روزنامه فرهیختگان نوشت: چند روز قبل سفارت روسیه در کابل، تصاویری از مراسم هشتادمین سالروز پیروزی روسیه (شوروی سابق) در جنگ جهانی دوم منتشر کرد که در آن مقامات برجسته طالبان همچون نورالدین عزیزی، وزیر صنعت و تجارت و محمد نعیم وردک، معین وزارت خارجه مشاهده میشدند.
علاوه بر این در همین تصاویر مشخص است که دیپلماتی روسی، نشانی ویژه را که نماد افتخار و فداکاری سربازان روسیه بهشمار میآید، به محمد نعیم وردک اعطا میکند. از سوی دیگر شاهد مشارکت طالبان در نشست کازان، آن هم در عالیترین سطح و برای اولینبار تحتلوای پرچم امارت در یک اجلاس رسمی هستیم. این حضور طالبان در مراسم جشن پیروزی بازماندگان شوروی سابق و از آن مهمتر دریافت نشان نظامی روسیه توسط یک مقام عالیرتبه طالبان، این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که چگونه با وجود پیشینه تجاوز شوروی سابق و بیش از یکدهه جهاد مردم افغانستان علیه این کشور، اکنون شاهد چنین صحنههایی از جانب طالبانی هستیم که خود یا اسلاف نزدیکشان، بخشی از همین بدنه جهادی بهشمار میآمدند.
برایناساس در شرایطی که برخی این حرکت طالبان را نشانه تناقض درونی یا پریشانی رویکردها و سیاستهای طالبان تلقی کنند، اما در یک چهارچوب دقیقتر و عمیقتر، شاید بتوان آن را در سه سطح متفاوت مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد:
الف) تحلیل این حرکت در سطح تاریخی
شکست سه ابرقدرت جهان یعنی انگلستان، روسیه و اخیراً ایالات متحده باعث شده افغانستان در دنیا به گورستان امپراتوریها و مردم این کشور نیز بهعنوان جنگجو و درعینحال بیگانهستیز معرفی شوند.
با وجود این به نظر میرسد این تحلیل در رابطه با مردم و حتی دولتهای مستقر در افغانستان دو نکته مهم را نادیده میگیرد؛ اول آنکه بیگانهستیزی افغانها نهتنها جنبه مطلق نداشته، بلکه درطول تاریخ، مردم افغانستان به مهماننوازی و رفتار بسیار خوب مردم با خارجیها شهره بودهاند. اما نکته دوم اینکه در موارد متعددی دولتهای مستقر در کابل برای دفع یک دشمن خارجی یا حتی یک بلوای داخلی، به کمک و همکاری با دیگر دولتها یا قدرتهای خارجی متوسل شدهاند. اتحاد شاه شجاع با انگلیسیها علیه دوست محمدخان، توسل کمونیستها به شوروی سابق در ساقط کردن جمهوریت داود و یا کمکگرفتن مجاهدین از ایالات متحده در مبارزه با شوروی سابق؛ همگی بخشی از همین فرایندها به شمار میآیند.
اخیراً هم بهطورقطع طالبان برای بیرونراندن آمریکاییها از افغانستان کمکهایی از خارج دریافت کرده که احتمالاً روسها را نیز شامل شده، بنابراین چیزی به نام دشمنی مطلق یا پایدار با خارجیها یا یک کشور خاص در افغانستان و بهطور خاص در میان طالبان وجود نداشته است.
ب) تحلیل در سطح سیاست خارجی طالبان
اما در سطح دوم این رخدادها را میتوان در چهارچوب رویکردها و سیاستگذاریهای کلان طالبان، بهخصوص در حوزه سیاست خارجی، مورد تجزیهوتحلیل قرار داد.
