و سوگ ملی، مخاطب را بر صدر بنشاند و همدل و همراهش باشد؟ شادی به وقت رنج دیگران، ناپسند است و غم را سنگینتر میکند و نابخشودنیتر. پخش برنامهای شاد در شب فاجعه ملی که گویی تیغ بر جگرها کشیدهاند، مصداق همین شادی نابجاست. میدانم که مدیران صداوسیما نمیدانند در بندرعباس هر خانوادهای یک نفرش در اسکله کار میکرد. میدانم که نمیدانند چقدر انتظار کشیدن برای خبردار شدن از عزیزان یا قوموخویشان چقدر دشوار است.
شاید نفهمید گنج همدلی، در این غمخواری است؛ نه حضور شادمانه و طبق معمول مجریهای برنامههایتان. راستش ما سوگوار شما هستیم. سوگوار به ریشخندگرفتن عزایی که ملی است اما شما را به آن متصف میکنند. البته که اینطور نیست و شما را به میلی میشناسند. جنوبیها یک رسموحال خاصی در برابر عزا دارند. وقتی یکی از عزیزان از این دنیا راهی میشوند، تا مدتها نه مراسمهایی مثل عروسی و جشن و شادی ـ که همهمان میدانیم آنجاها جنس و حسوحال دیگری دارد ـ میگیرند، نه لب به شیرینیجات میزنند و نه جایی میروند.
این کنش جمعیشان در برابر سوگ است. خودشان میگویند «بهپند»اند. در جنوب بهپند بودن، رسم است و بیاحترامی به آن زشت و نکوهیده. اهالی این سرزمین امروز شادی به دلهایشان نمیآید و خنده بر لبهایشان نمینشیند، اما خوب بلدند کی و چطور شادی کنند. موقعاش باید باشد و خودشان و دلهایشان بهپند نباشند. همین حالا مردم در شهرهای جنوبی که تا دیروز نوای شاد جشنوارههای موسیقی محلی شنیده میشد، لباس عزا به تن کردهاند. جوانانشان سنج و دمام در دست گرفتهاند و غمگینتر از همیشه زنند، شروهخوانهایشان نوبت نمیدهند. همهجا یزله و هوسه سوگ است. آخر موقعاش است؛ خودشان و دلهایشان بهپندند. اصلاً یک ملت بهپندند.