طالبان از ابتدای بازگشت به قدرت نشان داده است خواهان خصومت و تقابل پایدار با هیچ کشوری نیست ولو آنکه سالها با این کشور جنگیده باشد. این رویکرد بهوضوح در توافقنامه دوحه میان آمریکا و طالبان انعکاس یافته است، در جایی که طالبان میپذیرد مانع از حضور و فعالیت دشمنان ایالات متحده در افغانستان شود. دقیقاً روشن نیست این رویکرد به تجربه آنها از دوره اول حکومتداریشان ارتباط پیدا میکند یا بهنوعی قصد بازگشت به سنت تاریخی سیاست خارجی افغانستان، یعنی رعایت اصل بیطرفی در مناقشات خارجی و بینالمللی را داشتهاند. درهرحال این رویکرد در ابتدا با واکنشهای منفی در میان برخی اعضای طالبان مواجه شد، چنان که افرادی مانند ملافاضل مظلوم را بر آن داشت تا در جریان یک سخنرانی در کویته پاکستان، این رویکرد را برای افراد و نظامیان عادی طالبان توضیح دهد و توجیه کند.
ملاهبتالله، رهبر طالبان هم یکسال بعد از استقرار حاکمیت طالبان، در جریان یکی از سخنرانیهای خود این رویکرد جدید را اینگونه توجیه میکند: «اینک به شهرها آمدهاید، مردم شهرها را هم به دین الله متعال فراخوانده، آنان را تا جایی با دین آشنا کنید که در تمام افغانستان حتی یک فرد مخالف هم باقی نماند، بلکه همه باید طوری مسلمان مخلص و واقعی شوند و شما را آنقدر حمایت کنند تا بتوانید نظام اسلامی را در تمام جهان حاکم کنید. هر زمانی که همه مردم افغانستان آماده قربانی برای دین شدند، در آن صورت هر کجا که امر اعزام را برایتان صادر نمودم شما باید آنجا بروید.»
بدینترتیب شاهدیم رهبری طالبان، اسلامیشدن مردم و افغانستان را پیششرط اساسی هرگونه تحرک برای اسلامیسازی دیگر نقاط جهان میداند. در نقطه مقابل به نظر میرسد تلاش برای ممانعت از اجرای شریعت اسلامی در افغانستان، خطقرمز او در داخل و از آن مهمتر در روابط با دنیای خارج است.
در همین چهارچوب رهبر و دیگر مقامات طالبان بارها از عدم مداخله در امور داخلی طالبان بهعنوان اصلیترین و شاید هم تنها پیششرط تعامل با دیگر کشورها یاد کردهاند. درنهایت باید گفت طالبان با قید عدممداخله در تصمیمات و امور داخلی، خواهان برقراری ارتباط نزدیک با تمام کشورها، آن هم صرفنظر از پیشینه تاریخی روابط آنها با افغانستان و طالبان است که این موضوع روسیه را نیز شامل میشود.
ج) تحلیل در سطح روابط متقابل روسیه و طالبان
اقدام روسیه در حذف طالبان از فهرست گروههای تروریستی و ارتقای چشمگیر سطح روابط مسکو و طالبان که حضور مقامات طالبان در جشن پیروزی یا نشست اخیر کازان میتواند جلوه بارز آن تلقی شود، نگاههای زیادی را بهسوی خود جلب کرده است.
به نظر میرسد عواملی چندگانه در روند ارتقای روابط تاثیرگذار بودهاند؛ از منظر مسکو جلوگیری از سقوط دوباره طالبان به دامن آمریکا و جهان غرب و همچنین بهرهگیری از فرصتها و ظرفیتهای اقتصادی افغانستان برای روسیه و همچنین آسیای مرکزی میتواند انگیزه خوبی بر ارتقای روابط باشد. درعینحال روند تثبیت قدرت طالبان و چشمانداز پایداری حاکمیت آنها بر افغانستان نیز بدونتردید در این رویکرد تاثیرگذار بوده است.
اما در طرف مقابل طالبان بیش از همه از روسها بدان جهت خرسند است که خطقرمز اصلی آنها، یعنی عدم مداخله در امور داخلی افغانستان و طالبان را مدنظر قرار داده. درحالیکه مسکو و البته درکنار آن پکن و اغلب کشورهای منطقه، این ملاحظه طالبان را بیشازپیش رعایت میکنند؛ آمریکا، جهان غرب و البته درکنار آنها سازمان ملل متحد، هنوز هم دراینرابطه سردرگم و بلاتکلیفند.
در چنین فضایی طبیعی است شاهد گرایش هر چه بیشتر طالبان بهسوی شرق و رخدادهایی همچون مشارکت طالبان در جشن ملی روسیه و دریافت مدال طالبان از جانب روسها باشیم.
نظر شما